#امام_باقر_زمینه
#امام_باقر_شور
#زمینه
#شور
بند۱
یه عمره که هر شب و روز مونس من غمه
داغی که مونده رو دلم قاتل جونمه
خاطره های کودکیم یادمه ای خدا
یه عمره گریه میکنم به یاد کربلا
یادم نرفت درد و بلا
آتیش زدن شبیه مدینه به خیمه ها
یادم نرفت آه ای خدا
کشتن همه جوونای مارو تو کربلا
یادم نرفت خون شد دلا
روخاک علی اکبر لیلا زد دست و پا
یادم نرفت چشم ترو
دیدم رو خاکا دست جدای آب آورو
مظلوم یاحسین
بند۲
میسوزونه قلب منو همین مصیبتا
چی به سر حسین اومد تو دشت کربلا
یه عمره این غصه و غم برده شکیبمو
یادمه تشنه کشتنش جد غریبمو
یادم نرفت غوغا شدو
تو قتلگاه جد غریبم تنها شدو
یادم نرفت چشم ترش
نیزه شسکته ها همه بودند رو پیکرش
یادم نرفت زخم تنش
باهرچی که میشد ته گودال میزدنش
یادم نرفت زینب میدید
قاتل نشست رو سینه ی زخمیش سر رو برید
مظلوم یاحسین
بند۳
روز و شبا همش میخوام گریه کنم فقط
یاد مصیبتای شام گریه کنم فقط
یه آتیشی تو قلب من از این جسارته
غمی که میکشه منو غمه اسارته
یادم نرفت درد د عذاب
دیدم به دست زینب کبری بستن طناب
یادم نرفت تو ازدحام
ناموس مارو با کینه بردن بازار شام
یادم نرفت خندیدنو
پای سر بریده ی جدم رقصیدنو
یادم نرفت دل شد کباب
که جای دخترای علی شد بزم شراب
مظلوم یاحسین
#عبدالزهرا
#امام_باقر_شور
#شور
روی شونم کوهی از درده
زهر کینه راحتم کرده
مرغ روحم این دم آخر
دور قتلگاه می گرده
ریختن سرش
جدم و زدن جلو مادرش
ناله می زد روی تل خواهرش
از عطش خشکیده بود حنجرش
ای وای حسین 4
شده ناله همدم آهم
شده گریه کار هر روزم
دم مغرب که میشه یاد
غروب عاشورا میسوزم
آتیش گرفت
باغ یاس و لاله آتیش گرفت
می زد عمه ناله آتیش گرفت
دامن سه ساله آتیش گرفت
ای وای حسین 4
پدر مضطر و کی دیده
خنده لشگر و کی دیده
حنجر و سه شعبه و نوزاد
گریه مادر و کی دیده
با تیر زدن
بچه رو گرفتن از شیر ، زدن
کوفیا نعره تکبیر زدن
به گلوش انگار که شمشیر زدن
ای وای حسین 4
امون از شام خراب ای وای
یه نفر بده جواب ای وای
دختر فاطمه و بازار؟
زینب و بزم شراب ای وای
خندیدن و
اشک دیده ما رو دیدن و
بساط میگساری چیدن و
بی حیاها همه رقصیدن و
ای وای حسین 4
هرکی با هرچی که بود می زد
از همون دم ورود می زد
سر جدم و یکی با سنگ
تو محله یهود می زد
افتاد زمین
تا که از رو نی سر افتاد زمین
پای نیزه دختر افتاد زمین
پشت در باز مادر افتاد زمین
ای وای حسین 4
#علی_سلطانی
#امام_باقر_شور
#شور
ای وای من مظلوم آقای من
رو به قبله شد با دلی سوزان
آتش گرفت مسمومی نیمه جان
جان میدهد با لبهای عطشان
ای وای من
ای مدینه با او مدارا کن
آه ای بقیع آغوش خود وا کن
در روضه اش یاد کربلا کن
ای وای من
دل زارش چون خیمه ها سوزان
گریه میکرد بر ناموس قرآن
نامحرم گشت همراه کاروان
ای وای من
در آتش دید آل عبا می سوخت
بر اشک او دل صحرا می سوخت
دست بسته مثل بابا می سوخت
ای وای من
قرآن ها را بر نیزه ها دیده
در شام غم طشت طلا دیده
جان دادن دردانه ها دیده
ای وای من
روضه میخواند بر حنجر پاره
از قحط آب از مرگ شیرخواره
از آتش و غارت گوشواره
ای وای من
#میثم_مومنی_نژاد