#امام_حسین_ع_و_حضرت_زینب_س_وداع
کمی آرام برو کم شود این خون جگری
برده ای دل زهمه کاش زمن جان ببری
من هنوزم به دلم مانده تماشات کنم
چقدر زود شد ایام وصالت سپری
با تن پر پر اکبر چه وداعی کردی
بی عصا مانده ای ودست به روی کمری
تک تک اهل حرم دست به دامان تواند
سرپیری چقدر ناز تو باید بخری
مثل زهرا به سرت شانه کشیدم ای کاش
که نیفتد سر گیسوی تو دست دگری
نا امیدم که تو را باز ببینم اما
روی تل منتظرم تا که بگیرم خبری
ساربان مینگرد بد به دلم افتاده
می روی کاش که انگشتر خود را نبری
چادر خاکی من را نتکان گریه نکن
که مهیا شده ام بگذرم از هر گذری
شاعر: #موسی_علیمرادی
#امام_حسین_ع_و_حضرت_زینب_س_وداع؛ #زبان_حال_حضرت_زینب_س
چه باید گفت با آن کس که میدانی نمیماند
به میدان میروی و حرف چندانی نمیماند
پیاده شو رقیه را بغل کن این دم آخر
به تو بدجور وابسته است میدانی... نمیماند
امان از اشک بی موقع تو را واضح نمیبینم
مجالی غیر از این دیدارِ پایانی نمیماند
چه با حسرت رباب آن سو به تو خیره شده، بنگر
که عشقِ عاشق و معشوق، پنهانی نمیماند
برایت گریه خواهم کرد آنگونه که بعد از این
سخن از یوسف و یعقوب و کنعانی نمیماند
تو تنها نیستی، اذنم دهی شمشیر میگیرم
که با جنگاوریام مرد میدانی نمیماند
عزیز فاطمیات حرم! دورت بگردم من
سرت خاکی شود، در خیمه سامانی نمیماند
تنت میماند اینجا روی خاک و فکر سر هستم
که چیزی از تو در این راه طولانی نمیماند
به غیر از پیش من، پیش کسی قرآن نخوان لطفاً
وگرنه که برایت هیچ دندانی نمیماند
✍ سروده گروه #یا_مظلوم