#امام_هادی_شور
آقای سامرّا
میشینم روبرو گنبد برا تون روضه میخونم
آقای سامرّا
الهی از غم و غصهی شما زنده نمونم
آقای سامرّا
آقای سامرّا
بمیرم که نیمه شب از سر دیوار رسیدن
آقای سامرّا
با جسارت شمارو گرفتن از خونه کشیدن
آقای سامرّا
بی اجازه اومدن تو خونهتون
بشکنه پاهاشون...
پا گذاشتن وسط کاشونهتون
بشکنه پاهاشون...
گریههای بچه ها رو دیدن ای وای
به غریبی شما خندیدن ای وای
توی کوچهها شما رو مثل حیدر...
بی عمامه بی عبا کشیدن ای وای
غریب آقا واویلا...
آقای سامرّا
بمیرم با گریه میدیدی که قبرت رو میکندن
آقای سامرّا
گریه میکردی و میدیدی به اشگ تو میخندن
آقای سامرّا
آقای سامرّا
چجوری راضی شدن بمونی تو زندانِ تاریک؟
آقای سامرّا
با چه رویی شما رو بردنتون خانِ صعالیک؟
آقای سامرّا
الهی خدا منو مرگ بده
جای تو زندونه
الهی خدا منو مرگ بده
تو کجا ویرونه؟
دلتون از غم و غصهها کبابه
قسمت شما فقط درد و عذابه
اینکه رو خاکای ویرونه نشستین...
روضهی مجسم شامِ خرابه
آقای سامرّا
ظلم شورای سقیفه شما رو به غم نشونده
آقای سامرّا
دومی شما رو تا مجلس مِیْخواری کشونده
آقای سامرّا
آقای سامرّا
متوکل دل پر غصه تونُ عذاب کرده
آقای سامرّا
بی حیا به حضرتت تعارف شراب کرده
آقای سامرّا
پسر حضرت زهرا و عذاب
جگرم میسوزه
حجت الله کجا جامِ شراب؟
جگرم میسوزه
بزمِ مِیْ گساری که جای شما نیست
شهر سامرا ولی شام بلا نیست...
بین مجلس شرابی ولی آقا...
سر پاکِت وسط طشت طلا نیس
#محمدعلی_انصاری