.
#مناجات_با_خدا در #ماه_رجب
#امام_حسین
#گودال_قتلگاه
خاک پای یار بودن سهم خاکستر نبود
سوختن در عاشقی در طالع این پَر نبود
کاسبِ گریه تمامِ سال سودش خالص است
بد ضرر کردم، هر از گاهی که چشمم تر نبود
من به هرکس رو زدم..، زد ظرف فقرم را شکست
سرپناه این گدا جز سایهی این در نبود
سخت دلگیرم خدایا..، تو در آغوشم بگیر
هیچ نفعی در جدایی از دَرَت آخر نبود
بازی دنیا خرابم کرد..، خوبم میکنی؟
کاش نقشِ روسیاه اینقَدر دردآور نبود
هرچه بد کردیم..، زهرا دست ما را ول نکرد
ما همه بی آبرو بودیم اگر مادر نبود
یا مَن اَرجُوهُ لِکُلِّ خَیرِ من یعنی نجف
هرکجا جز خانهی حیدر به غیر شر نبود
باطن هر «یاالهی» گفتن ما «یاعلی» است
آینهدار خدا وقتی به جز حیدر نبود
این دل واماندهی من آرزویش کربلاست
کنج صحن شاه..، امشب..، جای این نوکر نبود؟!
هرکسی پرسید آقا کیست؟! من گفتم: حسین...
هیچاربابی از ارباب خودم بهتر نبود
▪️
▪️
شمر! این لبتشنه جز یک جرعهآب از تو چه خواست؟!
آب هم، گیرم ندادی..، پاسخش خنجر نبود
هیچ داغی سختتر از این مصیبت میشود؟!:
قَدر زنهای حرم در خیمهها معجر نبود...
شاعر: #بردیا_محمدی✍
.
.
#مناجات_با_خدا
صدایت می زنم یا قاضی الحاجات، پنهانی
صدایت می زنم با حال اندوه و پشیمانی
صدایت می زنم یا ایُّهاالرحمن،نگاهی کن
نگاهی کن به حال و روز من..،این نابسامانی
اگرچه من نمکگیری نمکنشناس هستم..،باز
نیاوردی به رویم،راه دادیام به مهمانی
به تو رو می زنم با کوله باری از گناهانم
به تو رو می زنم ای مهربان،رو برنگردانی!
بگو درددِل خود را به غیر از تو به که گویم
تویی که دردهایم را نگفته نیز می دانی
پر و بالم به چنگ نفس سرکش سخت زنجیر است
قفس تنگ و نفس گیر است..،وای از مرغ زندانی
دلم لم یزرعِ اندوهخیزی از گناهان است
ندیده تا به این لحظه به خود،یک قطره بارانی
نماز و روزه های ناقصم بوی ریا دارد
به قرآن که خجالت دارد این طرز مسلمانی
حُسین گفتن بدونِ اشک را هرگز نمی خواهم
مرا ای کاش با هر "یا حسین" گفتن بگریانی
مگیر این نعمت چشم تر و آشفتهحالی را
وگرنه بنده ی خاطی ندارد راه جبرانی
در آتش هم بیندازی..،بگویم:دوستت دارم
دلت می آید آیا عاشق خود را بسوزانی!؟
خدایا این گنهکار از عذاب قبر می ترسد
از آن لحظات تنهایی،از آن ساعات ظلمانی
تو را جان علی موسی الرضا..،با من مدارا کن
به حق بوسه ام بر مضجع شاه خراسانی
دم افطار ها با کام تشنه روضه می چسبد
بخوانی روضه ی های تشنگیِ شاه عطشانی
▪️
▪️
لبش ذکر خدا می گفت..،لعنت بر سنان مست
لبش ذکر خدا می گفت..،وای از نیزه ی آنی
صدای استخوان هایش تمام عرش را لرزاند
به زیر سم مرکب زیر و رو شد جسم عریانی
#بردیا_محمدی ✍
.
.
#هشتم_شوال
#تخریب_بقیع
در ماتم سرچشمه های پاکیِ خاکی
خون می چکد از زمزم افلاکیِ خاکی
روی دلم حک می کنم..،حکّاکیِ خاکی :
قربان آن چار آفتاب خاکیِ خاکی
هفت آسمان از داغ این ها خون دل خورده
خاک بقیع افلاک را در غم فرو بُرده
وارد شدن در وادی طور خدا سخت است
از پشت نرده دیدن آئینه ها سخت است
تنهایی ارباب های با وفا سخت است
گریه کنی اما بدون سر،صدا..،سخت است
گریه کنانش آستینی در دهن دارند
اینجا نگهبان هایشان دست بزن دارند
سهم دل عاشق به جز نامهربانی نیست
زوّار را قدر سلامی هم امانی نیست
از گنبد و گلدسته و ایوان نشانی نیست
بال کبوترها نباشد..،سایبانی نیست
مانند این غم هیچ داغی را نخواهی دید
جز ماه در شبها چراغی را نخواهی دید
دست بلا بذر جدایی را نکارد کاش
دشنه برای قلب شیعه برندارد کاش
خاک بقیع اندوه بی حد را نیارد کاش
از ابرهای آسمان باران نبارد کاش
وقتی بباری کار ما مشکل شود باران!
قبر امامان غریبم گِل شود باران
تا کِی گلوی ما اسیر آهِ غم گردد
ای کاش یک ذرّه از این اندوه کم گردد
انگشتری مادرم نذر حرم گردد
تا صحن و ایوانِ "حسن جانم" علم گردد
باید غریب خویش را یاری کنم آخر
باید برای مجتبی کاری کنم آخر
شهر نبی آلِ عبا را زجر سختی داد
بعد از پیمبر مرتضی را زجر سختی داد
ناموس شاه لافتیٰ را زجر سختی داد
پسکوچه هایش مجتبی را زجر سختی داد
این بغضِ سنگین سالیانی در دلم مانده
فرزند زهرا مثل مادر بی حرم مانده
این خاک را آخر حسن آباد می سازیم
منبر به نام باقر و سجاد می سازیم
ایوانطلا و پنجره فولاد می سازیم
صحنی شبیه صحن گوهرشاد می سازیم
شب های جمعه "ناحیه" با آه میخوانیم
مانند مشهد "آمدم ای شاه" میخوانیم
باد موافق زلف شب را گیس خواهد کرد
تصویر مرقد چشم ما را خیس خواهد کرد
دارالقلم را رهبرم تاسیس خواهد کرد
هر ساعتش علامه ای تدریس خواهد کرد
پایان هر درسی سلام و روضه ای برپاست
با نام صادق در مدینه حوزه ای برپاست
بالای گنبد بال و پرها باز می ماند
سجاده ی خونینجگرها باز می ماند
راهِ حرم وقت سحرها باز می ماند
زُوّار می آیند و درها باز می ماند
در دست هر خادم گُلاب و جام می بینیم
نقارهزن ها را به روی بام می بینیم
باید پری از شهپرِ باب الحوائج ساخت
حوضی به نام اصغرِ باب الحوائج ساخت
تمثال مَشکی سردر بابالحوائج ساخت
صحنی به نام مادر بابالحوائج ساخت
در مضجع ام البنین ریحانه می ریزیم
پائین پایش طرحِ "سقاخانه" می ریزیم
روضه که می خوانی بگو هی آب،آب آنجا
روضه بخوان از تشنگی بی حساب آنجا
زنجیر میبینی بگو وای از طناب آنجا
تا آب نوشیدی بگو وای از رباب آنجا
سقّا کنار علقمه قدّش هلالی شد
سهم رباب از آب،تنها مشکِ خالی شد
#بردیا_محمدی✍
.
#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
پای ما تا راهِ دُشوار فراقش را گرفت
در میان هر حسینیّه سراغش را گرفت
عالَمِ ذر هر کسی ارثیّه از دلدار بُرد
این دل ما هم خدا را شکر، داغش را گرفت
خانهی تاریک قبرش روزِ روشن میشود
هر که روی شانهی خود چلچراغش را گرفت
پیش پایش پادشاهان نیز سَر خَم میکنند
نوکری که دامن شاهِ عراقش را گرفت
پردهی کعبه مُرید این سیاهیِ عزاست
از لوایِ روضهها سبک و سیاقش را گرفت
رفته رفته گرم شد بازار دُکّانداریاش
دست آن کاسب که کتریِ اجاقش را گرفت
گریه بر خونِ خدا، شیرینترین رُخدادِ ماست
خوشبحال هر که شورِ اتفاقش را گرفت
مادرم آنقَدْر روی مُهرِ تربت اشک ریخت
عاقبت عطر حرم کل اتاقش را گرفت
دست از عالَم کشیدن..، اصل رُکنِ عاشقیست
طالبِ معشوق، از دنیا طلاقش را گرفت
عشق تعریفی ندارد جز حسینِ فاطمه...
از نخستین روز، قلبم اشتیاقش را گرفت
**
پیش چشمِ باغبان، آتش به محصولش زدند
نیزهای بی رحم آمد... سروِ باغش را گرفت
صحن اکبر زیر پای شامیان تخریب شد
با عبا بابا بقایای رواقش را گرفت
#بردیا_محمدی
#حضرت_زینب_مدح
شاکلهی اِنَّما ، قابِ دعا زینب است
گنج نهان جهان ، سِرِّ خدا زینب است
اُسوهی ایوبها ، وقت بلا زینب است
بر لب ما بهترین ، زمزمه "یا زینب" است
ما همگی نوکریم ، سرور ما زینب است
دُرِّ گرانسنگ حِلم ، بین صدف دیده شد
در دل دریای صبر ، موج شعف دیده شد
دفتر خِلقت نوشت: لوح شرف دیده شد
پای ضریح دمشق ، شاه نجف دیده شد
زائر هر روزِ آن ، شخصِ اَبازینب است
از برکات علی ، هیچ فقیری نماند
پای همین سفره ها ، فاطمه ما را کشاند
دست گدا را گرفت ، پیش حسنجان رساند
سائل این خانه را ، نزد حسینش نشاند
کارِ پذیرایی از ، این همه با زینب است
محور عرش است او ، اهل جنان شاهدند
ساحت صبر است او ، مُلک و مکان شاهدند
راوی فتح است او ، نُطق و بیان شاهدند
مادر اشک است او ، گریهکنان شاهدند
اهل بکا واقفند ، اُمِّ بُکا زینب است
مایه ی آرامشش ، بوده صدای حسین
سایه ی امنیتش ، بوده عبای حسین
زندگیاش وقف شد ، وقف برای حسین
هرچه که در چَنته داشت ، کرد فدای حسین
قُلّه ی ایثار گفت: کوهِ وفا زینب است
واژه ی مظلوم را ، اول غربت نوشت
هرچه بلا دیده بود ، وقت اسارت..، نوشت
قصهی اندوه را ، با چه شهامت نوشت
با قلم گریه اش ، شعر مصیبت نوشت
روضهی منظوم در ، کرببلا زینب است
اهل و عیال حسین ، در دل آزار بود
کوفه و شامات بود ، کوچه و بازار بود
در دل نامحرمان ، کارِ حرم زار بود
تا خودِ بزم یزید..، شمر جلودار بود
همسفر خولی و ، حرمله ها ، زینب است
در وسط بزم کُفر ، ساحت ایمان شکست
حرف کنیزی که شد ، قلب یتیمان شکست
با لگد خیزران ، حُرمت قرآن شکست
ضربه چنان سخت بود ، آن همه دندان ..،شکست
دغدغهی قاریِ تشتِ طلا..،زینب است
#بردیا_محمدی
.
#مرثیه
#شهادت_امام_رضا
ساحتِ عرش ، غرق غم ها بود
جگری در حصار سَمها بود
ناله ی او به آه بند شده
دادِ انگورها بلند شده
هرچه را خورده بود ، پس می زد
من بمیرم! نفسنفس می زد
هی نشست و بلند شد در راه
تا زمین خورد گفت: وا اُمّاه!
آه! با مادرش چه بد کردند
چادرش را همه لگد کردند
خاتمِ عشق بی نگین افتاد
با سر و صورتش ، زمین افتاد
در دل شیعه ها شرر انداخت
با عبایی که روی سر انداخت
سینه ی او مسیر سوختن است
اثر زهر ، تشنهلب شدن است
لااقل داده اند تسکینش
پسرش آمده به بالینش
این غریبی که سخت ، بیحال است
کُنج حجره به یاد گودال است
یاد آن تشنهای که عریان شد
بدنش پایمال اسبان شد
باز هم شکر پا نخورده تنش
نوک نیزه نرفته در دهنش
قدرِ یک نصفه روز پیر نشد
شیرخوارش ذبیحِ تیر نشد
پای قاتل در آستانش نیست
زجر دنبال دخترانش نیست
همسرش این همه عذاب نداشت
خواهرش غصه ی حجاب نداشت
اهل بیتش ندیده بددهنی
وسط بزم مِی نرفته زنی
#امام_رضا
#بردیا_محمدی ✍
طلیعه #ماه_مبارک_رمضان
#مناجات
#غزل
مژده ای تقویم ها ! بوی بهاران آمده
فصل یخبندانِ دلتنگی به پایان آمده
سفرهدارِ سی شبِ ماهِ مبارک ، اَلسَّلام!
پهن کن خوانِ وسیعات را که مهمان آمده
اول ماه آمدم با کولهی شرمندگی
باز کن آغوش گرمت را ، پشیمان آمده
معصیت ، قلبِ گرفتارِ مرا بیمار کرد
دردمندِ دام ها دنبال درمان آمده
خَلق از من رو گرفتند و تو رو کردی به من
این تویی که وقت تنهایی..، شتابان آمده
تو نبودی ، منجلاب نَفْس غرقم کرده بود
ریسمان لطف تو در اوج بحران آمده
با همین آلودگیها دوستت دارم خدا
عاشقت با نیّت جبرانِ خُسران آمده
هر زمان بیکَس شدم ، زهرا به فریادم رسید
چادر مادر به دستِ طفل گریان آمده!
لانه ام طوس است..،جلد آستانِ مشهدم
این زبانبسته به پابوسی سلطان آمده
در جواب هر رضا مستانه گفتم : مــرتــضــیٰ
مزّه ی انگورِ حیدر زیر دندان آمده
من به این و آن سپُردم در نجف خاکم کنند...
وقت کفن و دفن می بینم پدرجان آمده
بی قرارم..،مایه ی آرامش من کربلاست
بر مشام جانِ من عطری ز جانان آمده
روزهدارِ تشنه ذکرش می شود : عطشان حسین!
یاد شاهی که تک و تنها به میدان آمده
▪️
عاقبت کهنهحصیرِ ده تنش را جمع کرد...
چه بلایی بر سرِ آن جسم عریان آمده
#بردیا_محمدی
#حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
#ماه_مبارک_رمضان
#مناجات
#شب_جمعه
#غزل
در شعله ی شرارَت خود را کباب کردم
خاکستر دلم را سَهم عذاب کردم
این نَفْس ، نفسِ نامرد ، با روح من چهها کرد
در آینه همیشه ، خود را عتاب کردم
از خَلق نا اُمیدم ، ناز تو را کشیدم
آداب عاشقی را اینگونه باب کردم
توبهپذیر بودی ، هی توبه می شکستم...
هر نقشه ای کشیدی ، نقشِ بر آب کردم
یاغیگری من را ، نادیده می گرفتی
پرونده ی خودم را ، پیشَت خراب کردم
دنیا وبال من شد ، زندانِ بال من شد
پیکِ رهایی ام را ، دیدی جواب کردم!
يا غافِرَ الْخَطايا ! يا رازِقَ الْبَرايا !
دیدم گدا نوازی ، سویت شتاب کردم
این بندهی گرفتار ، با ضَجّه می زند جار :
شرمنده ام از اینکه ، ترک ثواب کردم
گفتم گناهکارم ، گفتی غمت نباشد
ای دوست! روی قولت ، خیلی حساب کردم
وقتی شکست خوردم ، زهرا حمایتم کرد
خوشحالم اینکه او را ، مادر خطاب کردم
از کودکی خودم را ، دست علی سپردم
پس بهترین پدر را ، من انتخاب کردم
باران صحن حیدر ، جان مرا جلا داد
پای ضریح ساقی ، غُسلِ گلاب کردم
گریهکُن حسینم ، داراییِ من اشک است
سرمایه را تماماً ، خرج رُباب کردم
▪️
تیری سه شعبه آمد ، حلقوم طفل را بُرد...
از شرحِ شرمِ ارباب ، من اجتناب کردم
آزار یادم آمد ، بازار یادم آمد
تا بین روضهی شام ، فکر طناب کردم
#بردیا_محمدی
#امام_جعفر_صادق_علیه_السلام
#امام_زمان_عج
#شهادت
#غزل
راه گریز از هجر را دشوار می بینم
دارم فقط از دوریات آزار می بینم
دنبال گریه چشمهایم راه افتادند
این چشمهها را تشنهی دیدار می بینم
آدینه های بی تو شد آئینهی حسرت
تکرار در تکرار در تکرار..،می بینم
در جستجوی عطر گیسوی تو جان دادند
در کوی تو نعش هزار عطّار می بینم
یارای دیدن را گرفت از من گناهانم
خورشید پُشتِ ابرها را تار می بینم
من جایِ رحمت ، زحمتم...، شرمندهام آقا!
خود را به روی شانههایت ، بار می بینم
خُلقی که دارم خَلق را از من گریزان کرد
یک شهر را از دست خود بیزار می بینم
جز تو کسی این جنس بنجل را نمی خواهد
هر مرتبه خود را تهِ انبار می بینم
کُشته است من را زخم دلتنگی..،کجایی تو؟!
روی دلم از تیغ غم ، آثار می بینم
شُغل شریف گریهکردن را به ما دادی...
آنقَدر اطراف تو کاسبکار می بینم!
گرچه گنهکارم ، به مولا دوستت دارم
این عشق را شرط فرار از نار می بینم
هرچند خاکم ، خاک پای بوترابم من
بابای خود را حیدر کرار میبینم
مُردن فقط در وادی صحنِ نجف زیباست
گلدستهی ایوانطلا را ، دار می بینم
دلدادهام ، دلدادهی ارباب عطشانم!
دلدادهها را نوکر دلدار می بینم
نوحِ اَئِمّه باب کرده گریه بر او را
نُوحُوا عَلَی المَظلوم را معیار می بینم
▪️
▪️
وَالشِّمرُ جالِس..، آه! از آن خنجر نامرد...
فرمود : جَدَّم حرف میزد ، شمر ذبحش کرد
#بردیا_محمدی
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#کوفه
#اسارت
#غزل
یا قاهرَ العَدُوُّ وَ یا والیَ الوَلی
یا مظهر العجایب و یا مرتضی علی
پایانِ باشکوه،به کابوس بد بده
زینب رسیده کوفه..،پدر جان مدد بده
چشمان شور،آینه ات را نظر زدند
در پیش خانه ی تو سرم را به در زدند
در کوفه سهم دختر تو آهِ سرد شد
پنجاه سال پردهنشین..،کوچهگَرد شد
تا پای ما به معرکهای نامراد رفت
خلخال دخترانِ حسینات به باد رفت
این کوفیان به نسل تو،گمراه گفته اند
خیلی به دخترت بد و بیراه گفته اند
بی حرمتی به آل تو وقت ورود شد
از بس که سنگ خورد حسینات..،کبود شد
نیزه نشین تو همه را پیر کرده است
شکل سرش دو مرتبه تغییر کرده است
این حرمله به کامِ همه،زهرِ ناب ریخت
این حرمله کنار رباب تو آب ریخت
از دست این مصیب جانکاه..،داد..،آه
زینب کجا و مجلسِ اِبن زیاد...،آه
در بزم او نمک به غمِ جاریام زدند
با چوبدست روی لب قاری ام زدند
کوفه که زیر پاش نهاد احترام را...
باید خدا بخیر کند شهر شام را
#بردیا_محمدی
🚩نوحه و روضه مداح دلسوخته
↙️عرشیان عشق↙️
@Arsheyan_Eshgh
#حضرت_زینب_س_مدح_و_مصائب
#حضرت_زینب_س_کوفه
فیضِ محض است رحمت زینب
چشم ما و عنایت زینب
مشرقِ عالَم است صبحِ دمشق
صحن نور است ساحتِ زینب
بس که آئینهی صفات خداست
صبر آمد به صورت زینب
هر سحر جبرئیل میآید
پا برهنه... زیارت زینب
از ازل حاکم است تا به ابد
پایبرجاست دولت زینب
دفترِ زُهد اگر خلاصه شود
میشود یک عبادتِ زینب
هر زمان صحبت از شجاعت شد
گفتهایم از شهامت زینب
دخترِ شیر باطناً شیر است
به علی رفته قدرت زینب
نبض اسلام دست این بانوست
زنده شد دین به برکت زینب
جَرَیانسازِ مکتبِ سرخ است
رنگ عشق است نهضت زینب
عِلم پرسید: کوه عرفان کیست؟!
عشق فرمود: حضرت زینب
او چه دیدهست غیر زیبایی
عقل ماند از بصیرت زینب
پرچم کُفر را به زیر کشید
تا فلک رفت رأیَت زینب
اُسکُتوا گفت...؛ لال شد دنیا
تو ببین چیست هیبت زینب!
فتنه را ذبح کرد با کلمات
ماتم از طرز صحبت زینب
سلسله هم دخیل دامن اوست
فرق دارد اسارت زینب
دور ناقه فرشتهها جمعاند...
عرش آمد عیادت زینب
عرقِ شرمِ چوبِ مَحمِل ریخت
سُرخ شد از خجالت زینب
سرِ بر نیزه، سایهای انداخت...
آه! از استراحت زینب
خواهشش روسریِ سالم بود
سوخت در شعله حاجت زینب
گذرِ کوفه پُر شد از اوباش
سخت طِی شد مسافت زینب
سِرِّ مَستور رفت در بازار
شُد لگدمال حُرمت زینب
" دَخَلَتْ زِینَبُ عَلَی بْنِ زیاد "
کُشت ما را مصیبت زینب
✍ #بردیا_محمدی
🚩نوحه و روضه مداح دلسوخته
↙️عرشیان عشق↙️
@Arsheyan_Eshgh
.
#پنجم_صفر
#حضرت_رقیه
از راه رسیده جان جانان
دلتنگی من گرفت پایان
دیروز مرا بغل نکردی
دیدی بغلت گرفتم الآن!
اسبابِ فراهمی ندارم
ویرانه که نیست جای مهمان
زیبایی قبل را ندارم
هرچند که می کنی تو کتمان
دیدیم پر فرشتهها را...
اصلاً بدنت نمانده عریان
فهمید که تشنگی کشیدی
رحمی به لبت نکرد باران
لبهای تو چوبدست خورده
سخت است ببوسی ام پدرجان!
لبخندِ تو نیست مثل سابق
سنگ از تو رُبوده چند دندان
بد کرد به من ، به تو ، به عمه
این قوم پلید نامسلمان
ای کاش که زجر را نبخشی
از بس که مرا زده..، به قرآن !
این ناقه ، خودش تکان نمی خورد
لعنت به نفهمیِ شتربان
گفتم به سنان بس است ، ول کن
گیسوی بلند را نپیچان
کُفری شده بود تازیانه
جای همه عمه داد تاوان
در کوچه شکست دندههایم
زهرا شدنم نبود آسان
یکبار نشد سرت نیفتد
این سر شده بود سیبِ غلتان
سرگرمی دختران شامم
شد معجر پاره دستگردان
با زیور ما بساط کردند...
بازار نبود جای طفلان
ما را که مَلَک به زور می دید
بُردند میان مِیگساران
دیدم که سکینه رفت از حال
شد حرف کنیز تا که عنوان
با خود ببرم از این خرابه
تا خاک مرا نکرده پنهان
#شب_سوم_محرم
#بردیا_محمدی ✍
==============≈===
🚩نوحه و روضه مداح دلسوخته
↙️عرشیان عشق↙️
@Arsheyan_Eshgh