#حضرت_رقیه_شهادت
زخمی ترین شقایق این بوستان منم
(با ناخن شکسته ز پا خار میکنم)
چندان شکستهام که به هر جا نشستهام
آدم خیال میکند آنجاست میهنم
با پیکری کبود هنوز ایستادهام
یعنی حریف کعبهنی و سنگ و آهنم
یک ماهی دوری تو به من سالها گذشت
دیر آمدی چقدر عزیزم به دیدنم
خلخال و گوشوار و النگوم گم شدند
بعد از تو من به زخم و به تاول مزینم
آن گیسویی که شانه کشیدی به باد رفت
با شعلههای خیمهی تو سوخت خرمنم
من گم شدم مگر که تو پیدا کنی مرا
زجر آمد و نپرس ز از جای کندنم
با سر به خانهی رقبا رفتهای چه کار
از زانوی یزید چه کم داشت دامنم
*مصرع داخل پرانتز با اندکی تغییر از جناب صائب تبریزی علیه الرحمه است
#سیدمحمدحسین_حسینی
#حضرت_رقیه_شهادت
خواهرت در قتلگه آمد سرت آنجا نبود
کوفه با تو روبرو شد پيکرت آنجا نبود
شام عاشورا که آمد دست بوست خواهرت
هم نبود انگشت هم انگشترت آنجا نبود
دفن کردي پيش چشم ما علي اصغرت
قبر خالي بود اما اصغرت آنجا نبود
در چهل منزل به جاي ما کتک خورد عمه ام
ما نمي مانديم اگر که خواهرت آنجا نبود
نيمه شب در آن بيابان مرده بودم بي گمان
گر در آن لحظه پدرجان مادرت آنجا نبود
بارها مرگ از خدا کردم طلب در بزم مي
واقعأ اي کاش ميشد دخترت آنجا نبود
صورتت هم جاي سالم محض يک بوسه نداشت
کاش يا من مرده بودم يا سرت آنجا نبود...
#محسن_صرامی