.
#حضرت_معصومه
باز در سینه غمی هست عیان خواهد شد
گلی از گلشن سادات خزان خواهد شد
او غریب است و به امید رضا آمده است
دل خواهر به برادر نگران خواهد شد
از غم دوری رخسار تو گریان شده ام
هم به شوقت به خدا راهی ایران شده ام
غم هجران تو آشفته و بیمارم کرد
باعث رنج و غم و محنت بسیارم کرد
همه ی آرزویم دیدن رخسار تو بود
در وطن مضطرب و بی کس و بی یارم کرد
خواهرت دل نگران است کجائی آقا
به رهت منتظرم تا که بیائی آقا
ای همه صبر و قرارم دل من تنگ شده
خسته از این همه نامردی و نیرنگ شده
جمع سادات در این قافله مشتاق تواند
کربلا در نظرم تازه شده جنگ شده
مردم این جا به علی دوستی عادت دارند
و به سادات عنایات و ارادت دارند
پیش چشمان ترم باغ گلی پرپر شد
کوهی از غم به خدا همدم این خواهر شد
جمعی از همسفرانم که ز پا افتادند
زین مصیبت به خدا دیده ی زهرا تر شد
شکر لله که به ما هیچ جسارت نشده
معجری از سر این قافله ات کم نشده
اهل قم آمده و عرض ارادت کردند
با چه لطفی به من خسته محبت کردند
همچو مادر که به فرزند دهد دلداری
لطف کردند به ما جمله عنایت کردند
شهر قم در هیجان است که گوهر دارد
عطری از باغ گل موسی جعفر دارد
دیده بگشا و ببین حضرت دلدار آمد
غم به دل راه مده مونس و غمخوار آمد
خیز و بنگر که رضا آمده نزدت بی بی
چون طبیبی که به بالین تو بیمار آمد
دیده بگشا و ببین لاله ی خوش بو آمد
نور باران شده قم ضامن آهو آمد
شعر این جا که رسید من ز نوا افتادم
مات و مبهوت شدم یاد شما افتادم
دل سفر کرد به بین الحرمینت ارباب
یاد غم های شه کرب و بلا افتادم
خواهری آمد و از غم به دلش شیون و شین
قد او خم وَ ذکر لب او بود حسین
#سعید_نصیری_اراک✍
#حضرت_فاطمه_معصومه
.
#اشعار_وفات
#حضرت_فاطمه_معصومه
#مسمط_مربع
🔰 اشعار شاعر جوان وآئینی اهل بیت جناب آقای#رضا_باقریان بمناسبت وفات اخت الرضا حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها
آیهی انتظار معصومه
عزت پایدار معصومه
مایهی افتخار معصومه
همه جا سفرهدار معصومه
دختر و خواهر امامت بود
خانهاش معدن کرامت بود
چه قَدَر حامیِ ولایت بود
از پدر یادگار معصومه
دستهای گرهگشایی داشت
تا سحر ذکر ربنایی داشت
سجده میکرد و هایهایی داشت
عبد شب زندهدار معصومه
روضه میخواند با خودش هرشب
اینچنین بود روضهاش بر لب
السلام علیک یا زینب
عاشق بیقرار معصومه
نیمه شب ناقه را سوار شد و
مثل زینب چه باوقار شد و
به بلا هم کمی دچار شد و
غربت بیشمار معصومه
در دلش عکس ماه افتاده
از مدینه به راه افتاده
در پیِ سر پناه افتاده
دل برید از دیار معصومه
بین راه از دلش هوار کشید
ناله از دل بیاختیار کشید
آه، از هجر روی یار کشید
بارها زد هوار معصومه
غربتش داشت بیشتر میشد
لشکر کفر حملهور میشد
و به زینب شبیهتر میشد
زینب روزگار معصومه
لشکرش روی خاک افتادند
با تن چاک چاک افتادند
بینشان و پلاک افتادند
شد به غمها دچار معصومه
چشمهایش هماره دریا شد
شاهد جسم ارباً اربا شد
کربلایی دوباره بر پا شد
اشک بیاختیار معصومه
حاجتش دیدن امامش بود
یارضا یارضا کلامش بود
خنده این روزها حرامش بود
خواهر غمگسار معصومه
حیف حاجت روا نشد خانم
دردهایش دوا نشد خانم
از روی خاک پا نشد خانم
به رضا جاننثار معصومه
بین بستر دلش قرار نداشت
غیر اوضاع سوگوار نداشت
غیر یک نامه یادگار نداشت
هست ابر بهار معصومه
حال که من نیامدم، تو بیا
نصفی از راه آمدم، تو بیا
من زمینگیرتر شدم، تو بیا
قلب او گشته زار معصومه
گرچه در غربتی رضاجانم!
من هم از راه دور گریانم!
پس به فکر غریب عطشانم
روضهی آشکار معصومه
بدنت زیر و رو نشد هرگز
با سنان روبرو نشد هرگز
نیزه سهم گلو نشد هرگز
هست در احتضار معصومه
✍#رضا_باقریان