eitaa logo
کانال نوحه و روضه مداح دلسوخته(عرشیان عشق)
5هزار دنبال‌کننده
345 عکس
321 ویدیو
119 فایل
لینک های کانال های مداح دلسوخته: کانال مداح اهل بیت (ع) حاج یوسف ارجونی @yousofarjonei مولودی و عروسی @MadahanKhoorshed نوحه و روضه @Arsheyan_Eshgh روضه دفتری @Taranom_Noor ختم خوانی https://eitaa.com/joinchat/4272554106C86c6a6b80a
مشاهده در ایتا
دانلود
ای سرو رشید یا اباعبدالله آقای شهید یا اباعبدالله ظلمت زده ایم رحم کن بر دل ما ای نور امید یا اباعبدالله غیر از تو که رحمت خدایی ما را یک تن نخرید یا ابا عبدالله دل خون شد و خون اشک غریبی تو شد از دیده چکید یا ابا عبدالله ما روضه شنیدم و چنینیم بگو زینب چه کشید یا ابا عبدالله از جانب خیمه با تمامی توان سوی تو دویید یا ابا عبدالله هی خورد زمین و پا شد و خورد زمین فریاد کشید یا ابا عبدالله وقتی که رسید شمر بود و بدنت از غصه خمید یا ابا عبدالله لعنت به کسی که چنگ زد بر مویت آن موی سپید یا ابا عبدالله سر تا سر دشت پر شد از آیاتت قرآن مجید یا ابا عبدالله بعذ از تو نبودی که ببینی در شام طفلت چه شنید یا ابا عبدالله دنبال کنیز بود مردی بی شرم در بزم یزید یا ابا عبدالله 🔸شاعر: ======================
این حسین است که در روضه نجاتم بدهد با مسیحا نفسش باز حیاتم بدهد شده هر ذکر و دعا از جهتی منشأ خیر ذکر او خیر ز مجموع جهاتم بدهد ذات من ذات حسینی است، نبینید بدم یک نفر کاش که ارجاع به ذاتم بدهد دلبری هست مرا، بردن نامش به خدا طعم شیرین تری از نقل و نباتم بدهد کیست جز او که شده شهره به ارباب وفا لحظه ی مرگ نجات از سکراتم بدهد؟ روز محشر که شود، نوکری بزم حسین... قدر و ارزش به مناجات و صلاتم بدهد سخت دلتنگ سحرهای حریمش شده ام اربعین کاش برات عتباتم بدهد در شب قدر من از فاطمه خواهش کردم رزق گریه به قتیل العبراتم بدهد کاش تا اینکه خدا جای کفن، لحظه ی مرگ یاد ارباب، حصیری ز دهاتم بدهد شرح یک گوشه از اعضاء مقطع شده را داغ انگشت و غم غارت خاتم بدهد 🔸شاعر:
از سفره‌ی کریم، مرا منعِ نان نکن با روضه‌ی حسین، مرا امتحان نکن من با حسین سرخوشم و غرقِ در حیات یک‌لحظه بی‌حسین، بمانم... گمان نکن سویش که آمدم، به من آموخت عاشقی در پیشِ یار، فکرِ زمان و مکان نکن تنها حسین رمزِ نجات است در جهان من را گدای مرحمتِ این و آن نکن وقتی بهشت، تکه‌ای از شهرِ کربلاست در این حریم، صحبتِ حور و جنان نکن ای نانجیب! تیغِ خودت را غلاف کن خنجر به حلقِ تشنه‌ی این میهمان نکن عادل حسین قربان
ملک دلم همین که به نام حسین شد عبدی گناهکار غلام حسین شد آرامشی نداشت وجودم به هیچ وجه تا که به اذن فاطمه رام حسین شد قند مکرر اسم "حسین" است، والسلام شیرین ترین کلام، کلام حسین شد «با یک سلام صبح به ارباب بی کفن » روزم پر از جواب سلام حسین شد یادم نمی رود که خدا هر زمان ز من قهرش گرفت، واسطه نام حسین شد یک شب دوباره نوکری آمد به خواب من حرفش دوباره حرف مرام حسین شد نوکر از آب خوردن خود آب می شود بین دو نهر؛ آب، حرام حسین شد امیر عظیمی
بیا اجازه نده عاشقت عذاب ببیند چرا همیشه حرم را فقط به خواب ببیند?! به خواب دیدم از اینجا نمای گنبدتان را عجیب نیست اگر تشنه ای سراب ببیند مرا به پشت در عادت بده به خرده طعامی همین بس است تو را "دیده" در نقاب ببیند گدا نمی رود از پشت درب خانه ی مولا اگر دوباره امیدی به فتح باب ببیند نگاه چپ بکند دشمنی به سمت حریمت جهان دوباره به خود باید انقلاب ببیند مدافع حرمت گفته بود قبل شهادت مگر بمیرد و این صحن را خراب ببیند حمیدرضا محسنات
من با حسین آدم و عالم خریده ام دنیا و آخرت همه با هم خریده ام شکر خدا که گریه کن روضه ها شدم با چشمهام چشمه ی زمزم خریده ام او صله داده است که من بعد چندسال پیراهنی  برای  محرم خریده ام با بچه های هیئت همرنگ گشته ام من هم لباس مشکی ماتم خریده ام تنها غمی که هست در عالم غم شماست شادم از اینکه یک دل از این غمخریده ام باید که با حسین خدا را به جانخرید با این حساب من چقدر کم خریده ام   نادر حسینی
بنویس روی صفحه قلم ، آه کربلا آتش گرفت باز دلم ، آه کربلا دوری ، شکستگی ، دلِ پُر ، خسته از همه خیره به قاب عکسِ حرم ، آه کربلا بعد از نماز ، سجده به تربت به یادِ او هم آه از خجالت ُ ، هم آه کربلا پیراهن سیاهِ شما ، شالِ نوکری ماهِ عزا و خیمه ی غم آه کربلا بغض ُ ، سکوت ُ ، گریه ی جانسوزِ بیکسی در کوچه ها قدم به قدم آه کربلا پرچم،کُتَل،حسینیّه،روضه ،نوای عشق سینه زنی ُ ، نوحه و دم آه کربلا دلواپسیِ روز ِ عطش کودک ِ رباب آب ِ فرات ُ دست ِ ستم آه کربلا سقّا و مشک ِ پاره ، دو دستِ جدا شده اُفتادنِ امیر و عَلَم ، آه کربلا زینب ، وداع ،حسین ،اشاره به قلبِ خون بر پهلوی شکسته قسم ، آه کربلا بانگ "بنیّ" ... روضه ی گودالِ قتلگاه مادر رسید با قدِ خَم...آه کربلا حاج حبیب نیازی
دور از حسین زندگی ما چه فایده اصلا نفس بدون تو مولا چه فایده هرگز شعار نیست دلم داد میزند دنیای بی حسین خدایا چه فایده گیرم زمین بهشت شود نقطه نقطه اش بی کربلا بهشت خدا را چه فایده تا کربلای او ملکوت دل من است گردش به قصد لذت دنیا چه فایده وقتی قرار نیست که خرج عزا شود دیگر تمام ثروت دنیا چه فایده از داغ عشق چهره ما مهر خورده است مهر ریا روی جبین ها چه فایده چشمی که خشک مانده وبال پریدن است بی اشک روضه چشم تماشا چه فایده
تا میان روضه‌ات ما را مکان دادی حسین دست ما گریه‌کنان برگ امان دادی حسین تو نوشتی خواهرت هم پای آن را مُهر کرد اشک دادی و به ما سود کلان دادی حسین روضه‌خانه: طور سینا، ما: کلیم گریه‌کن در مناجات خودت ما را زبان دادی حسین این دهه با سیل اشک ما مشخّص می‌شود برکتی را که به شیر مادران دادی حسین من: حبیب بن مظاهر، تو: مسیح اهل بیت لطف کردی و به این دل‌مرده جان دادی حسین تا بریزد از سر و رویم غبار معصیت مثل یک پرچم وجودم را تکان دادی حسین رقّت قلبم زیاد و جسم و روحم شُسته شد تا ز چای روضه‌ات یک استکان دادی حسین من نمک‌گیر تو و اجداد و اولاد توام چون به دست خالی من آب و نان دادی حسین دست بالا بردی و از پشت در خیرت رسید هر چه را که خواستم، تو بیش از آن دادی حسین دوست و دشمن ندارد، بخشش تو حیدری‌ست خاتمت را هم به دست ساربان دادی حسین محمد فردوسی
آرام میشوم همه دم با نوای تو در بین روضه های پر از گریه های تو انگار فاطمه به سرم دست میکشد در لحظه ای که اشک بریزم برای تو من زیر دین پنج تن هستم علی الدوام من نوکر تو هستم‌ و هستم گدای تو دست خودم که نیست تو را دوست دارمت دست خودم که نیست الهی فدای تو از برکت دعای پدر مادرم فقط شد قسمت دلم که شوم مبتلای تو تا عرش میروم به خداوند می رسم تا عرش میروم دم پایین پای تو درمان دردهای دلم یک زیارت است داروی درد من حرم با صفای تو آقا برات کرببلا را بده که من امسال اربعین برسم کربلای تو ابراهیم میرزایی
او که مثل من هزاران دربه در دارد، رفیق! این محال است از یکی مان چشم بر دارد،رفیق! آن زمانی که درون روضه می آئیم ما شخص او بر تک تک ماها نظر دارد رفیق این مرام اوست از ما چشم پوشی میکند ورنه خوب از حال و روز ما خبر دارد رفیق این نشستن را میان روضه دست کم نگیر یک نفس در روضه ها خیلی اثر دارد رفیق هر چه شد خرج عزایش آسمانی میشود چای بعد از روضه هم طعمی دگر دارد رفیق بسکه با ما مهربانی کرد ، انگاری حسین، بر گنهکاران نگاهی ویژه تر دارد رفیق! شاهراه بندگی تنها حسین فاطمه ست بی حسین راه سعادت هم خطر دارد رفیق! مرهمی بر زخم های قلب مولا میشود هر که بین روضه هایش چشم تر دارد رفیق مادرش زهرا برای ما دعا ها میکند با همان دستی که بر روی کمر دارد...رفیق! سینا نژاد سلامتی
حال و روزش با نوای عشق بهتر می‌شود هر که چشمش در میان روضه ها تر می‌شود این دل سنگم که جای خود، شنیدم از کسی ریگ‌های دشت با نام تو گوهر می‌شود نوکری پستم ولیکن دل‌خوشم از اینکه من روزگارم با غلامی شما سر می‌شود از شما دورم ولی شب‌های جمعه این دلم می‌پرد تا صحن تو، مثل کبوتر می‌شود با نوای یا حسین و ذکر شور یا حسن دل اسیر نام‌های دو برادر می‌شود کاروان را باز گردان ای عزیز فاطمه در همین جا قلب زینب زار و مضطر می‌شود بازگرد آقا که با دست پلید حرمله غنچه‌ی شش‌ماهه‌ی باغ تو پرپر می‌شود دخترت بی‌سایبان و خواهرت بی‌همسفر جعفرت بی‌پیکر و عون تو بی‌سر می‌شود چند روز بعد در این سرزمین پر بلا صحبت از دزدیدن خلخال و معجر می‌شود چند روز بعد در گودال بین تیغ و تیر حنجرت درگیر با تیزی خنجر می‌شود علی مشهوری مهزیار
ما از دعای خیر به هیئت رسیده‌ایم از دولتِ حسین به عزت رسیده‌ایم هیئت تمام زندگی ما غریب‌هاست با پرچم حسین به قدرت رسیده‌ایم این پای منبر است همان قبة‌الحسین اینجا هزار بار به حاجت رسیده‌ایم زهرای مرضیه است دعاگوی مستمع وقتی که ما به اوج مصیبت رسیده‌ایم در حسرتِ تباکیِ با ما، ملائکند پیداست ما به بام سعادت رسیده‌ایم چون عمرمان گذشت بمانیم گریه‌کن مثل حبیب اگر به شهادت رسیده‌ایم تا روز حشر دیده اگر با حسین ماند پس بی‌حساب تا به قیامت رسیده‌ایم هر روز با حسین دوباره تولّدیست بارید اشک و ما به طهارت رسیده‌ایم با یک سلام پاک شود هر گناهکار ما خود به این مقام و فضیلت رسیده‌ایم با این حیات طیبه عمری‌ست دل‌خوشیم یعنی به اوج شادی و بهجت رسیده‌ایم با چه زبان ز گریه بگوییم با شما با گریه بر حسین به جنّت رسیده‌ایم بس چشمان به اشک عزا شستشو شده در فتنه‌ها به درک بصیرت رسیده‌ایم لازم نبود خُدعه‌گران موعظه کنند عمری‌ست ما به حکم ولایت رسیده‌ایم وقتی برای قافله‌اش گریه می‌کنیم انگار که به یاریِ عترت رسیده‌ایم شد بارها امام زمان هم‌نشین‌مان در روضه‌ها به محضر حضرت رسیده‌ایم محمود ژولیده
ما از دعای خیر به هیئت رسیده‌ایم از دولتِ حسین به عزت رسیده‌ایم هیئت تمام زندگی ما غریب‌هاست با پرچم حسین به قدرت رسیده‌ایم این پای منبر است همان قبة‌الحسین اینجا هزار بار به حاجت رسیده‌ایم زهرای مرضیه است دعاگوی مستمع وقتی که ما به اوج مصیبت رسیده‌ایم در حسرتِ تباکیِ با ما، ملائکند پیداست ما به بام سعادت رسیده‌ایم چون عمرمان گذشت بمانیم گریه‌کن مثل حبیب اگر به شهادت رسیده‌ایم تا روز حشر دیده اگر با حسین ماند پس بی‌حساب تا به قیامت رسیده‌ایم هر روز با حسین دوباره تولّدیست بارید اشک و ما به طهارت رسیده‌ایم با یک سلام پاک شود هر گناهکار ما خود به این مقام و فضیلت رسیده‌ایم با این حیات طیبه عمری‌ست دل‌خوشیم یعنی به اوج شادی و بهجت رسیده‌ایم با چه زبان ز گریه بگوییم با شما با گریه بر حسین به جنّت رسیده‌ایم بس چشمان به اشک عزا شستشو شده در فتنه‌ها به درک بصیرت رسیده‌ایم لازم نبود خُدعه‌گران موعظه کنند عمری‌ست ما به حکم ولایت رسیده‌ایم وقتی برای قافله‌اش گریه می‌کنیم انگار که به یاریِ عترت رسیده‌ایم شد بارها امام زمان هم‌نشین‌مان در روضه‌ها به محضر حضرت رسیده‌ایم محمود ژولیده
بین گودال پیکری گم شد یادگاری مادری گم شد آن قدر تیر و تیغ ونیزه زدند که در آن بین خنجری گم شد مثل الماس هزار تکه شدی تکه‌هایی ز گوهری گم شد تا به ده اسب نعل تازه زدند تا چهار فرسخی پری گم شد حرف انگشتری وسط نکشید هدیه سرخ خواهری گم شد روی نیزه سری نمی‌شد جا بین هجده سنان سری گم شد حمله کردند و امر شد به فرار وسط دشت دختری گم شد تا یکی را نجات داد عمه ... خبر آمد که دیگری گم شد حمله کردند، هر چه شد بردند ناگهان چند معجری گم شد ناله می‌زد رباب پی در پی گاهواره ز اصغری گم شد حسین ایزدی
ذوالجناح آمد و احوال به هم ریخته اش ریخت بر هم حرم از یال به هم ریخته اش صیحه زد زینب از اقبال به هم ریخته اش کربلا مانده و گودال به هم ریخته اش می دود زینب و می دید سنان می آید شمر در معرکه لبخند زنان می آید بین گودال شهنشاه جهان افتاده دور او نیزه و شمشیر و کمان افتاده سبط خاتم ولی از تاب و توان افتاده چشم نرگس به شقایق نگران افتاده وا علیا پسر فاطمه تنها مانده وا نبیا وسط عهد شکن ها مانده پیرهن چاک و بدن چاک و پر از زخم تنش یک نفر آمده انگار سرِ پیرُهنش از دم تیغ به هم ریخته نظم بدنش با عصای خودت ای پیر تو دیگر مزنش اشکها موج فشان بر دل ساحل بزنید من چه گویم خودتان سر به مقاتل بزنید شمر با خویش در آن باغچه خنجر آورد پنجه اش را طرف زلف صنوبر آورد ناله اهل حرم را به فغان در آورد وای از آنچه که او بر سرِ حنجر آورد امتحان سر شده و وقت قبولی شده است حل این مسئله هم قسمت خولی شده است سر و سامان جهان بر سر نی رفت سرش پا به پایش به سرِ نیزه می آید پسرش میخورد تاب در اطراف سر او قمرش این سفر کرده خدایا به سلامت سفرش مادر از دور به دنبال سرش می آید بعد از اینها چه به روز پسرش می آید؟؟ سیدحسن رستگار
لال و مبهوت شدم، ناله ی شبگیرم کن شده ام خوابِ پر از واهمه، تعبیرم کن ای نم اشک که از چشم ترم می افتی نزد الله، پشیمان شده تصویرم کن راه درمان شدنم دست خودم نیست، طبیب شده ام دردِ معما شده، تدبیرم کن یا مرا زود بغل کن جلوی چشم همه یا بیا پیش نگاه همه تحقیرم کن ننگ بر من به کسی غیر علی رو بزنم از همه جز اسد الله، خدا سیرم کن سر و پا معصیتم، باز به دستان علی به مناجاتِ شب فاطمه تطهیرم کن از همان کودکی ام نذر حسینیه شدم بین دربار حسین بن علی پیرم کن گر دلم نیّت طوفِ حرمی دیگر کرد پای من را بشکن، در غل و زنجیرم کن پا برهنه ببرم کرب و بلا، بعد از آن وسط صحن ابالفضل زمینگیرم کن مَشک من را زده اند آبرویم ریخته است دست تقدیر بیا زود پُر از تیرم کن من قمر بودم و مُنشَق شدم از ضرب عمود آسمان، روی سنان سوره ی تکویرم کن محمدجواد شیرازی
منی که غرق گناهم، شکسته بال و پرم چگونه نام بلند تو را به لب ببرم؟! اگر که دوست نداری "خدا خدای" مرا اجازه هست صدایت کنم به چشم ترم؟! خودم نیامده ام نیمه شب به درگاهت تو خواستی که بیافتد به این حرم گذرم بیا مرا جلوی دیگران خراب مکن بگیر دست مرا که به سنگ خورده سرم مرا ببخش و دوباره بگیر در آغوش قسم به حرمت خون مدافعان حرم بنا نبود فقط خوب ها حرم بروند شبی بیا و مرا هم به کربلا ببرم تمام هستی من هست مادر و پدرم فدای حضرت ارباب مادر و پدرم اگر حسین نشد عاقبت کفن بشود چگونه نوکرم و بهر خود کفن بخرم؟! هنوز نیمه ی شب های جمعه می آید نوای مادر او: تشنه ذبح شد پسرم محمدجواد شیرازی
روز اول با همان خاکی که قنبر ساختند از من و تو سمت باب القبله نوکر ساختند پرچمی بر عرش کوبیدند اینجا روضه است دسته ی سینه زنی پشت پیمبر ساختند شیشه شیشه گریه ی مارا ملائک برده اند قطره قطره ریختند و حوض کوثر ساختند چشم هرکس خیس باشد جای پای فاطمه ست چشم مارا با حسینیه برابر ساختند میشود بابا حسین و میشود مادر رباب سینه زنها را به این صورت برادر ساختند هرکسی بهتر برایش سوخت مزدش را گرفت سوخت فطرس از همان خاکسترش پر ساختند باوضو باید دراین ده روز از هرجا گذشت هرمحله بچه ها صحنی مطهر ساختند شاهراه آسمان در کوچه های کربلاست تا خدا از مرقد شش گوشه یک در ساختند کربلا تاریک شد پیکر ته گودال ماند آفتاب نیزه را با یک سر آخر ساختند سیدپوریا هاشمی
  دل من وقف حسین است، حسینیه‌ی اوست نگرفته است و نگیرد احدی جای حسین چشم تا روشن از این است که او را دیده است پس چرا باز شود جز به تماشای حسین؟! جان و مال و پدر و مادرمان، قربانش هر چه داریم و نداریم، گوارای حسین عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد عشق، هفتاد و دو مرد است که همپای حسین...
عزیز فاطمه جان جهان به قربانت سلام بر لب عطشان و چشم گریانت سلام بر تن مجروح و حلق مذبوحت سلام بر سر خونین و جسم عریانت سلام بر جگر خون و داغ های دلت سلام بر شرف و غیرت جوانانت سلام بر در دندان و غنچۀ دهنت سلام بر لب خونین و صوت قرآنت سلام بر علی اصغر که وقت جان دادن به خنده داد تسلاّ به قلب سوزانت سلام بر لحظات وداع اکبر تو که وقت رفتن او رفت از بدن جانت سلام بر دل زینب که پیش دیدۀ او عدو ز چار طرف کرد سنگبارانت سرت بریده شد امّا هنوز جاری بود به چهره اشک روان از دو چشم گریانت سلام باد به شیری که سایه بانت شد برون کشید به دندان ز سینه پیکانت عجیب نیست اگر خصم را کنی سیراب سجیّه ات کرم و عادت است احسانت استاد حاج غلامرضا سازگار
از ازل مهرتو درطینت ما بود حسین(ع) ما ومهر تو ،فقط لطف خدابود حسین(ع) غم جانسوز تو مشروط به ما داده شده شرط این نعمت پُرسود وفابود حسین(ع) مادرت فاطمه(س) درسی به ولایی هاداد که در آن رازِ تمام شهدا بود حسین(ع) تو خود آقای شهیدانی و سرچشمه نور جلوه ی عشقِ خدا کرببلا بود حسین(ع) ساقی تشنه لب از آب ، لبِ آب گذشت زانکه او تشنه لبِ آب بقابود حسین(ع) علقمه شاهد پیکار وفا بود و جفا شاهدم خون دلِ دستْ جدابود حسین(ع) چیزی از قامت رعنای علمدار نماند دشت یکپارچه فریاد وصدابود حسین(ع) گریه می کرد ابالفضل به مظلومی تو سند روضه من قامتِ تا بود حسین(ع) مشک هم اشک به احوال امامش می ریخت روضه خوان تو درآن لحظه خدابود حسین(ع) علی ساعدی
از سفره‌ی کریم، مرا منعِ نان نکن با روضه‌ی حسین، مرا امتحان نکن من با حسین سرخوشم و غرقِ در حیات یک‌لحظه بی‌حسین، بمانم... گمان نکن سویش که آمدم، به من آموخت عاشقی در پیشِ یار، فکرِ زمان و مکان نکن تنها حسین رمزِ نجات است در جهان من را گدای مرحمتِ این و آن نکن وقتی بهشت، تکه‌ای از شهرِ کربلاست در این حریم، صحبتِ حور و جنان نکن ای نانجیب! تیغِ خودت را غلاف کن خنجر به حلقِ تشنه‌ی این میهمان نکن عادل حسین قربان
در این عالم هر آنچه دارم از این چشم تر دارم من از اشکی که بر غیر تو میریزد حذر دارم مرا اصلا نمیفهمد کسی غیر از تو این یعنی همیشه وقت هر دردی تورا مد نظر دارم پدر وقت قسم خوردن فقط اسم تورا میگفت تو را از ابتدای کودکی ام زیر سر دارم نمیداند کسی اما خود من خووب میدانم برای هرکسی خیرم برای تو ضرر دارم برای هر سلام من جوابی نیست غیر ازتو از این پرچم سیاه توست من عزت اگر دارم برای دیدنت دارم به دست و پات می افتم طلب کن حق زهرا مادرت قصد سفر دارم امیر فرخنده
614.4K
چه میشود نگهی هم بما کنی اقا مرا برای غلامی سوا کنی اقا چه میشود که شبی هم میان خلوت خود فقط بخاطر زهرا دعا کنی اقا فراق تو همه درد است ای طبیب دلم چه میشود که تو دردم دوا کنی اقا گرفته ای ز همان روز ابتدا دستم گرفته ای و محال است رها کنی اقا بدان امید دهم جان که روز رستاخیز میان آن همه من را صدا کنی اقا چقدر گریه کنم من میان روضه ی تان که زائر حرم کربلا کنی اقا ابوالفضل شایسته
دل من لک زده تا کنج حرم گریه کنم دو قدم روضه بخوانم...دو قدم گریه کنم بروم سمت ضریحی که بهشتم آنجاست برسم پیش نگارم...برسم گریه کنم دست خود را گره بر گوشه ی شش گوشه کنم درد دل با خود ارباب کنم...گریه کنم کارم این است که سمت حرمش رو کنم و... از همین دور سلامش بدهم گریه کنم چاره ای جز غم دوری حرم نیست که نیست بگذارید به بیچارگی ام گریه کنم قسمتم نیست که من زائر شش گوشه شوم بروم بر بد اعمال خودم گریه کنم سال نو آمد و من کرب و بلایی نشدم دل من لک زده تا کنج حرم ... زینب کلانکی
هر که را مهر تو ای دوست عطایش نکنند عاشق وشیفتۀ کرببلایش نکنند پای میزان قیامت چه تهی دست بود آنکه را گوهر مهرتو عطایش نکنند به حریم تو که شد کعبۀ مقصود قسم دل بی عشق تورا قبله نمایش نکنند به حرمخانۀ عشق تو کجا ره یابد هرکه را درره تو آبله پایش نکنند کی غنی می شود ایدوست دل مسکینم بردر خانۀ تو گرکه گدایش نکنند هرکه امروز نبندد کمرخدمت تو به جزا با نظر لطف صدایش نکنند دل اگرنیست گرفتار کمند غم تو روز محشر زغم وغصه رهایش نکنند همۀ عمرطلب کرد «وفائی» زخدا که زدرگاه تو یک لحظه جدایش نکنند سید هاشم وفائی
کاری به دشت لاله و گلشن ندارم آواره ام، جز روضه ات مأمن ندارم من دوستت دارم، بخوان از اشک هایم از روسیاهی جرأت گفتن ندارم این لطف زهرا مادرت بوده و گرنه ظرفیت این عشق را قطعا ندارم پیش خدای خود به یاد نوکرت باش تو آبرو داری و اما من ندارم دردسرت هستم ولی از خود مرانم من که کسی را غیر تو اصلا ندارم بر من به نورانیت "جون" ات نظر کن حالا که پیشت چهره ای روشن ندارم از آن شبی که آمدم کرب و بلایت میلی به جنت، یک سر سوزن ندارم درس بزرگی را من از عابس گرفتم مجنون که باشم حاجت جوشن ندارم عریان شدم تا که بدانی با تو هستم حالا ببین مثل تو پیراهن ندارم دیشب برایت تا سحر روضه گرفتم من را ببخش امروز اگر شیون ندارم تنها خودت تا روز آخر صاحبم باش زنجیرِ غیر از عشق بر گردن ندارم محمدجواد شیرازی
  قلبی شکسته و همه شب در هوای تو پر می کشد به نیت ایوان طلای تو دستم نمی رسد به ضریح تو یاحسین کاری بکن برای من عالم فدای تو گویا قنوت من به اجابت نمی رسد فکر و خیال من شده صحن و سرای تو یک جای دنج از حرم تو برای من من هر چه دارم ای همه چیزم...برای تو هرشب به یاد روضه ی تو غصه می خورم آری به خون نشانده دلم را عزای تو صبری خدا به این دل جا مانده ام دهد این اربعین نشد برسم کربلای تو من از نگاه مهر تو یک خوشه خواستم یک گوشه از کناره ی شش گوشه خواستم 📝شاعر: اسماعیل شبرنگ
حال و روزش با نوای عشق بهتر می‌شود هر که چشمش در میان روضه ها تر می‌شود این دل سنگم که جای خود، شنیدم از کسی ریگ‌های دشت با نام تو گوهر می‌شود نوکری پستم ولیکن دل‌خوشم از اینکه من روزگارم با غلامی شما سر می‌شود از شما دورم ولی شب‌های جمعه این دلم می‌پرد تا صحن تو، مثل کبوتر می‌شود با نوای یا حسین و ذکر شور یا حسن دل اسیر نام‌های دو برادر می‌شود کاروان را باز گردان ای عزیز فاطمه در همین جا قلب زینب زار و مضطر می‌شود بازگرد آقا که با دست پلید حرمله غنچه‌ی شش‌ماهه‌ی باغ تو پرپر می‌شود دخترت بی‌سایبان و خواهرت بی‌همسفر جعفرت بی‌پیکر و عون تو بی‌سر می‌شود چند روز بعد در این سرزمین پر بلا صحبت از دزدیدن خلخال و معجر می‌شود چند روز بعد در گودال بین تیغ و تیر حنجرت درگیر با تیزی خنجر می‌شود علی مشهوری مهزیار