#رمضان_المبارک
#شعر_آیینی
#مثنوی
#قدس
شعر من امشب مثنوی آباد درد است
یاد فلسطین در دلم کاشانه کرده است
بر سینه داغی آتشین دارم خدایا
داغ فلسطین بر جبین دارم خدایا
آنجا که معراج محمد میر عشق است
آنجا که خاکش کو به کو تصویر عشق است
آنجا که خاکش جلوه ی عرش الهی است
امروز میبینم اسیر بی پناهی است
می بینم اصغرها عطشناکند آنجا
و از دشنه ی دشمن گلو چاکند آنجا
آنجا صدای عشق را خاموش کردند
از خون بسیط خاک را گلپوش کردند
باز این دل سرگشته ام دریای خون شد
اندیشه سرگردان صحرای جنون شد
در باور اندیشه منزل کرد غربت
تنها خدا داند چه با دل کرد غربت
می سوزم و لبریز آهم آه ای اشک
وا کن به چشم خسته ی من راه ای اشک
غزه به جرم بی گناهی سوخت ، آری
در شعله ی خشم و تباهی سوخت ، آری
تازه شده غوغای صبرا و شتیلا
تکرار عاشورای صبرا و شتیلا
دود است و آتش ، ترکش خمپاره و تیر
در خاک و خون افتاده از ششماهه تا پیر
یارب چه می بینم دلم باور ندارد
خوابیده در گهواره طفلی سر ندارد
ای خاستگاه تین و زیتون ای فلسطین
خاک تو شد تاراج صهیون ای فلسطین
ای قدس پاکت مسجد الاقصای تهلیل
بر صحن و محراب تو رد پای جبریل
پیغمبران را موعد دیدار با دوست
معراج احمد بوده ای از خاک تا دوست
ای شهر عشق و آرمان های مقدس
قربانی راه تو جان های مقدس
این روزها خاک تو دلگیر و غم افزاست
در انتظار گامهای نسل فرداست
"الدوره" ها اینک به خاک افتاده در تو
گلهای پرپر ، چاک چاک افتاده در تو
فریادهاشان شعله خیز جان خصم است
حسن ختام آتشین جولان خصم است
وقتی مصاف سنگ با تیر و تفنگ است
دیگر سکوت عالم اینجا عین ننگ است
کمیل کاشانی
#شعر_آیینی
#رباعی
غوغای اجابت ، حرم معصومه است
هر گوشه سخن از کرم معصومه است
در روز جزا قبول پرونده ی ما
وابسته به ( لا و نَعَم ) معصومه است
#کمیل_کاشانی
#شعر_آیینی
#رمضان_المبارک
#مناجات
■نگاهى ، الهى
دلى خسته دارم الهى الهى
ندارم بجز تو پناهى الهى
چگويم برايت چه بودم چه هستم
كه بر حال و روزم گواهى الهى
قنوت و ركوع و سجودم بهانه است
كه يابم به كوى تو راهى الهى
تو كوهى به كاهى ببخشى ولى من
نياوردهام پرّ كاهى الهى
تهيدستم و غير آهى ندارم
ز من آهى از تو نگاهى الهى
قد افنيتُ فى شِرَّةِ السهو عمرى
كنون آمدم عذر خواهى الهى
اَعوذُ بِكَ مِن حلولِ سَخَطِك
الهى الهى الهى الهى
مگر تو ببخشى گناهم وگرنه
«كميل» است و اين روسياهى الهى
#کمیل_کاشانی
#رمضان_المبارک
#شعر_آیینی
#مثنوی
#امیر_المؤمنین
نوزده شب مى گذشت از ماه نور
ماه مهمان خدا بودن ، حضور
ماه قرآن ، ماه شور و عشق و حال
ماه آذين بستن روح از كمال
آن شب امّا آسمان مرموز بود
كهكشان در كهكشان مرموز بود
ماه آن شب رنگى از اندوه داشت
غصهاى سنگين تر از صد كوه داشت
نبض هستى تند مى زد ، سرد بود
آفرينش بسترى از درد بود
كوفه آن شب با وفا بيگانه بود
مثل يك زنجيرى ديوانه بود
چشمها در خواب ، دور از همهمه
يك نفر بيدار و غرق زمزمه
او على آن حيدر مظلوم بود
ميهمان دخترش كلثوم بود
آسمان را ديد مى زد گاه گاه
خيره مى شد بر نگاه سرد ماه
در فضاى سينه اش دل مى طپيد
گوئيا چشم انتظارى مى كشيد
بيقرار لحظه موعود بود
التهاب قلب او مشهود بود
در نگاهش يك جهان احساس داشت
چهرهاى روشن چو برگ ياس داشت
هر چه بود آن شب سحر از ره رسيد
لحظه ناب ولى الله رسيد
بست دور سر على دستار را
شد مهيا لحظه ديدار را
مست از ميناى اشراقىّ هو
ربّنا يا ربّنا مىگفت او
خواست بيرون آيد از خانه ولى
چنگ زد در بر كمر بند على
دسته ی مرغابيان بيقرار
دور او حلقه زده پروانه وار
بود يك دنيا سخن در كارشان
موج مى زد خواهش از رفتارشان :
يا على اى معنى احسان مرو
هان !بمان اى يار محرومان مرو
بانگ عجّل مى زند تقدير تو
كن در اين امر قضا تأخير ، تو
گفت مولا : وقت پرواز آمده
بعد عمرى عشق من باز آمده
مى رسد بر گوشم آواى رحيل
از گلوى پيك جانان ، جبرئيل
تا حضور خود خدا مى خواندم
يك صداى آشنا مى خواندم
بر مشامم بوى محسن مى رسد
ارجعى از كوى محسن مى رسد
مى زند جوش شهادت خون من
تنگ زهرا شد دل محزون من
با وداع از دخترش كلثوم رفت
سوى مسجد حيدر مظلوم رفت
فتنه در آنسوى مسجد خواب بود
در هجوم لحظه ها بيتاب بود
در مقام دوست شيطان خفته بود
زلف قُطّامه ى دلش آشفته بود
گفتش : اى تقدير من بيدار شو
وقت ديدار آمده ، هشيار شو
تشنه شمشير تو بر خون من است
مرتضى هم در هواى رفتن است
مسجد كوفه حضور راز شد
نافله در صبح عشق آغاز شد
در سكوت و ذكر ، شمشير و فرود
مهر و خون پيوست با هم در سجود
سجده دوّم على سر بر نداشت
طاقت برخاستن ديگر نداشت
دامن محراب غرق لاله شد
مسجد كوفه حريم ناله شد
غرق در خون تا على از تاب رفت
خون دل از ديده محراب رفت
شد نماز عشق حيدر ناتمام
ذكر سجده شد مبدل بر سلام
فزتُ رب الكعبه گفت و پر فشاند
خاك مقتل را به زخم سر فشاند
لالههاى باغ سبز فاطمه
چون شنيدند از ملك اين زمزمه :
اهل عالم شاه مردان كشته شد
روح غيرت شير يزدان كشته شد
كشته شد روح دعا مولا على
واعليّاً واعليّاً واعلى
آمدند از خانه بيرون با شتاب
تا شوند آگه ز حال بوتراب
مرتضى ناى سخن گفتن نداشت
پاى حيدر طاقت رفتن نداشت
سفره سبز دعا بر چيده شد
در گليمى پيكرش پيچيده شد
مرد شمشمير و دعا از هوش رفت
سوى خانه پيكرش بر دوش رفت
درب خانه چشم خود را باز كرد
با عزيزانش سخن آغاز كرد
كاى عزيزان گر چه در تاب و تبم
بي قرار گريههاى زينبم
دخترم دلواپس حال من است
چشم او بر در به دنبال من است
خون بشوئيد از رخ گلگون من
تا نبيند دختر محزون من
مىروم با پاى خود تا خانهام
بر تسلاى دل ريحانهام
معنى اُمّ الكتابى يا على
جلوه ی احساس نابى يا على
بر درت دست توسل مىزنم
از نجف تا كربلا پل مىزنم
خواستى زينب نبيند خون تو
زخم سر، پيشانى گلگون تو
داشتى مولا هواى زينبت
كاش بودى كربلاى زينبت
قطعه قطعه پيكر خورشيد ديد
بر فراز نى سر خورشيد ديد
پرپر از جور خزان شد ياس او
شد جدا از تن سر عباس او
عصر عاشورا ميان قتلگاه ...
اى قلم ! بشكن ، خدا را آه آه
#کمیل_کاشانی۱۳۸۰
❤️ #چهارشنبه_های_زیارتی
میشینن همه خلایق سر سفرهی خدا
شبای ماه رمضونه، حرم امام رضا(ع)