⚫️ روضه حضرت علی اکبر (ع) / 1⃣
آن نازنین جوان عازم میدان گردید و از پدر بزرگوار خود رخصت جهاد طلبید، حضرت او را اذن کارزار داد.
علی علیه السّلام چون به جانب میدان روان گشت آن پدر مهربان نگاه مایوسانه به آن جوان کرد و بگریست و محاسن شریفش را به جانب آسمان بلند کرد و گفت: ای پروردگار من! گواه باش بر این قوم هنگامی که به مبارزت ایشان میرود جوانی که شبیه ترین مردم است در خِلقت و خُلق و گفتار با پیغمبر تو و ما هر وقت مشتاق میشدیم به دیدار پیغمبر تو نظر به صورت این جوان میکردیم. خداوندا! بازدار از ایشان برکات زمین را و ایشان را متفرّق و پراکنده ساز و در طُرق متفرّقه بیفکن ایشان را و والیان را از ایشان هرگز راضی مگردان ؛ چه این جماعت ما را خواندند که نصرت ما کنند چون اجابت کردیم آغاز عدوات نمودند و شمشیر مقاتلت بر روی ما کشیدند.
آنگاه بر ابن سعد صیحه زد که چه میخواهی از ما، خداوند قطع کند رحم تو را و مبارک نفرماید بر تو امر تو را و مسلّط کند بر تو بعد از من کسی را که تو را در فراش بکشد برای آنکه قطع کردی رحم مرا و قرابت مرا با رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلّم مراعات نکردی، پس به صوت بلند این آیه مبارکه را تلاوت فرمود: (اِنّ اللّه اصْطفی آدم ونُوحاً و آل اِبراهیم و آل عِمران علی العالمین ذُرِّیةً بعضُها مِن بعضٍ واللّهُ سمیعٌ علیمٌ. ) و از آن سوی جناب علی اکبر علیه السّلام چون خورشید تابان از افق میدان طالع گردید و عرصه نبرد را به شعشه طلعتش که از جمال پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلّم خبر میداد منوّر کرد شعر: ذکروُا بِطلْعتِهِ النّبیّ فهلّلوُا لمّا بدا بیْن الصُّفُوفِ و کبّروُا فافْتنّ فیهِ الناظِرُون فاِصْبعٌ یُؤْمی اِلیْهِ بِها و عیْنٌ تنْظُرُوا پس حمله کرد و قوّت بازویش که تذکره شجاعت حیدر صفدر میکرد در آن لشکر اثر کرد و رجز خواند: همی حمله کرد و آن لئیمان شقاوت انجام را طعمه شمشیر آتشبار خود گردانید. به هر جانب که روی میکرد گروهی را به خاک هلاک میافکند، آن قدر از ایشان کشت تا آنکه صدای ضجّه و شیون از ایشان بلند شد و بعضی روایت کرده اند که صد و بیست تن را به خاک هلاک افکند.
این وقت حرارت آفتاب و شدّت عطش و کثرت جراحت و سنگینی اسلحه او را به تعب در آورد، علی اکبر علیه السّلام از میدان به سوی پدر شتافت عرض کرد که ای پدر! تشنگی مرا کشت و سنگینی اسلحه مرا به تعب درآورد.علی اکبر علیه السلام به سوی پدر شتافت و عرض کرد پدر تشنگی مرا کشت و سنگینی اسلحه مرا به تعب آورد آیا ممکن است به شربت آبی مراسقت کنی؟
حضرت سیلاب اشک از دیده فرمود و گفت: ای فرزند مقاتله کن زمان قلیلی پس مقاتله کن زمان قلیلی پس زود است که ملاقات کنی جدت محمد صلی الله علیه و آله و سلم راپس سیراب کند تو را به شربتی که تشنه نشوی هرگز و در روایت دیگر هست که امام فرمود بیاور زبانت را پس زبان علی را در دهان مبارک گذاشت و مکید و انگشتر خود را داد که در دهان مبارک بگذارد.
📚منبع:
منتهی الامال، ص ۸۸۶
#شب_هشتم
#شهادت_حضرت_علی_اکبر_ع
#محرم۱۴۰۰