#نوحه_امام_حسن_عسکری
( علیه السلام )
#حاج_حسین_سیب_سرخی
آقای سامرا
چقدَر ناتوان شدی
خیلی شبیه مادرِ خود
قدکمان شدی
آه ای بهار زرد و خزانی
تو میروی
چون مادرت زمان جوانی
تو میروی
( اَبَاالمَهدی ، یا مولا ) تکرار
بُغصی شکسته داری و
فریاد کوچه ای
هی میخوری زمین ،
ولی یاد کوچه ای
گرچه غریب بودی و
کس سوی تو نرفت
شکرخدا که میخ
به پهلوی تو نرفت
شعله سراغ پیچشِ
گیسوی تو نرفت
اینجا غلاف بر روی
بازوی تو نرفت
آتش کسی به خِرمَنِ
نیلوفرت نزد
اینجا کشیده ، کس
به روی همسرت نزد
( اَبَاالمَهدی ، یا مولا ) تکرار
تو ضعف میکنی
پسرت گریه میکند
مهدی رسیده و
به برت گریه میکنند
خاکی شده است موی سرت
گریه میکند
این ظرفِ آب بر جگرت
گریه میکند
برروی دامنِ پسرت
دست و پا مزن
اینگونه چنگ بر
روی این خاک ها مزن
آقا سلام بر تو و
دریایِ تشنه ات
این کاسه میخورد
روی لبهایِ تشنه ات
یادِ حسین می دمد
از نایِ تشنه ات
دادی سلام
بر لبِ بابایِ تشنه ات
خونابه گرچه از دهنت
ریخته شده
آلاله روی پیرهنت
ریخته شده
شکرخدا که لعل لبت
خیزران نخورد
شکرخدا که روی گلویت
سنان نخورد
چکمه به روی پیکرِتو
بی امان نخورد
سرنیزه ای نیامد و
روی دهان نخورد
شکرخدا که تو
کفَنی داشتی حسن
بر جسم خویش
پیرهنی داشتی حسن
( اَبَاالمَهدی ، یا مولا ) تکرار
بی تو وقارِ خواهرِ تو
مُستَدام ماند
با احترام آمد و
با احترام ماند
پوشیده از نگاه ِ
خَواص و عوام ماند
وای از زنی که
در وسط ازدحام ماند
احساس های خواهری اش
لطمه خورده بود
حتی غرورِ روسری اش
لطمه خورده بود ...
#محمد_جواد_پرچمی
.
#مناجات_با_خدا
#امام_حسین
#سید_مهدی_حسینی🎤
#مناجات
گرفتاریم با نفسی که دنبال هوا رفته
همش دنبال دنیا رفته و راه خطا رفته
از آن حال مناجات و تضرع رنگ و بویی نیست
خدایا حال خوب ما کجا رفته؟ کجا رفته؟
مناجاتم تظاهر شد پر از حس تکبر شد
چه گویم که عباداتم تماما با ریا ، رفته
در این ماه مبارک هم دوباره معصیت کردم
من از اعمال و رفتارم دگر شرم و حیا رفته
نمازم مثل سابق نیست ، قنوتم نیز لایق نیست
تهجد که به جای خود ، نمازم هم قضا رفته
به مردم سوء ظن دارم ، زبان طعنه زن دارم
كه جاى ذكر تو از آن ، دروغ و ناسزا رفته
ادای توبه کردن را در آوردم ، پذیرفتی
منی که مزه عصیان به کامم خوب جا رفته
دلم خیلی گرفته از خودم از اشتباهاتم
خدایا کشتی عمرم به گل افتاده وا رفته
کسی حال بد ما را شبیه تو نمیفهمد
تویی که خوب میدانی به حال ما چه ها رفته
اگر یکجا نمیبخشی ، بسوزان و خلاصش کن
حساب از ما نکش دیگر حساب از دست ما رفته
ولی حالا پشیمانم ، تو میخشی؟ نمیدانم
فقط اینقدر میدانم به عفوت التجا رفته
اذانم چون علی دارد ، نجاتم می دهد آخر
اذانم چون علی دارد ، صدایم تا خدا رفته
بهشت ارزانی خوبان ، نجف باشد بهشت ما
به جنت سر زده هرکس دم ایوان طلا رفته
همیشه وقت هر سختی به دادم میرسد مادر
همیشه دست پر از خانه زهرا ، گدا رفته
قیامت کارما از اهل محشر پیش می افتد
اگر پرونده ام دست علی موسی الرضا رفته
از استغفار ما چیزی برایت در نمی آید
ولی با ذکر اربابم گناه از بین ما رفته
به العفوم امیدی نیست ، بخر این یاحسینم را
که هرجا نام او آمد اجابت بر دعا رفته
یقین دارم نمیسوزد میان آتش قهرت
هر آنکس که فقط یکبار سمت کربلا رفته
غروبی رو به قبله یاد باب القبله افتادم
دلم خیلی برای دیدن صحن و سرا رفته
دم افطار میخوانم سلام ای تشنه مظلوم
بمیرم جای آب آخر به خوردت نیزه ها رفته
هزار و نهصد و پنجاه دفعه یاد ما کردی
دعا کردی برایم گرچه جسمت زیرپا رفته
به غارت رفتن تو خواهرت را دست غارت داد
شبیه برقع زینب ، ردا رفته عبا رفته
تو جایت دامن زینب فقط بوده نه آن خورجین
به جای دامن زینب سرت آنجا چرا رفته؟
#محمد_جواد_پرچمی✍
#ماه_رمضان ۱۴۰۳
#امام_صادق_شهادت
آقاى بى كسى كه غم ارثيه داشته
اُنسى به داغِ مادرِ اِنسيه داشته
كنج اتاقِ خويش حسينيه داشته
با اهل خانه مجلسِ مرثيه داشته
حالا گرفته روضه غريبانه بازهم
نشناختند خشكِ مقدس مئآب ها
خورشيدِ علم را پَسِ ابر حجاب ها
مُشتى، رُفوزه در پىِ درس و كتاب ها
شاگردهايشان همه در رختخواب ها
آتش زدند بر در يك خانه بازهم
حق ميدهيم مرد اگر گريه ميكند
تنها ميانِ چند نفر گريه ميكند
با ترسِ دختران چقدر گريه ميكند
افتاده يادِ مادر و در گريه ميكند
تكرار شد مصيبت پروانه بازهم
آتش به بيتِ اطهرش افتادُ گفت آه
يادِ صداى مادرش افتادُ گفت آه
عمامه اش كه از سرش افتادُ گفت آه
وقتِ فرار، دخترش افتادُ گفت آه
ترسيده است دخترِ دردانه بازهم
يك نانجيب خنجرِ آماده مى كشيد
يك بى حيا عمامه و سجاده مى كشيد
بندِ طناب را كه زنازاده مى كشيد
شيخ الائمه را وسط جاده مى كشيد
آسيب ديد غيرت مردانه بازهم
دستِ عيالِ او به طنابى نرفت نه!
دست كسى به سوى حجابى نرفت نه
از صورتى عفيفه نقابى نرفت نه
ناموسِ او به بزم شرابى نرفت نه
رفتيم سمت مجلس بيگانه بازهم
بي احترام رفت ولى عمّه زينبش
بينِ عوام رفت ولى عمّه زينبش
در ازدحام رفت ولى عمّه زينبش
بزم حرام رفت ولى عمّه زينبش
وقت گريز شد دل ديوانه بازهم
بالاى تخت قائله اى بود، واى من
پيش رباب حرمله اى بود، واى من
زينب ميان سلسله اى بود، واى من
چوبِ بدونِ حوصله اى بود، واى من
خون شد روان از آن لب جانانه بازهم
#محمد_جواد_پرچمی
#فرزندان_حضرت_زینب_س_شهادت
ای اُبهت نهفته در گامت
عظمت داشت روحِ پیغامت
از سرآغاز تا سرانجامت
وقفِ نام حسین شد نامت
ای سراپا حسین یا زینب
جَبلُالصبرِ کربلا یا زینب
جَلَواتِ تو هست ربّانی
ذکر اسرار توست پنهانی
عشق را چشمهی خروشانی
خطبههای تو بود طوفانی
دخترِ حیدری غضب کردی
اِبنِ مرجانه را ادب کردی
اُمِّ اب بوترابِ مسطوری
صاحب دولتی و دستوری
گرچه گاهی به صبر مأموری
تو به وقتش چُنان سلحشوری
که علی گفته مرحبا زینب
آفرین بر تو زینبا زینب
عصمت اعظمِ حسینی تو
وارثِ پرچمِ حسینی تو
قسمِ محکمِ حسینی تو
همدل و همدمِ حسینی تو
غرقِ ذاتِ بقیةاللهی
در حقیقت فناءِ فِیاللهی
ظهر روزِ دهم نهیب زدی
ناله با قلبِ بیشکیب زدی
تو دَم از غربتی عجیب زدی
بر روی دوشِ آن غریب زدی
گفتی ای شاه! غصّهدارِ توأم
از غریبی نگو، کنار توأم
گفتی ای شاه! ارتش تو منم
ابرِ فیضی و بارش تو منم
تیغِ در حالِ چرخشِ تو منم
خواهرم پس بلاکشِ تو منم
ای محاسن سپیدِ خستهی من
با توأم یارِ دلشکستهی من
بعدِ اکبر توان نداری که
نیمهجانی و جان نداری که
غیرِ اشکِ روان نداری که
لشگری بینمان نداری که
بچههایم فدایِ اکبرِ تو
پیشمرگِ علیِاصغرِ تو
ما که پنجاه سال غم دیدیم
فرقِ بشکسته از ستم دیدیم
کوچه و میخ و قدِّ خم دیدیم
جگر پارهپاره هم دیدیم
جان زهرا تورا به این قرآن
سهم من را بده در این میدان
پارههای تنم فدای تنت
بهفدای نخی ز پیرهنت
هردو قربانِ خشکیِ دهنت
جانشان نذرِ جسمِ بیکفنت
پیشِ تو بلکه روسفید شوم
بایدم مادرِ شهید شوم
من بهجان میخرم اسارت را
میروم مجلس جسارت را
شاکرم لحظههای غارت را
بر لبم دارم این عبارت را
دَخَلَتْ زینبُ علیابن زیاد
ای برادر سرت سلامت باد
✍ #محمد_جواد_پرچمی