eitaa logo
شیخ غلامعلي بدرلو
1.1هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
1.7هزار ویدیو
300 فایل
یاهو زَكَاةُ الْعِلْمِ بَذْلُهُ لِمُسْتَحِقِّهِ وَ إِجْهَادُ النَّفْسِ فِي الْعَمَلِ بِهِ تصنیف غررالحکم، حدیث ۱۳۲ http://eitaa.com/Arshiv_Gholam ارتباط با ادمین: https://eitaa.com/Sheikh_Gholamali
مشاهده در ایتا
دانلود
کوتاه کن کلام، بماند بقیّه‌اش مرده است إحترام، بماند بقیّه‌اش از تیرهای حرمله یک تیر مانده بود آن هم نشد حرام، بماند بقیّه‌اش هر کس که زخمی از علی و ذوالفقار داشت آمد به إنتقام، بماند بقیّه‌اش شمشیرها تمام شد و نیزه‌ها تمام شد سنگ‌ها تمام، بماند بقیّه‌اش گویا هنوز باور زینب نمی‌شود بر سینه‌ی امام؟! بماند بقیّه‌اش پیراهنی که فاطمه با گریه دوخته در بین إزدحام، بماند بقیّه‌اش راحت شد از حسین همین که خیال‌شان شد نوبت خیام، بماند بقیّه‌اش از قتلگاه آمده شمر و ز دامنش خون علی‌الدّوام!! بماند بقیّه‌اش سر رفت، آه، بعد هم أنگشت رفت، کاش از پیکر إمام، بماند بقیّه‌اش بر خاک خفته‌ای و مرا می‌برد عدو من می‌روم به شام، بماند بقیّه‌اش دلواپسم برای سرت روی نیزه‌ها از سنگ پشت‌بام، بماند بقیّه‌اش حالا قرار هست کجاها رود سرش از کوفه تا به شام، بماند بقیّه‌اش تنها إشاره‌ای کنم و ردّ شوم از آن از روی پشت بام، بماند بماند بقیّه اش @Arshiv_Gholam
26.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥پس از حسین کزو خوب تر تراب ندیده چه ها گذشت به زن های آفتاب ندیده؟🎥 "محمد سهرابی" @Arshiv_Gholam
دورشان هلهله بود و خودشان غرق سکوت «ساکنان حرم ستر و عفاف ملکوت» شام ای شام! چه کردی که شد انگشت‌نما کاروانی که فقط دیده جلال و جبروت نیزه‌ای رفته به قد قامت سرها برسد دست‌ها بسته به زنجیر ولی گرم قنوت شهرِ رسوا، به تماشای زنان آمده است آه! یک مرد ندیده‌ست به خود این برهوت؟! «آسمان بار امانت نتوانست کشید» کاش باران برسد، یَومَ وُلِد، یَومَ یَمُوت «زهرا بشری‌موحد» @Arshiv_Gholam
علویّات گرفتار یزیدند حسین! با چه زجری دم این کاخ رسیدند حسین! صندلی بود ولی یکسره سرپا بودند ایستادند و ز پا درد بریدند حسین دخترانت همگی برلبشان مشت زدند آه اینها مگر از دور چه دیدند حسین؟! یک نفر حرف زد و چند نفر غش کردند حرف‌های بدی انگار شنیدند حسین پیش چشمه همه شلّاق به زینب میخورد تکیه‌گاه حرم افتاد و خمیدند حسین منبری رفت به منبر و علی را سَب کرد نیمه جان پای همین دردِ شدیدند حسین خطبه خواندند و ورق جانب مولا برگشت آبروی همه را خوب خریدند حسین «سید پوریا هاشمی» @Arshiv_Gholam @hosenih
خنده بر پاره گریبانی مان می‌کردند خنده بر بی سر و سامانی مان می‌کردند پشت دروازه‌ی ساعات معطّل بودیم خوب آماده‌ی مهمانی مان می‌کردند از سر کوچه‌ی بی عاطفه تا ویرانه سنگ را راهی پیشانی مان می‌کردند هر چه ما آیه و قرآن و دعا می‌خواندیم بیشتر شک به مسلمانی مان می‌کردند شرم دارم که بگویم به چه شکلی ما را وارد بزم طرب خوانی مان می‌کردند بدترین خاطره آن بود که در آن مدّت مردم روم نگهبانی مان می‌کردند هیچ جا امن تر از نیزه‌ی عبّاس نبود تا نظر بر دل حیرانی مان می‌کردند @Arshiv_Gholam
بس احترام دیدیم آن‌ هم چه احترامی در حال انتقامند آن‌ هم چه انتقامی بغض گلو گرفته فریاد داد و بیداد یک قافله سکوت و غوغای بی کلامی اطرافمان به شادی سرگرم رفت و آمد دلشادمان نکردند، حتّی به یک سلامی از کوچه‌ها و بازار در بین چشم انظار ما را عبور دادند این مردم حرامی دل‌خسته از اسارت مجروح از جسارت من اینچنینم و تو زخمی سنگ بامی من کشته‌ی نگاه یک مشت لا أبالی تو کشته‌ی مرام یک مشت بی مرامی پا تا سرم کبودی؛ دور و برم یهودی در بین ازدحامم آن هم چه ازدحامی کنج تنور و نیزه روی درخت و در طشت یا سنگ خورده یا چوب بر آن لب گرامی با اینکه من صبورم خورده ترک غرورم لعنت به مرد شامی، لعنت به مرد شامی لعنت به مرد شامی، لعنت به مرد شامی لعنت به مرد شامی، لعنت به مرد شامی «محمد حسن بیات لو» https://eitaa.com/Arshiv_Gholam