بالاتر از اندیشهی دنیاست زهرا
بالاتر از بالاتر از بالاست زهرا
نور خداوند است هر سو بنگری هست
سرّ خداوند است، نا پیداست زهرا
اهل قیاس او را نمیفهمند هرگز
آنسوتر از مقیاس انسانهاست زهرا
درس شهادت را حسین آموخت از او
مرد آفرینِ روز عاشوراست زهرا
در زندگی چیزی برای خود نمیخواست
هرچه علی میخواست را میخواست زهرا
روزی که مردم وقت یاری خواب بودند
پای غریبی علی برخاست زهرا
دل را به آتش زد علی تنها نماند
افسوس خود در شعلهها تنهاست زهرا
پروانهها از شعلهها پروا ندارند
در سیل آتش کوهِ پا برجاست زهرا
در انتهای این مصاف نابرابر
پیروز میدان بیگمان زهراست زهرا
«علی ذوالقدر»
#شعر
#مدح
#حضرت_زهرا
@Arshiv_Gholam
03.mp3
7.85M
🎙وا أمّاه🎙
🔰 کربلایی محسن عرب خالقی و حسن حسینخانی
#صوت
#سینه_زنی
#روضه
#محسن_عرب_خالقی
#حسن_حسینخانی
@Arshiv_Gholam
Ganjineh Marefat 061.MP3
3.02M
🎙زینب بنت الحیدر🎙
🔰 کربلایی نریمان پناهی
🗓 صوت های قدیمی
#صوت
#سینه_زنی
#نریمان_پناهی
@Arshiv_Gholam
قصدت این بود فقط یار علی باشی و بس
ظرف نُه سال گرفتار علی باشی بس
از مقامات خودت دم نزدی تا که فقط
باعث گرمی بازار علی باشی و بس
بازوی تازه شکسته شده از یادت رفت
تا که هر لحظه نگهدار علی باشی و بس
خواستی میخ تو را بند کند تا شاید
مثل یک عکس به دیوار علی باشی و بس
«علی اکبر لطیفیان»
#شعر
#مدح_و_روضه
#حضرت_زهرا
@Arshiv_Gholam
آه، در میزدند آه..آه..آه..
چهل نفر میزدند آه..آه..آه..
از خدا بیخبرهای کوچه
بی خبر میزدند آه..آه..آه..
دست و پا میزد و بچّهها هم
بال پر میزدند آه..آه..آه..
دستها را نمیشد بگیرند
هی به سر میزدند آه..آه..آه..
حال او را کنیزان که دیدند
سر به در میزدند آه..آه..آه..
چشمشان تا به حیدر می افتاد
بیشتر میزدند آه..آه..آه..
تازیانه به پهلو، به بازو
شانه، سر میزدند آه..آه..آه..
حرمتی را شکستند با پا
آه، در میزدند آه..آه..آه..
#شعر
#روضه
#حضرت_زهرا
@Arshiv_Gholam
شما اگر چه نبودید با من أمّا خوب
صدای گریه تان را به یاد دارم من
قسم به حُرمت زهرایی خودم فردا
به دست نار شما را نمیسپارم من
ولُو به کندن یک گوشه ای ز چادر خود
برای روز شفاعت گرو میآرم من
میان حشر شما را اگر ندیدم، پس
کنار درب جهنّم در انتظارم من
اگر بناست شما را جدا کنند از ما
قسم به موی سپیدم نمی گذارم من
کُمیت جملهی ابناء آدمی لنگ است
اگر که دست ابوالفضل را نیارم من
نگاه بر قد و بالای زرد من نکنید
اگر چه برگ ندارم ولی بهارم من
رشید بودم و با درد لاغرم کردند
میان بسترم آنقدر گریه دارم من
به غیر سینه سپر کردنم چه می کردم
شبیه شیر خدا که سپر ندارم من
هزار شکر که شرمندهی خدا نشدم
اگر چه دست ندارم علی که دارم من
«علی اکبر لطیفیان»
#شعر
#مدح_و_روضه
#حضرت_زهرا
@Arshiv_Gholam
آسیابت یک طرف افتاده بستر یک طرف
چادر تو یک طرف افتاده معجر یک طرف
هر چه اینجا هست چشمان مرا خون کرده است
رنگ این دیوار خانه یک طرف، در یک طرف
گاه دلخون توایم و گاه دلخون پدر
وای بابا یک طرف ای وای مادر یک طرف
از کنار تو که می آید به خانه ناگهان
با سر زانو می افتد مرد خیبر یک طرف
من چگونه پیرهن کهنه تن یارم کنم
غُصّهي تو یک طرف داغ برادر یک طرف
مثل آن روزی که افتادی می افتد بر زمین
پیکر من یک طرف او یک طرف سر یک طرف
من دو بوسه می زنم جای تو و جای خودم
زیر گردن یک طرف رگهای حنجر یک طرف
وای از آن لحظه که می ریزند بین خیمه ها
گوشواره یک طرف خلخال و معجر یک طرف
«علي اكبر لطیفیان»
#شعر
#روضه
#حضرت_زهرا
#امام_حسین
@Arshiv_Gholam
باز هم ای دختر پیغمبر اکرم بمان
مرهم درد علی ای درد بی مرهم بمان
زندگیِ رو به راهی داشتم؛ چشمم زدند
کوری چشم همه با شانه های خم بمان
دست های تو شکستش هم پناه مرتضیست
تکیه گاه محکم من پشت من محکم بمان
تو نباشی پیش من، این ها زمینم میزنند
ای علمدار مدینه پای این پرچم بمان
این نفس های شکسته قیمت جان من است
زنده ام با یک دمت پس لطف کن یک دم بمان
کم ببوس این دستهایم را خجالت میکشم
من حلالت میکنم أمّا تو هم یک کم بمان
با همین دستی که داری، باز دستم را بگیر
پیش این مظلوم ای مظلومه عالم بمان
از تو و از دیدن تو توشه کم برداشتم
یار هجده ساله هجده سال دیگر هم بمان
آه آه تو مرا به آه آه انداخته
جای کم کم رفتن از پیش علی کم کم بمان
روی تو گرچه ورم کرده ولی با آن خوشم
با همین روی بهم پیچیده و درهم بمان
رفته رفته کار من دارد به خواهش میکشد
التماست میکنم، چیزی نمیخواهم بمان
#شعر
#روضه
#حضرت_زهرا
@Arshiv_Gholam