eitaa logo
"کانال اَصحابُ الصّاحِب "
1.5هزار دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
3.5هزار ویدیو
20 فایل
✍️هدف از تشکیل کانال اَصحابُ الصّاحِب (به معنای یاران امام زمان ارواحنافداه) : 📚خودسازی، تزکیه ی نفس و نشر مطالب معنوی جهت رشد روحی و یاری رَساندن در امر فرج ظهور حضرت ولی عصرارواحنافداه می باشد.
مشاهده در ایتا
دانلود
✍بی‌قرار و نگران، صورتَش را مدام روی زمین می‌زد. هیچ کس نمی‌فهمید آهو دردَش چیست. امام فرمودند: مادر است؛ صیادی بچه‌اش را صید کرده، متوسل شده به من برای آزادی او. برویم خانه صیاد! در زدند. صیاد با دیدن امام تعجب کرد. فرمودند: آهو بچه‌اش را می‌خواهد، حاضری آهو را به من ببخشی؟ گفت: جانم فدای شما! لحظه‌ای بعد بچه‌ آهو کنار مادرَش بود. آهوی مادر جلو آمد. می‌خندید و دُم تکان می‌داد. امام سجاد علیه السلام فرمودند : می‌دانید چه می‌گوید؟ دارد برای من دعا می‌کند: خدا حقی را که از شما ربودند به شما برگرداند و غایب‌تان را برَساند. همانطور که بچه ی مرا به من برگرداندید... 📚 برگرفته از بصائر الدرجات ج‏1، ص 353 📚دلائل الامامة ج1 ص206 ✅دعا برای فرج، یک اصل است. اصلی که حتی حیوانات آن را می‌شناسند! @madaranefatemii
"کانال اَصحابُ الصّاحِب "
"خدایا! این دین توست که به خاطر گوشه نشینی ولی ات گریان شده! این قرآن توست که در فراق ولی ات گریه می کند! خدایا این چَشمهای مؤمنین است که در فراق ولی ات اشک می ریزند! پس بر محمد و آل محمد درود فرست، و در فرج ولی ات تعجیل کن تا به دینَت، قرآنَت و مؤمنین رحم کرده باشی." این دعای جانسوز را روبروی ضریح امیرالمومنین علی علیه السلام شنید؛ پریشان و گریان، برگشت که صاحب دعا را بشناسد اما کسی را ندید؛ قلبَش می گفت امام عصر (سلام الله علیه) بوده که برای فرجَش اینگونه استغاثه می کرده. 📚 تنها رهِ رهایی، ص78. https://eitaa.com/madaranefatemii/10330
"کانال اَصحابُ الصّاحِب "
گفت: برای من و خانواده ام دعا کنید. فرمود: فکر کرده ای که برایتان دعا نمی کنم؟! آن هم وقتی که اعمالتان هر روز و هر شب بر من عرضه می شود! درک مطالب برایش سخت بود. امام رئوف (سلام الله علیه) فرمود: "قرآن را نخوانده ای؟! آنجا که فرموده : «عمل کنید که خدا و رسول و مومنان کار شما را خواهند دید. به خدا قسم مراد از مومنان در این آیه، علی بن ابی طالب (سلام الله علیه) و امامان هستند". قلب عبدالله بن ابان آرام شد. حالا مطمئن بود که امام زمانش هر روز و هر شب دعایش می کند؛ هم برای او، هم برای خانواده اش، هم برای تک تک شیعیان. 📚کافی، جلد1، ص 219.
رفته بود برای همسرش شعله آتش فراهم کند، اما وقتی برگشت خدا او را به پیامبری برگزیده بود. 📚 موسی به مقصودش رسید، یک‌شبه و ناباورانه. ظهور مهدی ما هم همین گونه است. این امر اصلاح میشود؛ یک شبه و ناباورانه! پس، به آنچه امیدش را نداری امیدوارتر باش تا به آنچه امیدش را داری. صادق آل محمد این گونه فرموده است. 📚 کمال الدین، جلد1، ص 151
"کانال اَصحابُ الصّاحِب "
◽️رفت خانه ی امام حسن عسکری (علیه السلام)، گفت: زمین که خالی از حجّت نمی شود، حجّت خدا بعد شما کیست؟ امام رفت داخل اتاق، وقتی برگشت کودک سه ساله ای روی شانه اش نشانده بود؛ ماه تر از ماه، خورشیدتر از خورشید. فرمود: اگر پیش خدا و رسولش عزیز نبودی پسرم را به تو نشان نمی دادم. پرسید: نشانه ای هم دارد دلم آرام بگیرد؟ کودک به زبانی فصیح گفت: "من بقیة الله روی زمینم و انتقام گیرنده از دشمنان خدا، حالا دیگر دنبال نشانه نگرد!" 📚کمال الدین، جلد 2، ص-384.
"کانال اَصحابُ الصّاحِب "
▫️«... در غیبت امامتان، آنها که اهل ایمانند چَشمهایشان برای او اشک خواهد ریخت! شما هم در امواج حوادث واژگون خواهید شد؛ مثل واژگونی کشتی ها در امواج دریا... » هشدارهای امام صادق علیه السلام اشک های مفضل را جاری کرد. نگاه نگرانَش دنبال چاره می گشت برای آن روزگار پر از تردید؛ خورشید تابیده بود به ایوان خانه ، شَنید که امامش فرمود: این آفتاب را می بینی؟ والله که امر ما از این آفتاب هم روشن تر است! . 📚 الكافي، جلد1، ص 336.
‍ ▫️از بصره آمده بودند دیدن امام؛ عریضه دلشان پر بود از شکایت؛ شکایت از یونس بن عبدالرحمن. گلایه پشت گلایه؛ اتهام پشت اتهام. یونس که در خانه امام حاضر بود حرف‌ها را می‌شنید؛ خودش را اما به امر امام، پنهان کرده بود. بصری‌ها که رفتند، با اشک و آه آمد خدمت امام؛ می‌خواست از خودش دفاع کند. اما شنید که: یونس! ... فرض کن در دست تو مرواریدی باشد، مردم امّا بگویند سرگین شتر است! حرف مردم آیا ضرری دارد؟!... گفت: نه! امام رضا علیه‌السلام فرمود: وقتی امام تو از تو راضی باشد حرف مردم چه ارزشی دارد؟! حالا قلب یونس بن عبدالرحمن آرام گرفته بود، آرامشی از جنس رضایت امام زمانش. 📚بحارالأنوار، جلد۲، صفحه ۶۵. https://eitaa.com/madaranefatemii
به مناسبت سالروز در گذشت علاّمه امینی رحمت الله علیه (12 تیرماه)؛ ‍ ▪️از آن‌ها اصرار و از او انکار. دعوتش کرده بودند به ضیافت شام. شرط گذاشت که بحثی نباشد. آخر مهمانی، یک نفر بحث را آغاز کرد. علامه گفت: شرطمان؟! گفتند: فقط نفری یک حدیث! آن هم به نیّت تبرّک. همه، عالمان سنّی بودند و حافظان حدیث. یکی یکی حدیث خواندند. 👈 نوبت صاحب اَلغدیر بود. علامه امینی فرمود: «شرطی دارم: اقرار همه، بر درستی یا نادرستی حدیث». قبول کردند. گفت: رسول خدا صلی الله علیه وآله فرموده: «مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً به مرگ جاهلی مرده، هر که بمیرد و امام عصرش را نشناسد». همه درستی حدیث را اقرار کردند. گفت: «حالا شما و یک سوال! می‌شناخت؟ یا نمی‌شناخت؟! فاطمه‌ی زهرا، امام زمانش را؟! امام زمان فاطمه که بود؟!» سرها پایین، سایه‌ی سکوت، سنگین! نه جوابی داشتند و نه گریزگاهی! بگوییم امام زمانش را نمی‌شناخت؟! حاشا که سرور زنان عالم به مرگ جاهلی از دنیا برود! بگوییم امام زمانش ابوبکر بود؟! همه جا نوشته‌اند فاطمه سلام الله علیها غضبناک بر او از دنیا رفت! علمای نامی اهل سنت، عرق‌ریزان و خجالت‌زده، یکی یکی مجلس را ترک کردند. 📚 دوازده گفتار درباره دوازدهمین حجت خدا، ص۳۱. https://eitaa.com/joinchat/4009492706Cfeeca3f8de
▪️پرسید: دیشب کجا بودی؟ عرض کرد: کسی خبر آورد از رویت هلال محرم. یکی از دوستان شما مجلس عزا گرفته بود. مهمان مجلس او شدم، برای گریه بر جدّ غریبتان حسین علیه‌السلام. امام دعایش کرد و فرمود: وقت بیرون آمدن، مقابل درب خانه کسی را ندیدی؟ گفت: دیدم، ولی نشناختمش. شب بود و هوا تاریک! امام صادق علیه‌السلام فرمود: من بودم آنکه دیدی و نشناختی! عرض کرد: پس چرا نیامدید تا صدرنشین مجلس عزا باشید؟! فرمود: خواستم وارد شوم، ولی دیدم که رسول خدا، امیرالمومنین و حضرت زهرا علیهم‌السلام، در صدر مجلس حاضرند و اشک می‌ریزند. 📚 برگرفته از احرام محرم، ص ۵۰ (به نقل از ثمرات الاعواد، ج۱، ص۱۱۶) 👈مجالس عزای سیدالشهداء، قدمگاه اهلبیت و مولا صاحب‌الزمان علیهم‌السلام است. https://eitaa.com/joinchat/4009492706Cfeeca3f8de
ازدواج پر ماجرا حکایتی زیبا از مسجد سهله ‍▪️خاطرخواه دختری شده بود، اما به دامادی قبولش نمی‌کردند. می‌گفتند دخترمان خواستگار بهتر دارد. دلش شکست. رفت مشهد. کنار ضریح این طور مناجات کرد: فقط همین حاجتم را بدهید، عهد می‌کنم دیگر چیزی نخواهم، حتی اولاد! چیزی نگذشت که به حاجتش رسید! چند سالی گذشت. دلش طاقت نیاورد. از خدا بچه می‌خواست. با زنش راهی عتبات شد. شب چهارشنبه، رسیدند مسجد سهله. آنقدر گرم مناجات بود که حساب ساعت از دستش رفت. ناگهان به خودش آمد: در این تاریکی شب چطور برگردم؟ دلش مثل سیر و سرکه می‌جوشید. دست به دامان صاحب سهله شد. نگاهش به مقام امام زمان علیه السلام افتاد. مقام، غرق نور بود. سیّدی نورانی دید، سر سجاده، مشغول ذکر. سیّد فرمود: با خیال راحت دعا و زیارت بخوان. امن و آسوده برمی‌گردی! دلش آرام گرفت. شروع کرد زیارت‌نامه خواندن: السلام علیک یا صاحب الزمان... سید فرمود: و علیک السلام! تعجب کرد! به خودش گفت: بگذار به این سید التماس دعا بگویم. شاید اولاددار شدم. یادش به عهد مشهد افتاد، خجالت کشید. زنش جلو آمد. گفت: آقا سید، دعایم کنید. سه حاجت دارم: اول: رزق وسیع، دوم: می‌خواهم قبل از شوهرم بمیرم، سوم: مشهدالرضا دفن شوم. فرمود: به هر سه می‌رسی. خداحافظی کردند که بروند. بیرون مسجد سوالی ذهنشان را درگیر کرد: این سید نورانی که بود؟ برگشتند مقام را نگاه کردند؛ تاریک تاریک! فهمیدند صاحب سهله بوده. خیلی امن و آسوده برگشتند. همان طور که امام زمان علیه السلام فرموده بود. وقتی برگشتند ایران، باب رزق به رویشان باز شد. چند سال بعد، زن در مشهدالرضا آرام گرفت. 📚برگرفته از العبقری الحسان، ج۲، ص۴۸۴. علیه‌السلام
▪️حاجتش ازدواج بود. اما گره از کارش وا نمی‌شد. به سرش زد برود مسجد سهله. شبانه از کربلا راه افتاد. ✋ بین راه سیّدی نورانی دید. به اسم صدایش زد. فرمود: کجا می‌روی؟ گفت: سهله. سیّد همراهش شد. بین راه شروع کردند روضه خواندن، روضه شش‌ماهه کربلا. سیّد می‌خواند، او گریه می‌کرد. او می‌خواند، سیّد گریه می‌کرد. چند لحظه بعد رسیدند به مسجد سهله! 👈 فرمود: برو داخل مسجد، وقتی برگردی کربلا، حاجت‌روا می‌شوی. سیّد که رفت به خودش آمد: این سیّد مرا از کجا می‌شناخت؟ چطور یک‌شبه مرا از کربلا به سهله رساند؟ حاجتم را از کجا می‌دانست؟ فهمید صاحب مسجد سهله را دیده. صبح که شد برگشت کربلا. عصر همان روز به حاجتش رسید! 📚 شیفتگان حضرت مهدی علیه‌السلام، ج۱ ص۲۶۸. علیه‌السلام https://eitaa.com/joinchat/4009492706Cfeeca3f8de
▫️صدای ناله‌اش، جمعیت را به گریه انداخته بود. تا همین جمعه‌ی قبل، پیامبر برای خطبه خواندن به او تكیه می‌داد. حالا اما برای رسول خدا منبر ساخته بودند. ستون چوبی مسجد مدینه، طاقت دوری حجت خدا را نداشت. صدای ناله‌اش هر لحظه بیشتر می‌شد! پیامبر صلی الله علیه وآله از منبر جدید پایین آمد؛ سراغ تكیه‌گاه قدیمی‌اش رفت؛ در آغوشش گرفت؛ نوازشش کرد؛ ستون حنّانه آرام شد. پیامبر به منبر جدید برگشت. رو به مردم فرمود: حتی این چوب خشک هم دلش برای من پر می‌کشد؛ حتی این ستون هم از دوری پیامبرش غصه‌دار می‌شود؛ ولی انگار برای بعضی از شما، دوری و نزدیكی من فرقی ندارد! اگر این ستون را در آغوش نمی‌گرفتم، تا قیام قیامت ناله می‌كرد! 📚 بحارالأنوار، ج‏۱۷، ص ۳۲۶. 📚 تفسیرالعسکری علیه‌السلام، ص۱۸۸. دلتنگِ امام زمان شدن از نشانه‌های ایمان است... صلی الله علیه و آله
‍ ▪️گفت: به خدا قسم که من، شما و دوستان شما را دوست دارم. راستی که چقدر شیعیان شما زیادند! فرمود: شیعیان ما چقدرند؟ گفت: زیادند. خیلی زیاد! پرسید: می‌توانی آن‌ها را بشماری؟ گفت: بیش از آنی هستند که قابل شمارش باشند. فرمود: (هیهات!) هر وقت تعداد آنها ۳۱۳ شیعه کامل شود، آنچه می‌خواهید (ظهور) اتفاق می‌افتد. امام صادق علیه السلام برایش از اوصاف شیعیان واقعی فرمود؛ از اینکه مرد رازداری و تقیه‌اند. از اینکه اهل حب و بغض‌اند. از اینکه قناعت‌پیشه‌اند و از طمع به دورند... پرسید: کجا می‌شود آن‌ها را یافت؟ شنید: "در گوشه و کنار زمین... آن‌ها اگر در جمعی حاضر شوند کسی آن‌ها را نمی‌شناسد و اگر غایب شوند کسی سراغشان را نمی‌گیرد... در اموالشان با هم مواسات می‌کنند و با هم یکدل‌اند." 📚برگرفته از غیبت نعمانی، باب ۱۲، حدیث۴. https://eitaa.com/joinchat/4009492706Cfeeca3f8de
▫️پرسیده بود: نوزادها چرا بی دلیل، گاهی می‌خندند و بی درد، گاهی گریه می‌کنند؟! امام صادق عليه‌السلام به مفضّل فرمود: هیچ نوزادی نیست مگر اینکه امام زمان خودش را می‌بیند و با او نجوا می‌کند! گریه‌های نوزاد برای غیبت امام است و خنده‌هایش برای آمدن امام به سمت او. امّا زمانی که نوزاد زبان باز می‌کند، درِ این رحمت بر او بسته می‌شود و بر دلش مُهر فراموشی می‌خورد. 📚 بحارالانوار، ج۲۵، صفحه ۳۸۲. https://eitaa.com/joinchat/4009492706Cfeeca3f8de
▫️افتاده بود زندان. شکنجه‌ها امانش را بریده بود. به خودش گفت: "بگذار نامه بنویسم برای امام، هم برای آزادی‌ام دعا کند، هم از آقا پول بخواهم." نامه نوشت. اما خجالت کشید پول بخواهد. خیلی زود جواب نامه به دستش رسید: ظهر امروز، نمازت را در خانه‌ات خواهی خواند! همان شد که امام فرموده بود. آزادش کردند. به خانه که رسید نامه‌ای دید، همراه صد دینار طلا. نامه را باز کرد. دستخط امام عسکری علیه‌السلام بود: هر وقت نیازی داشتی از من خجالت نکش! 📚 الكافي (ط - الإسلامية)، ج۱، ص۵۰۸. علیه السلام https://eitaa.com/joinchat/4009492706Cfeeca3f8de