فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍ هر چه به ظهور نزدیک میشویم، خون امام حسین علیهالسلام بیشتر به خروش میآید.
▪️ شما همان غُلغُلهای هستید که در خون اباعبدالله الحسین علیهالسلام هست.
▪️ امروز اگر کسی با این اربعین متحول نشود علامت خطر است!
▪️ به اربعین نمیشود بیتفاوت بود...
📚بیانات ارزشمند استادپناهیان
#مسجد_سهله ۱۴۰۱
https://eitaa.com/joinchat/4009492706Cfeeca3f8de
✍ ازدواج پر ماجرا
حکایتی زیبا از مسجد سهله
▪️خاطرخواه دختری شده بود،
اما به دامادی قبولش نمیکردند.
میگفتند دخترمان خواستگار بهتر دارد.
دلش شکست.
رفت مشهد.
کنار ضریح این طور مناجات کرد:
فقط همین حاجتم را بدهید،
عهد میکنم دیگر چیزی نخواهم، حتی اولاد!
چیزی نگذشت که به حاجتش رسید!
چند سالی گذشت.
دلش طاقت نیاورد.
از خدا بچه میخواست.
با زنش راهی عتبات شد.
شب چهارشنبه، رسیدند مسجد سهله.
آنقدر گرم مناجات بود که حساب ساعت از دستش رفت.
ناگهان به خودش آمد:
در این تاریکی شب چطور برگردم؟
دلش مثل سیر و سرکه میجوشید.
دست به دامان صاحب سهله شد.
نگاهش به مقام امام زمان علیه السلام افتاد.
مقام، غرق نور بود.
سیّدی نورانی دید، سر سجاده، مشغول ذکر.
سیّد فرمود:
با خیال راحت دعا و زیارت بخوان.
امن و آسوده برمیگردی!
دلش آرام گرفت.
شروع کرد زیارتنامه خواندن:
السلام علیک یا صاحب الزمان...
سید فرمود:
و علیک السلام!
تعجب کرد!
به خودش گفت:
بگذار به این سید التماس دعا بگویم.
شاید اولاددار شدم.
یادش به عهد مشهد افتاد، خجالت کشید.
زنش جلو آمد.
گفت:
آقا سید، دعایم کنید.
سه حاجت دارم:
اول: رزق وسیع،
دوم: میخواهم قبل از شوهرم بمیرم،
سوم: مشهدالرضا دفن شوم.
فرمود: به هر سه میرسی.
خداحافظی کردند که بروند.
بیرون مسجد سوالی ذهنشان را درگیر کرد:
این سید نورانی که بود؟
برگشتند مقام را نگاه کردند؛
تاریک تاریک!
فهمیدند صاحب سهله بوده.
خیلی امن و آسوده برگشتند.
همان طور که امام زمان علیه السلام فرموده بود.
وقتی برگشتند ایران، باب رزق به رویشان باز شد.
چند سال بعد، زن در مشهدالرضا آرام گرفت.
📚برگرفته از العبقری الحسان، ج۲، ص۴۸۴.
#مسجد_سهله
#داستانک_مهدوی
#سهله_خانه_امام_زمان علیهالسلام
4_5994293955888418811.mp3
5.76M
🔘 اگر نجات میخواهی به مسجد سهله برو...
#داستان_تشرف عبدالحمید قزوینی خدمت امام عصر علیهالسلام در مسجد سهله
📚 دارالسلام عراقی، ص۴۶۷.
#مسجد_سهله
#سهله_خانه_امام_زمان علیهالسلام
https://eitaa.com/joinchat/4009492706Cfeeca3f8de
▪️حاجتش ازدواج بود.
اما گره از کارش وا نمیشد.
به سرش زد برود مسجد سهله.
شبانه از کربلا راه افتاد.
✋ بین راه سیّدی نورانی دید.
به اسم صدایش زد.
فرمود: کجا میروی؟
گفت: سهله.
سیّد همراهش شد.
بین راه شروع کردند روضه خواندن،
روضه ششماهه کربلا.
سیّد میخواند، او گریه میکرد.
او میخواند، سیّد گریه میکرد.
چند لحظه بعد رسیدند به مسجد سهله!
👈 فرمود:
برو داخل مسجد،
وقتی برگردی کربلا، حاجتروا میشوی.
سیّد که رفت به خودش آمد:
این سیّد مرا از کجا میشناخت؟
چطور یکشبه مرا از کربلا به سهله رساند؟
حاجتم را از کجا میدانست؟
فهمید صاحب مسجد سهله را دیده.
صبح که شد برگشت کربلا.
عصر همان روز به حاجتش رسید!
📚 شیفتگان حضرت مهدی علیهالسلام، ج۱ ص۲۶۸.
#مسجد_سهله
#داستانک_مهدوی
#سهله_خانه_امام_زمان علیهالسلام
https://eitaa.com/joinchat/4009492706Cfeeca3f8de