eitaa logo
اشعار زیبا
407 دنبال‌کننده
988 عکس
111 ویدیو
2 فایل
شما میتواتید اشعار و مطالب زیبا و دو بیتی های ناب مورد علاقه تان را در این کانال پیدا کنید اگر لذت بردید صلواتی برای سلامتی و فرج امام زمان(عج) هدیه بفرمایید https://eitaa.com/joinchat/1623261194C5 @Asharziba تأسیس کانال ۱۳۹۷/۲/۲۰
مشاهده در ایتا
دانلود
یاسر مسافر کاش این قبر تو گم باشد و پیدا نشود اگرم شد سر نبش قبر بلوا نشود از تو گهواره ای مانده ببرندش غارت ولی ای کاش سر راس تو دعوا نشود گفته بودم بنشینی به سر تیغ پسر که به سرنیزه سر کوچک تو جا نشود کاش با دیدن تو در همه ی راه علی بیش از این قامت خم گشته ی من تا نشود ؟ من هنوز از نگه حرمله ها می ترسم کاش دیگر کسی مشغول تماشا نشود لب به گریه نکنی باز اگر می خواهی بوسه ی چوب به لبهای تو پیدا نشود گر چه خالیست علی جای تو در آغوشم ولی بهتر که زآغوشه ی زهرا نشود غارت اینجا نه فقط درهم و دینار و زر است کاش این سوخته معجر زسرم وا نشود ⛱کانال اشعار زیبا 《🍃🍂@asharziba🍂🍃》
از زمین تا آسمان آه است می دانی چرا؟ یک قیامت گریه در راه است می دانی چرا؟ بر سر هر نیزه خورشیدی ست یک ماه تمام بر سر هر نیزه یک ماه است می دانی چرا؟ اشهد ان لا...شهادت اشهد ان لا ...شهید محشر الله الله است می دانی چرا؟ یک بغل باران الله الصمد آورده ام نوبهار قل هوالله است می دانی چرا؟ راه عقل از آن طرف راه جنون از این طرف راه اگر راه است این راه است می دانی چرا؟ از رگ گردن بیا بگذر که او نزدیک توست فرصت دیدار کوتاه است می دانی چرا؟ از کجا معلوم شاید ناگهانت برگزید انتخاب عشق ناگاه است می دانی چرا؟ از محرم دم به دم هر چند ماتم می چکد باز اما بهترین ماه است می دانی چرا؟   شعر از: علیرضا غزوه ⛱کانال اشعار زیبا 《🍃🍂@asharziba🍂🍃》
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دیدی آخر غم عشق تو گرفتارم کرد داغ لب های تو چون، لاله ی تب دارم کرد چشمم افتاد به پیشانیِ تو ماتم بُرد عمه کوبید به محمل سر و، هوشیارم کرد دستِ بسته به روی ناقه نشستن سخت است از سفر بودن با حرمله بی زارم کرد با خدا گرم مناجات شدم قافله رفت ساربان رفت و گرفتار شب تارم کرد خسته بودم به روی ناقه کمی خوابم برد زَجر از راه رسید و زد و بیدارم کرد لگدی زد که خدا قسمت کافر نکند بی تعادل شدم و دست به دیوارم کرد گره ای روی گره زد به طنابِ دستم به دویدن عقبِ قافله وادارم کرد من مَلک بودم و آغوشِ پدر جایم بود دوری از گرمیِ آغوشِ تو بیمارم کرد ⛱کانال اشعار زیبا 《🍃🍂@asharziba🍂🍃》
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شبیهِ هر چه که عاشق، سَرَت جدا شده است تمام هستیِ پهناورت جدا شده است غزل چگونه بگویم ز قطعه‌تنت؟!  که بیت بیتِ تو از پیکـرت جدا شده است چه سرگذشتِ غریبی گذشت از سَرِ تو!  چگونه تاخت که سرتا سرت جدا شده است؟!  کبوتران حرم، بال و پر نمی‌خواهند که از حریمِ تو بال و پرت جدا شده است فدای قامت انگشتِ تو که رفت از دست به این بهانه که انگشترت جدا شده است طلوع کرده سَرَت... کاروان به دنبالش می‌انِ راه ولی دخترت جدا شده است که در تنِ او جان نیست، که بیامان بدَوَد چگونه از پیِ این سَر، دوان دوان بدود؟  نشسته داغِ تو بر قلبِ پاره پاره او کبود شده در این آسمان ستاره او کمی گذشت که یک سایه‌ای از راه رسید که تازیانه به دست گرفته و ناگاه به ضرب میزند آن را به پهلویش که بیا کِشیده است کمان دار، گیسویش که بیا دوباره خاطره ی کوچه تازه در دشت شد خمیده قامت و بیجان به کاروان برگشت رسیده‌اند به شام ​​و خرابه منزلشان سَری به دامن و سِرّی نهفته در دلشان وصالِ دختر و بابا رسیده امشب به غیرِ اشک، چه کَس حل کرده مشکلشان؟  * «نماز شامِ غریبان...» که گفته اند، اینجاست!  وضو، ز خونِ سَر و قبله بود مایلشان میانِ عاشق و معشوق، جانِ دختر بود که ذرّه ذرّه به پایان رسید حائلشان هزار نکته باریک‌تر ز مو اینجاست در این سکوت که پیچید دورِ محملشان وزیده است صدایی... شبیهِ لالایی ست بغل گرفته پدر را! عجیب بابایی ست به روی پای کبودش، نشسته خوابیده شبیهِ مادرِ پهلو شکسته خوابیده خرابه ساکت و آرام، اشک میریزد شکسته بغض و سرانجام اشک میریزد رسیده است سحرگاهِ شستنِ بدنش رسیده است سحر... یا شبِ کبودِ تنش؟!  خمیده‌تر شده زینب در این سحر انگار خرابه از غمِ او خراب شد! شاعر:عارفه دهقانی ⛱کانال اشعار زیبا 《🍃🍂@asharziba🍂🍃》
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍁دل من مال خودم نیست کفیلی دارد عشق در مکتب ما ‌شرح طویلی دارد... 🍁کوچ کرده خبری داده که بر می گردد او که در گوشه این دهکده ایلی دارد... تعجیل در فرج مولایمان صلوات روزتون امام زمانی ⛱کانال اشعار زیبا 《🍃🍂@asharziba🍂🍃》
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گاهی دلم برای پدر تنگ می شود دلگیر از این زمانه ی نیرنگ می شود اینجا کسی یتیم نوازی نمی کند اینجا نصیب صورتمان چنگ می شود عمه بیا اجازه بده تا رها شوم رحمی بر این یتیم که دلتنگ می شود عمه بگو چگونه تماشا کنم، ببین دارد سرِ عبایِ عمو جنگ می شود پیراهنی که داشت عمویم سپید بود از فرط  زخم، قرمز پُر رنگ می شود من میروم سپر بشوم حیف کوچکم پیشانی اش ولی هدف سنگ می شود ناکام اگر که من بروم باز بهتر است این زندگی بدون عمو ننگ می شود شکرخدا نصیب من و اصغرت یکیست شمشیر با سه شعبه هماهنگ می شود نـوكــر نـوشــت: حـسـیـن جـان احلی من العسل نه فقط مال قاسم است وقتش شده فدای تو و مادرت شوم صلي الله عليک يا سيدنا المظلوم يا اباعبدالله الحسين ملت_امام_حسینیم ⛱کانال اشعار زیبا 《🍃🍂@asharziba🍂🍃》
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
(ع) وقتی که بغض کوفه بنای جفا گذاشت آمد عمود و سر به سرت بی هوا گذاشت چون ابرویت شکافت دگر چاره ای نماند امّا دوباره تیر به چشمت چرا گذاشت بی دست آمدی به زمین صورتت شکست پس درد عشق بر لب تو اخا گذاشت چندین هزار تیر تنت را نشانه رفت تیری نبود که هدفش را خطا گذاشت شرم تو و ارادۀ حق پیش پای یار مشکت جدا دو دست تو را هم جدا گذاشت آن جلوۀ عبوسیِ رویت بهم که ریخت دشمن تو را بحال خود آیا رها گذاشت قبل از حسین پیکر تو شقّه شقّه شد اول عدو به جسم علمدار پا گذاشت دستی که بود بوسه گه پنج مصطفی یک نانجیب خنده کنان زیر پا گذاشت وقتی که خصم حکم تهاجم به خیمه داد این کار را به عهدۀ یک بی حیا گذاشت اهل خیام دست به معجر شده، حسین تا بر زمین ستون خیام ترا گذاشت ای بهترین ذخیرۀ اربابِ بی کفن ذُخرُ الحسین! نام تو را هم خدا گذاشت دریا اگر به مشک تو سقا وفا نکرد دریایی از وفای تو را عشق جا گذاشت یاد حسین، آب روی آب ریختی وقتی فرات تشنه لبان را رها گذاشت (محمود ژولیده) ⛱کانال اشعار زیبا 《🍃🍂@asharziba🍂🍃》
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از اشعار زیبا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کاش اُفتد به دلش، خواهر خود را نَبَرد یا اگر بُرد ، دگر دختر خود را نبرد چند روزی نگذشته‌ست پسر دار شده یارب ای کاش، علی اصغر خود را نبرد 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
خواندی حدیث خود را، هیهات منا الذله پیچید بین صحرا ، هیهات منا الذله تو فاطمی‌سرشتی، با خون خود نوشتی در موجی از بلایا ، هیهات منا الذله تو حیدری مرامی، تو حجتی، امامی گفتی به پیش اعدا ، هیهات منا الذله خون و شرف به پیکار، در روز عشق و ایثار یک‌جا شده‌است معنا، هیهات منا الذله تو جوشش جهادی، بر نیزه تکیه دادی پر گشت از تو صحرا ، هیهات منا الذله هم روی خاک صحرا ، هم پیش چشم زهرا بنوشت خون سقا، هیهات منا الذله با داغ اکبر تو ، با خون اصغر تو حک شد به آسمان‌ها، هیهات منا الذله با نغمه‌ی رضائک، صبرا علی بلائک گفتی تو در مصلا، هیهات منا الذله ای در گلوی نیزه، حتی به روی نیزه پیچید از تو آوا، هیهات منا الذله در راه دین و مکتب، می‌خواند خطبه زینب با ما رأیت و الا...، هیهات منا الذله با همت و نگاهت، با پیروی ز راهت شد ذکر ما به هرجا، هیهات منا الذله روز ظهور مهدی ، با عشق و با هم‌عهدی باشد شعار دنیا، هیهات منا الذله خورشید آشنایی، شد نغمه‌ی "وفایی" در سایه‌ی تولا، هیهات منا الذله 🔸شاعر:سید هاشم وفایی ⛱کانال اشعار زیبا 《🍃🍂@asharziba🍂🍃》
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹صلابتِ مُحرَم 🌴به زیرِ خنجر و شمشیر روزگار بایست اگرچه یک تنه، چون کوهِ استوار بایست 🌴هلالِ اول ماهی اگر، مُحرم باش به رنگِ خونِ شفق، سرخ و آشکار بایست 🌴بخوان به نامِ مُحرم سرودِ آزادی به خیمه گاه ولایت درآ، براین تبار بایست 🌴به تند باد حوادث درخت بید مباش در این مقابله چون سرو، پایدار بایست 🌴کنارِ گودنشینی، مرامِ مردان نیست به قعر غربتِ گودال هم به افتخار بایست 🌴اگر که سیلِ فنا می کَند زِ جا بنیان چنان صلابتِ تَمّار، سربدار بایست 🌴اگر که هُرمِ عطش می دهد لب تشنه خروشِ علقمه باش و به اقتدار بایست 🌴به چشم مَرحَب و سفیانیان اگر خاری به پاسِ ضربتِ شمشیر ذوالفقار بایست 🌴به رغم ظلمتِ شب شمع راه مردم باش برای دعوت مردم، سَرِ قرار بایست 🌴به نینوا و نیستان و نیزه و نیزار سری به صولت دریا به روی دار بایست 🌴کمرشکن شد اگر بار، هر زمان بر دوش توکوهِ صبرِ زمان باش و زیر بار بایست 🌴کجاوه را به سر دشمنِ زبون بشکن امیرو شیرِ سخن باش و با وقار بایست 🌴نشسته ای به لبِ ساحلِ غدیر از کِی؟ بسانِ برکه به صبر و به انتظار بایست 🌿جمعه 1403/4/15 خبازیان ⛱کانال اشعار زیبا 《🍃🍂@asharziba🍂🍃》
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پس با زبان پر گله آن بضعةالرسول رو در مدينه کرد که يا ايها الرسول اين کشته ي فتاده به هامون حسين توست وين صيد دست و پا زده در خون حسين توست اين نخل تر کز آتش جانسوز تشنگي دود از زمين رسانده به گردون حسين توست اين ماهي فتاده به درياي خون که هست زخم از ستاره بر تنش افزون حسين توست اين غرقه محيط شهادت که روي دشت از موج خون او شده گلگون حسين توست اين خشک لب فتاده دور از لب فرات کز خون او زمين شده جيحون حسين توست اين شاه کم سپاه که باخيل اشگ و آه خرگاه زين جهان زده بيرون حسين توست اين قالب طپان که چنين مانده بر زمين شاه شهيد ناشده مدفون حسين توست چون روي در بقيع به زهرا خطاب کرد وحش زمين و مرغ هوا را کباب کرد کاي مونس شکسته دلان حال ماببين ما را غريب و بي کس و بي آشنا ببين اولاد خويش را که شفيعان محشرند در ورطه ي عقوبت اهل جفا ببين در خلد بر حجاب دو کون آستين فشان واندر جهان مصيبت ما بر ملا ببين ني ورا چو ابر خروشان به کربلا طغيان سيل فتنه و موج بلاببين تن هاي کشتگان همه در خاک و خون نگر سرهاي سروران همه بر نيزه هاببين آن سر که بود بر سر دوش نبي مدام يک نيزه اش ز دوش مخالف جدا ببين آن تن که بود پرورشش در کنار تو غلطان به خاک معرکه ي کربلا ببين يا بضعةالرسول ز ابن زياد داد کو خاک اهل بيت رسالت به باد داد خاموش محتشم که دلسنگ آب شد بنياد صبر و خانه ي طاقت خراب شد خاموش محتشم که ازين حرف سوزناک مرغ هوا و ماهي دريا کباب شد خاموش محتشم که ازين شعر خون چکان در ديده ي اشگ مستمعان خوناب شد خاموش محتشم که ازين نظم گريه خيز روي زمين به اشک جگرگون کباب شد خاموش محتشم که فلک بس که خون گريست دريا هزار مرتبه گلگون حباب شد خاموش محتشم که بسوز تو آفتاب از آه سرد ماتميان ماهتاب شد خاموش محتشم که ز ذکر غم حسين جبريل را ز روي پيامبر حجاب شد تا چرخ سفله بود خطايي چنين نکرد بر هيچ آفريده جفايي چنين نکرد اي چرخ غافلي که چه بيداد کرده اي وز کين چه ها درين ستم آباد کرده اي بر طعنت اين بس است که با عترت رسول بيداد کرده خصم و تو امداد کرده اي اي زاده زياد نکرده است هيچگه نمرود اين عمل که تو شداد کرده اي کام يزيد داده اي از کشتن حسين بنگر که را به قتل که دلشاد کرده اي بهر خسي که بار درخت شقاوتست درباغ دين چه با گل و شمشاد کرده اي با دشمنان دين نتوان کرد آن چه تو با مصطفي و حيدر و اولاد کرده اي حلقي که سوده لعل لب خود نبي بر آن آزرده اش به خنجر بيداد کرده اي ترسم تو را دمي که به محشر برآورند از آتش تو دود به محشردرآورند شعر از محتشم کاشانی ⛱کانال اشعار زیبا 《🍃🍂@asharziba🍂🍃》
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا