🍀🌺🍀🌸🍀🌼🍀🌺🍀🌸🍀
🌼🍀🌸
🍀🌺
🌼
#ادامه_نامه_هفتم_نهج_البلاغه
💠ترجمه و شرح نامه هفتم نهج البلاغه: جواب به یاوه گوییهای معاویه،
❇️آیه:
و من كتاب منه (علیه السلام) إليه أيضا:
أَمَّا بَعْدُ، فَقَدْ أَتَتْنِي مِنْكَ مَوْعِظَةٌ مُوَصَّلَةٌ وَ رِسَالَةٌ مُحَبَّرَةٌ، نَمَّقْتَهَا بِضَلَالِكَ وَ أَمْضَيْتَهَا بِسُوءِ رَأْيِكَ، وَ كِتَابُ امْرِئٍ لَيْسَ لَهُ بَصَرٌ يَهْدِيهِ وَ لَا قَائِدٌ يُرْشِدُهُ، قَدْ دَعَاهُ الْهَوَى فَأَجَابَهُ وَ قَادَهُ الضَّلَالُ فَاتَّبَعَهُ، فَهَجَرَ لَاغِطاً وَ ضَلَّ خَابِطاً.
وَ [مِنْ هَذَا الْكِتَابِ] مِنْهُ:
لِأَنَّهَا بَيْعَةٌ وَاحِدَةٌ لَا يُثَنَّى فِيهَا النَّظَرُ وَ لَا يُسْتَأْنَفُ فِيهَا الْخِيَارُ، الْخَارِجُ مِنْهَا طَاعِنٌ وَ الْمُرَوِّي فِيهَا مُدَاهِن.
❇️ترجمه:نامه اى ديگر از آن حضرت (ع) به معاويه:
اما بعد، اندرزنامه اى از تو به من رسيد با جمله هايى بربافته و عباراتى كه به ضلالت خويش آراسته بودى و از روى بدانديشى روانه كرده بودى. اين نامه، نامه كسى است كه نه خود ديده بينا دارد تا راه هدايت را به او نشان دهد، و نه او را رهبرى است كه راهش بنمايد. هوا و هواس او را فراخوانده و او نيز پاسخش گفته و ضلالت رهنمونش گشته و او نيز متابعتش نموده. هذيانى در هم آميخته، گم گشته و به خطا رفته است.
و از اين نامه:
بيعت كردن فقط يك بار است و دوباره در آن نظر نتوان كرد. گزينش از سر گرفته نشود. هر كه از بيعت بيرون رود، طعن زننده است، و هر كه در پذيرفتنش درنگ كند و دو دلى نشان دهد، منافق است.
🔷شرح:
از نامه هاى امام(عليه السلام) است که آن را نيز براى معاويه مرقوم داشته است.(1)
نامه در یک نگاه:
همان گونه که در بیان مدرک نامه گفته شد این نامه پاسخ نامه اى است که معاویه براى حضرت در اواخر جنگ صفین نوشت; نامه اى که بسیار جسورانه و بى ادبانه بود و به نکات مختلفى در آن اشاره کرده بود که مهم ترین آن به رسمیت نشناختن بیعت امام(علیه السلام) بود به بهانه اینکه اهل شام این بیعت را نپذیرفتند. امام(علیه السلام) در این نامه در جواب او پاسخ دندان شکنى مى دهد.
#قسمت_یک
🍀🌺🍀🌸🍀🌼
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@Asheghan_Amiralmomenin
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🌴🌴🌴🌱🌱🌱🌳🌳🌳🎍🎍
🍀🌺🍀🌸🍀🌼🍀🌺🍀🌸🍀
🌼🍀🌸
🍀🌺
🌼
#ادامه_نامه_هفتم_نهج_البلاغه
💠ترجمه و شرح نامه هفتم نهج البلاغه: جواب به یاوه گوییهای معاویه،
✳️موعظه گمراهان!
از آنجا که معاويه در نامه خود به اصطلاح امام(عليه السلام) را موعظه به تقوا و پرهيزکارى کرده و به بعضى از آيات قرآن متوصل شده مانند آيه (وَلَقَدْ أُوحِىَ إِلَيْکَ وَإِلَى الَّذينَ مِن قَبْلِکَ لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ وَلَتَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرينَ)(2) آيه اى که هيچ ارتباطى حتى به ادعاهاى باطل او نداشته، امام(عليه السلام) در آغاز اين نامه مى فرمايد:
«اما بعد (از حمد و ثناى الهى) نامه اى از سوى تو به من رسيد، نامه اى با اندرزهاى نامربوط و سخنان رنگارنگ که با گمراهى خويش آن را تزيين کرده و با سوء رأيت امضا نموده بودى»; (أَمَّا بَعْدُ، فَقَدْ أَتَتْنِي مِنْکَ مَوْعِظَةٌ مُوَصَّلَةٌ(3)، وَ رِسَالَةٌ مُحَبَّرَةٌ(4)، نَمَّقْتَهَا(5) بِضَلاَلِکَ، وَأَمْضَيْتَهَا(6) بِسُوءِ رَأْيِکَ).
تعبير به (مُوَصَّلَةٌ) اشاره به ناهمگون بودن نامه معاويه است که تمسک به بعضى از آياتى کرده که هيچ ارتباطى به مقصود او نداشته و از يک سو امام(عليه السلام) را به شقّ عصاى مسلمين; يعنى ايجاد اختلاف متهم مى کند در حالى که کلمات او مصداق بارز ايجاد اختلاف است.
🔷تعبير به (رِسَالَةٌ مُحَبَّرَةٌ) (با توجّه به اينکه محبّرة به معناى تزيين شده است) اشاره به اين است که معاويه سعى کرده است به هر وسيله اى که ممکن است نامه خود را حق به جانب معرفى کند گاه از روز قيامت و عذاب الهى سخن مى گويد، گاه مصالح مسلمين را مطرح مى کند و گاه آيات قرآن را سپر قرار مى دهد.
تعبير به (نَمَّقْتَهَا بِضَلاَلِکَ) اشاره به اين است که تعبيرات ظاهراً زيباى نامه شبيه تعبيراتى است که منافقان گمراه هنگام عذرخواهى در مقابل پيغمبر به کار مى بردند جمله (أَمْضَيْتَهَا بِسُوءِ رَأْيِکَ) يا به معناى اين است که امضا کردن چنين نامه اى جز از انسان کج فکر و نادان صورت نمى گيرد و يا اگر امضا را به معناى ارسال بگيريم، مفهومش اين است که فکر نادرست تو به تو اجازه داد که چنين نامه زشت و جسورانه اى را براى امام(عليه السلام) و پيشواى مسلمانان بفرستى.
#قسمت_دوم
🍀🌺🍀🌸🍀🌼
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@Asheghan_Amiralmomenin
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🌴🌴🌴🌱🌱🌱🌳🌳🌳🎍🎍
🍀🌺🍀🌸🍀🌼🍀🌺🍀🌸🍀
🌼🍀🌸
🍀🌺
🌼
#ادامه_نامه_هفتم_نهج_البلاغه
💠ترجمه و شرح نامه هفتم نهج البلاغه: جواب به یاوه گوییهای معاویه،
💎امام(عليه السلام) در ادامه سخن، محتواى نامه معاويه و شخصيت او را در عباراتى کوتاه و پر معنا روشن مى سازد و مى فرمايد: «اين نامه از کسى است که نه چشم بصيرت ندارد تا هدايتش کند و نه رهبرى آگاه که ارشادش نمايد (به همين دليل) هوا و هوس او را به سوى خود دعوت نموده و او اين دعوت را اجابت کرده و گمراهى، رهبر او شده و او از آن پيروى نموده به همين دليل بسيار هذيان مى گويد و در گمراهى سرگردان است»; (وَکِتَابُ امْرِئ لَيْسَ لَهُ بَصَرٌ يَهْدِيهِ، وَلاَ قَائِدٌ يُرْشِدُهُ، قَدْ دَعَاهُ الْهَوَى فَأَجَابَهُ، وَ قَادَهُ الضَّلاَلُ فَاتَّبَعَهُ، فَهَجَرَ7) لاَغِطاً(8)، وَضَلَّ خَابِطاً(9)).
قابل توجّه اينکه امام(عليه السلام) در اين سه جمله از امور دوگانه اى استفاده کرده است که به صورت لازم و ملزوم با يکديگر در ارتباط است; در جمله اوّل مى فرمايد: «نه چشم بصيرت دارد و نه راهنما». در جمله دوم که نتيجه آن است مى فرمايد: «به جاى چشم بصيرت، هواى نفس او را به سوى خود دعوت مى کند و به جاى راهنماى آگاه، ضلالت و گمراهى قائد اوست» و در جمله سوم که نتيجه جمله دوم است مى فرمايد: «او پيوسته هذيان و سخنان بيهوده مى گويد و به سبب راهنمايان گمراه، در گمراهى سرگردان است». و به راستى چنين است، زيرا نور هدايت يا بايد از درون بتابد يا از برون به وسيله رهبران الهى. در غير اين صورت تاريکى درون و گمراهى برون که به وسيله مشاوران بى ايمان و ناآگاه حاصل مى شود، انسان را به سوى پرتگاه مى برد; نه سخنانش نظم منطقى دارد و نه در اعمالش برنامه عاقلانه اى ديده مى شود.
سپس امام(عليه السلام) به پاسخ يکى از اشتباهات بزرگ معاويه که در نامه خود ذکر کرده، مى پردازد او در نامه خود چنين نوشته بود که بيعت امام(عليه السلام) صحيح نبوده، زيرا مردم شام آن را نپذيرفته اند. امام(عليه السلام) مى فرمايد: «بيعت خلافت يک بار بيشتر نيست نه تجديد نظر در آن راه دارد نه اختيار فسخ، بنابراين آن کس که از بيعت خارج شود (بر آراى مهاجران و انصار) طعنه زده و به مخالفت برخاسته (و آن را بى اعتبار شمرده) و آن کس که درباره آن ترديد به خود راه دهد منافق است»; (لاَِنَّهَا بَيْعَةٌ وَاحِدَةٌ لاَ يُثَنَّى فِيهَا النَّظَرُ(10)، وَلاَ يُسْتَأْنَفُ فِيهَا الْخِيَارُ. الْخَارِجُ مِنْهَا طَاعِنٌ، وَالْمُرَوِّي(11) فِيهَا مُدَاهِنٌ(12)).
#ادامه_دارد #قسمت_سوم
🍀🌺🍀🌸🍀🌼
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@Asheghan_Amiralmomenin
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🌴🌴🌴🌱🌱🌱🌳🌳🌳🎍🎍
🍀🌺🍀🌸🍀🌼🍀🌺🍀🌸🍀
🌼🍀🌸
🍀🌺
🌼
#ادامه_نامه_هفتم_نهج_البلاغه
💠ترجمه و شرح نامه هفتم نهج البلاغه: جواب به یاوه گوییهای معاویه،
💎در واقع امام(عليه السلام) به يکى از مسلمات نزد معاويه در مسأله خلافت استدلال مى کند; زيرا او معتقد بود که خلافت خلفاى پيشين که بر اساس آراى مهاجرين و انصار بوده رسميّت داشته است و کسانى که از مدينه دور بوده اند مى بايست به آراى مهاجرين و انصار احترام بگذارند و آن را بپذيرند. سنّت خلفاى پيشين چنين بوده است. امام(عليه السلام) مى فرمايد: چگونه درباره خلفاى پيشين رأى مهاجرين و انصار و به اصطلاح اهل حل و عقد را مى پذيرى; اما نسبت به بيعت من که بسيار گسترده تر و وسيع تر از آنان بوده است ترديد به خود راه مى دهى و عدم تسليم اهل شام را مطرح مى کنى اين نشانه يکى از دو چيز است: يا روش پيشينيان خود را باطل مى شمرى و يا همچون منافقان گاه چيزى را مى پذيرى و گاه همانند آن را انکار مى کنى.
🔹اگر واقعاً براى پذيرش حکومت امام مسلمانان، اتفاق آراى تمام بخش هاى کشور اسلام لازم باشد، بايد حکومت خلفاى پيشين را باطل بدانى و حکومت تو هم که از آنان گرفته شده باطل خواهد بود.
امام(عليه السلام) در جمله «لاَِنَّهَا بَيْعَةٌ وَاحِدَةٌ …» به يک واقعيّت مسلّم آن زمان اشاره مى کند که بيعت همچون يک بيع لازم بدون هيچ حق خيار بود; نه تکرار در آن راه مى يافته و نه خيار فسخ; يعنى يک بار و براى هميشه.نکته:
📜نامه معاويه به اميرمؤمنان امام على(عليه السلام):
با توجّه به اينکه نامه امام(عليه السلام) در اينجا ناظر به پاسخ گفتن به نامه معاويه است، ناگزير بايد متن نامه او را که در کتب تاريخ نقل شده است در اينجا بياوريم، هرچند بسيار جسورانه و بى ادبانه است و قبلا از خوانندگان عزيز و مخصوصاً از پيشگاه امير مؤمنان على(عليه السلام) پوزش مى طلبيم. متن نامه چنين است:
✨«مِنْ عَبْدِاللهِ مُعَاوِيَةَ بْنِ أَبِي سُفْيَانَ إِلَى عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِب، أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ اللهَ تَعَالَى يَقُولُ فِي مُحْکَمِ کِتَابِهِ (وَلَقَدْ أُوحِىَ إِلَيْکَ وَإِلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِکَ لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ وَلَتَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِينَ) إِنِّي أُحَذِّرُکَ اللهَ أَنْ تُحْبِطَ عَمَلَکَ وَسَابِقَتَکَ بِشَقِّ عَصَا هَذِهِ الاُْمَّةِ وَتَفْرِيقِ جَمَاعَتِهَا فَاتَّقِ اللهَ وَاذْکُرْ مَوْقِفَ الْقِيَامَةِ وَاقْلَعْ عَمَّا أَسْرَفْتَ فِيهِ مِنَ الْخَوْضِ فِي دِمَاءِ الْمُسْلِمِينَ وَإِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ يَقُولُ: «لَوْ تَمَالاََ أَهْلُ صَنْعَاءَ وَعَدَن عَلَى قَتْلِ رَجُل وَاحِد مِنَ الْمُسْلِمِينَ لاََکَبَّهُمُ اللهُ عَلَى مَنَاخِرِهِمْ فِي النَّارِ» فَکَيْفَ يَکُونُ حَالُ مَنْ قَتَلَ أَعْلاَمَ الْمُسْلِمِينَ سَادَاتِ الْمُهَاجِرِينَ بَلْهَ مَا طَحَنَتْ رَحَى حَرْبِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرْآنِ وَذَوِي الْعِبَادَةِ وَالاِْيمَانِ مِنْ شَيْخ کَبِير وَشَابّ غَرِير کُلُّهُمْ بِاللهِ تَعَالَى مُؤْمِنٌ وَلَهُ مُخْلِصٌ بِرَسُولِهِ مُقِرٌّ عَارِفٌ فَإِنْ کُنْتَ أَبَا حَسَن إِنَّمَا تُحَارِبُ عَلَى الاِْمْرَةِ وَالْخِلاَفَةِ فَلَعَمْرِي لَوْ صَحَّتْ خِلاَفَتُکَ لَکُنْتَ قَرِيباً مِنْ أَنْ تُعْذَرَ فِي حَرْبِ الْمُسْلِمِينَ وَلَکِنَّهَا ما تَصِحَّ لَکَ أَنَّى بِصِحَّتِهَا وَأَهْلُ الشَّامِ لَمْ يَدْخُلُوا فِيهَا فَقَدْ وَاللهِ أَکَلَتْهُمُ الْحَرْبُ فَلَمْ يَبْقَ مِنْهُمْ إِلاَّ کَالثَّمَدِ فِي قَرَارَةِ الْغَدِيرِ وَاللهُ الْمُسْتَعَان;(13)
🔹از سوى عبدالله معاوية بن ابى سفيان به على بن ابى طالب; اما بعد: خداوند متعال در کتاب محکمش مى گويد: «به يقين به تو و پيامبرانى که پيش از تو بودند وحى شده است که اگر مشرک شوى عملت باطل مى شود و از زيانکاران خواهى بود» من تو را بر حذر مى دارم از اينکه اعمال خود را حبط و نابود کنى و سابقه خود را به سبب ايجاد تفرقه در اين امّت برباد دهى. از خدا بپرهيز و روز قيامت را به ياد آور و از ريختن خون مسلمانان دست بردار. من از رسول خدا شنيدم که فرمود: اگر تمام اهل صنعا و عدن دست به دست هم دهند و يک نفر از مسلمانان را به قتل برسانند خداوند همه آنها را به صورت در آتش دوزخ خواهد افکند، پس چگونه خواهد بود حال کسى که بزرگان اسلام و سران مهاجرين را به قتل برساند.
#ادامه_دارد #قسمت_چهارم
🍀🌺🍀🌸🍀🌼
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@Asheghan_Amiralmomenin
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🌴🌴🌴🌱🌱🌱🌳🌳🌳🎍🎍
🍀🌺🍀🌸🍀🌼🍀🌺🍀🌸🍀
🌼🍀🌸
🍀🌺
🌼
#ادامه_نامه_هفتم_نهج_البلاغه
💠ترجمه و شرح نامه هفتم نهج البلاغه: جواب به یاوه گوییهای معاویه،
💎اين آسياب جنگ را که به راه انداخته اى و اهل قرآن و صاحبان عبادت و ايمان را از پيرمرد تا جوانان نوخواسته; کسانى که همه به خداوند متعال ايمان دارند و مخلصند و نسبت به رسولش اقرار دارند و عارفند، از بين مى برد، رها ساز. اگر تو اى ابوالحسن به خاطر اين جنگ مى کنى که امير و خليفه مسلمانان هستى به جانم سوگند اگر خلافت تو صحيح بود ممکن بود اين عذر در جنگ با مسلمانان از تو پذيرفته شود; ولى خلافت تو صحيح نيست. چگونه ممکن است صحيح باشد در حالى که اهل شام در آن داخل نشدند و با تو بيعت نکردند. به خدا سوگند جنگ آنها را خورده و چيزى از آنها باقى نمانده جز به مانند ته مانده آبى که در آبگير باقى مى ماند. والله المستعان».
اين نامه که از جهتى موذيانه و از جهتى احمقانه است به خوبى بيانگر سوء رأى معاويه است، زيرا اولاً او به آيه حبط اعمال بر اثر شرک توسل مى جويد در حالى که مطلقاً سخنى از شرک در ميان نيامده و شق عصاى مسلمين و تفرقه در ميان آنها به فرض که صحيح باشد، ربطى به شرک ندارد اين همان چيزى است که امام(عليه السلام) عنوان «موعظه مَوَصَّله» به آن داده و نوعى پراکنده گويى و سخنان نامربوط شمرده است.
ثانياً امام(عليه السلام) در پاسخ نامه که مرحوم رضى بخش هايى از آن را نياورده، مى فرمايد: تو مرا امر به تقوا کردى و من اميدوارم که اهل تقوا باشم و اما به خدا پناه مى برم که از کسانى باشم که وقتى به آنها امر به تقوا مى شود تعصب و دنياپرستى او را به گناه مى کشاند (و تو از آنها هستى).
ثالثاً در پاسخ به مسأله حبط اعمال و سابقه در اسلام مى فرمايد: من اگر بر او خروج کرده بودم جا داشت مرا بر حذر دارى; ولى مى بينم که خداوند متعال مى فرمايد: «(فَقَاتِلُوا الَّتِى تَبْغِى حَتَّى تَفِىءَ إِلَى أَمْرِ اللهِ); با گروه متجاوز پيکار کنيد تا به فرمان خدا بازگردد». تو درست نگاه کن ببين اهل بغى، گروه ماست يا تو؟ به يقين اهل بغى گروهى است که تو در آنى، زيرا بيعت من در مدينه که مهاجران و انصار آن را پذيرفتند، براى تو که در شام بودى الزام آور بود، همان گونه که بيعت عثمان در مدينه براى تو الزام آور شد در حالى که تو از سوى عمر امير شام بودى و همان گونه که براى برادرت يزيد بيعت عمر الزام آور شد در حالى که از سوى ابوبکر امير شام بود.
سپس امام(عليه السلام) به پاسخ اين نکته مى پردازد که چه کسى شق عصاى مسلمين کرده است و مى فرمايد: من بايد تو را از اين کار نهى کنم، رسول خدا مرا دستور داده است که با اهل بغى پيکار کنم و خطاب به يارانش فرمود: در ميان شما کسى است که بر اساس تأويل قرآن پيکار مى کند آن گونه که من بر تنزيل قرآن پيکار کردم و در آن هنگام که اين سخن را مى گفت، پيامبر اشاره به من کرد و من نخستين کسى هستم که فرمان او را اطاعت مى کنم.
#ادامه_دارد #قسمت_پنجم
🍀🌺🍀🌸🍀🌼
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@Asheghan_Amiralmomenin
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🌴🌴🌴🌱🌱🌱🌳🌳🌳🎍🎍
🍀🌺🍀🌸🍀🌼🍀🌺🍀🌸🍀
🌼🍀🌸
🍀🌺
🌼
#ادامه_نامه_هفتم_نهج_البلاغه
💠ترجمه و شرح نامه هفتم نهج البلاغه: جواب به یاوه گوییهای معاویه،
💎سپس امام(عليه السلام) به پاسخ بقيّه نامه مى پردازد که مرحوم سيّد رضى در بالا آن را آورد و شرح داده شد.
از آنچه گفته شد صداقت امام(عليه السلام) و وقاحت و حماقت معاويه کاملاً روشن مى شود.
در طول تاريخ افراد طغيانگر نيز به اين گونه منطق ها متوسل مى شدند. قرآن مجيد بيان روشنى در داستان موسى و فرعون در اين زمينه دارد; هنگامى که موسى فرعونيان را دعوت به يگانه پرستى و ترک ظلم و ستم کرد، فرعون گفت: «(إِنِّى أَخافُ أَنْ يُبَدِّلَ دِينَکُمْ أَوْ أَنْ يُظْهِرَ فِى الاَْرْضِ الْفَسادَ); زيرا من مى ترسم که آيين شما را دگرگون سازد، و يا در اين زمين فساد برپا کند!».(14) در حالى که مفسد واقعى خود فرعون بود که حتّى کودکان بى گناه را مى کشت و شکم زنان باردار را مى دريد.
در اينجا با پاسخ يک سؤال بحث را پايان مى دهيم و آن اينکه معاويه با آنکه مى دانست محتواى نامه اش دروغ است، و اوست که شق عصاى مسلمين کرده و اجماع بر بيعت را به هم زده و راه بى تقوايى و سرکشى را پيش گرفته و اگر اعمال صالحى در گذشته داشته با جنگ افروزى خود آن را بر باد داده، و او و دوستانش در خون عثمان شريک بوده اند نه على(عليه السلام)، پس چرا قيافه حق به جانب به خود مى گيرد و اين همه در نامه خود دروغ مى نويسد؟
پاسخ همه اين سؤالات اين است: معاويه اين نامه را در حقيقت براى على(عليه السلام) ننوشت، بلکه براى مردم شام و اغفال آنها نوشت او مى خواست به آنها بگويد ببينيد من چه انسان صلح طلبى هستم و فرياد صلح برآورده ام; ولى على گوش به سخنان من نمى دهد و در واقع اين کار هم شبيه بلند کردن قرآن ها بر سر نيزه بود. او و يارانش به يقين نمى خواستند قرآن داور باشد، بلکه مى خواستند از يکسو مردم شام را فريب دهند و از سوى ديگر در ميان لشکر على(عليه السلام) ايجاد تفرقه و نفاق کنند.
📚پی نوشت:
1 . سند نامه: از جمله کسانى که اين نامه را قبل از سيّد رضى در کتب خود نقل کرده اند ابن اعثم کوفى در کتاب الفتوح و مبرد در کامل و نصر بن مزاحم در کتاب صفين است. آنها نامه فوق را با تفاوت کمى نقل کرده اند و اين نامه در واقع نامه اى است که امام(عليه السلام) در پاسخ نامه (زشت و شيطنت آميز و منافقانه) معاويه در اثناى جنگ صفين، بلکه در اواخر آن جنگ مرقوم داشت (مصادر نهج البلاغه، ج 3، ص 211).
2 . زمر، آيه 65.
3 . «موصّلة» به معناى امور پراکنده و نامربوطى است که از اينجا و آنجا جمع مى کنند، از ريشه «وصل» به معناى پيوند گرفته شده است.
4 . «محبّرة» به معناى تزيين شده از ريشه «حبر» بر وزن «ابر» به معناى زينت کردن گرفته شده و «حبر» بر وزن «حفظ» به معناى زيبايى است.
5 . «نمّق» از ريشه «تنميق» به معناى تزيين است; ولى ثلاثى آن «نمق» بر وزن «نقد» به معناى کتابت آمده است و هنگامى که به باب تفعيل مى رود معناى تزيين را مى رساند.
6 . «امضيت» از ريشه «امضاء» به معناى ارسال و اجرا و نافذ کردن چيزى است و از آنجا که امضاى اسناد و قراردادها نوعى انفاذ آن است، اين واژه در آنجا نيز به کار مى رود.
7 . «هجر» از ريشه «هجر» بر وزن «زجر» به معناى هذيان گويى است.
8 . «لاغط» از ريشه «لغط» بر وزن «وقت» به معناى جار و جنجال به راه انداختن است.
9 . «خابط» از ريشه «خبط» بر وزن «وقت» به معناى سرگردان بودن و بى هدف گام برداشتن است.
10 . «النظر» در اينجا به معناى تأمل کردن است; يعنى بيعت بعد از انجامش قابل تأمل و تجديد نظر نيست (اين در صورتى است که نظر با (فى) متعدى بشود).
11 . «مروّى» به معناى کسى است که درباره چيزى شک و ترديد دارد و فکر و انديشه مى کند; از ريشه «ترويه» که گاه به معناى سيراب کردن و گاه به معناى مطالعه کردن درباره چيزى آمده است.
12 . «مداهن» به معناى چاپلوس و منافق.
13 . مصادر نهج البلاغه، ج 3، ص 211 و ابن ابى الحديد نيز اين نامه را با کمى تفاوت در ج 14، ص 42 نقل کرده است.
14 . غافر، آيه 26.
#قسمت_ششم
🍀🌺🍀🌸🍀🌼
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@Asheghan_Amiralmomenin
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🌴🌴🌴🌱🌱🌱🌳🌳🌳🎍🎍