eitaa logo
{عـــاشــــقان ظـــهور}[³¹³]
867 دنبال‌کننده
23هزار عکس
10.2هزار ویدیو
201 فایل
•《﷽》• ❀حࢪف‌دلٺ‌ࢪابگوبێ‌آنڪہ‌ڪسےهویٺت ࢪابشناسڊ↯♥️ https://abzarek.ir/service-p/msg/1664157 ❀پاسخ ڼأشڹٲسمون📮⛱↯ ❥ @Nashenas_Zohor ❀شرایط‌وٺبلیݟاٺ↯💰 ❥ @Sharayet_Zohor ❀﴿ڪانال‌وقف‌ِآقامون امام زمانه🫀🙂﴾ ⁅ᗘ@Asheghan_zhoor
مشاهده در ایتا
دانلود
آمادهـــــــــــهه‌پرداخت‌لینکی🤤🤑 @ARARARAR0
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
{عـــاشــــقان ظـــهور}[³¹³]
سلامممممم چالش یهویی☺️ هرکی زود تر برا امام زمان دعا فرج یا سلامتی خوند بیاد پیویم جایزش بگیره☺️🌹 ایدیم↙️
نفر دومم☺️
دخترا چالش‌قرعه‌بزارم‌شرکت‌می‌میکنید؟ جایزه/پرداخت
مثل‌اینکه‌اینارودیروز‌فرستادین. ۱.رفقاحمایتشون‌کنیم☺️✋🌿 @dokhtaranfatemio
{عـــاشــــقان ظـــهور}[³¹³]
❤️🎒❤️🎒❤️🎒❤️🎒❤️🎒 ❤️🎒❤️🎒❤️🎒❤️🎒❤️🎒 ❤️🎒❤️🎒❤️🎒❤️🎒 ❤️🎒❤️🎒❤️🎒❤️ ❤️🎒❤️🎒❤️🎒 ❤️🎒❤️🎒❤️ ❤️🎒❤️🎒 ❤️🎒❤️ ❤️🎒 ❤️ #عی
❤️🎒❤️🎒❤️🎒❤️🎒❤️🎒 ❤️🎒❤️🎒❤️🎒❤️🎒❤️🎒 ❤️🎒❤️🎒❤️🎒❤️🎒 ❤️🎒❤️🎒❤️🎒❤️ ❤️🎒❤️🎒❤️🎒 ❤️🎒❤️🎒❤️ ❤️🎒❤️🎒 ❤️🎒❤️ ❤️🎒 ❤ ❤️ ✍ و وارد کار قاچاق شدن چند ماه ازشون خبری نبود و معلوم شد توسط دوستاشان به قتل رسیدند ماهان که پسر کوچک تر من بود دنبال جسد برادرانش رفت و دیگر برنگشت و دو دختر دوقلو زیبای من😍 وقتی تو به دنیا آمدی آنها دو سالشان بود سه سال بعد یک روز تابستانی که داشتند در کوچه بازی می کردند ماشین با اونها تصادف کردند و چند ماه در کما بودند و در آخر آنها هم رفتند حالا فاطمه صبوری فقط برای من مانده😞 چند روزی خانه مادر بودیم و بعدش به هتل رفتیم یک هفته بعد بخاطر کار بابا به تهران برگشتیم امیر علی از وقتی به خانه آمدیم تا یک هفته با مامان صحبت کرد تا بالاخره اجازه گرفت که بتونه بره🌷 .......... روز رفتن امیر علی رسید 24 خرداد امیر علی بهمراه چند تا از دوستانش رده افتادن و رفتن🌷 ....... دو ماه بعد از رفتن امیر علی دو ماه می گذره این دوماه برای مامان مثل 200 سال گذشته زندگی ما بدون امیر علی اصلا مثل قبل نمی شد شور و حال قبلی داخل خانه ی ما نبود نویسنده:سادات بانو✍ 🌹
❤️🎒❤️🎒❤️🎒❤️🎒❤️🎒 ❤️🎒❤️🎒❤️🎒❤️🎒❤️🎒 ❤️🎒❤️🎒❤️🎒❤️🎒 ❤️🎒❤️🎒❤️🎒❤️ ❤️🎒❤️🎒❤️🎒 ❤️🎒❤️🎒❤️ ❤️🎒❤️🎒 ❤️🎒❤️ ❤️🎒 ❤ ❤️ ✍ ساعت 15 بود و من داشتم کتاب زندگی نامه شهید ابراهیم هادی را می خواندم که صدای زنگ خانه اومد سریع از پله ها پایین رفتم و به سمت در رفتم(آیفون خانه مشکل پیدا کرده بود) چادرم را درست کردم و در را باز کردم با دیدن فردی که روبروم بود نزدیک بود سکته را بزنم سلام با خواهر گلم نمی خوای بزاری ما بیایم تو🙂 سسلام چرا هنگ کردی نباید میومدم؟😐 سریع در را کامل باز کردم که بتونه وارد شه تابان کی دم درِ؟ مامان آرام آرام تا لب ایوان آمد سلام به مادر گلم دیدی گفتم سریع بر می گردم سلام عزیزم فدای پسر قشنگم بشم مامان منم اینجا نخودچی😒 مامان ببین دخترت چقدر حسوده معلوم نیست به کی رفته عزیزم تو بیا بریم داخل یک غذایی بخور لاغر شدی ...... وارد خانه شدیم و قربون صدقه رفتن های مامان واسه پسرش شروع شد🤦‍♀ داشتیم با امیر علی حرف می زدیم که تلفن خانه به صدا در اومد با امیر علی مسابقه گذاشتیم و طبق معمول من زودتر رسیدم الو سلام بفرمایید سلام بابایی خوبی کجایی چرا انقدر دیر اومدید بابا جون می خواستم بگم آماده شید بریم خانه عمو برای اون موضوع مهم بابا شما سریع بیاید خونه باید قرار رو کنسل کنیم امیر علی اومده خوب پس خوب شد من دارم میام کاری نداری؟ خداحافظ یاعلی نویسنده:سادات بانو✍ 🌹