eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.3هزار دنبال‌کننده
21.2هزار عکس
2.2هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
🍃🍒 #عشقینه #هــاد💚 #قسمت_پنجاه_وچهار شروین لباس رسمی داشت. خیلی شیک پوش به نظر می آمد. صورتی اصلا
🍃🍒 💚 سعید به شروین اشاره ای کرد. شروین منظورش را نفهمید. - پول می خوای؟ سعید می خواست حرفی بزند که بابک خنده ای کرد و گفت -نه آقا سعید، ما تو مراممون نیست پول میز رو مهمون بده. حالا می خوای یه دست بازی کنیم؟ شروین نگاهی به ساعت انداخت و گفت: -خیلی ممنون. من دیرم شده. ساعت 5 قرار دارم. میآی سعید؟ - تو برو. منم الان میام شروین که رفت سعید رو به بابک گفت: - دمت گرم. عالی بود بابک که دیگر از خنده ها روی صورتش اثری نبود درحالی که سیگارش را روشن می کرد گفت: -دفعه بعد از این خبرا نیست. من پول مفت ندارم -دفعه بعد پول این دفعه رو هم در میاری... سعید سوار ماشین شد و گفت: -کجا قرار داری؟ -هیچ جا. خسته شدم. خفه شدم از بس سیگار کشید -اینقدر ادای بچه مثبت ها رو درنیار! اصلاً بهت نمیاد. حالمون رو گرفتی. یه دست بازی می کردیم دیگه. دیدی که خیلی باحال بود -بازی کنم که من ببازم و تو حالش رو ببری؟ - خسیس. چطور بود؟ بابک رو می گم - آدم جالبیه و البته خالی بند دنده را عوض کرد و ادای بابک را در آورد: -ازهمون نگاه اول معلوم باحالی! و با تمسخر ادامه داد: - چاخان! -خب هرکی یه عیب داره دیگه ولی عوضش خوش اخلاقه - ایرانیه؟ سعید گفت: - نه آلمانیه! ایرانیه دیگه بہ قلــم🖊: ز.جامعے(میم.مشــڪات) ☺️ •• @asheghaneh_halal •• 🍃🍒
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
🍃🍒 #عشقینه #هــاد💚 #قسمت_پنجاه_وپنج سعید به شروین اشاره ای کرد. شروین منظورش را نفهمید. - پول می
🍃🍒 💚 و پرسید: - میری خونه شروین سر جنباند. - پس من همین جا پیاده می شم * روی نیمکت نشسته بود که سعید به طرفش آمد. پاکت شیر کاکائو رو به طرفش پرت کرد و کنارش نشست. شروین نی را توی پاکت زد. - ناپرهیزی کردی سعید دهانش را از نی برداشت. -پف کردی؟ - دیروز تا حالا خوابیده بودم -مگه تو کار و زندگی نداری؟ -نه که تو داری؟ سعید نگاهی به سر و کله شروین کرد و گفت: -می تونم یه سوال بپرسم؟ به نظرت حمام چه جور جائیه؟ -باورت نمیشه سعید حوصله حمام هم ندارم -مملکتی که تو دانشجوش باشی چه شود -یه دانشجوی خوب مثل تو داره براش کافیه سعید خندید و سرش را به طرف در چرخاند. -هی، شروین؟ رفیقت شروین متفکرانه گفت: -دوتا نکته رو توجه کردی؟همیشه از ورودی خیابون قدس میاد، همیشه هم فقط جلو رو نگاه می کنه - فکر کنم اگر کنارش بمب هم منفجر بشه برنمی گرده شروین نگاهی به سعید کرد و با لحنی موذیانه گفت: - بمب نه ولی ترقه دارم -الان نه. یه موقعیت خوب حالش رو می گیرم -چی شد؟ سوال جور کردی؟ -نه ولی جور می کنم. تو که منو میشناسی بہ قلــم🖊: ز.جامعے(میم.مشــڪات) ☺️ •• @asheghaneh_halal •• 🍃🍒
🍃🍒 💚 -آره. سابقت رو دارم. بیچاره سعیدی، اینقدر ازش سوال کردی که آخرش از کلاس انداختت بیرون شروین پاکت شیر کاکائو اش را تکان داد تا مطمئن شود تمام شده - تموم شد!چقدر زود!! بعد پاکت را مچاله کرد و ادامه داد: -خیلی ادعای فضلش می شد، باید حالش رو می گرفتم -ولی فکر کنم وقتی افتادی حال تو بود که گرفته شد - می ارزید. تازه اینجوری نشون داد واقعاً کم آورده بعد همانطور که با نگاهش شاهرخ را دنبال می کرد نیشخندی زد... ساعت 8 بود که از حمام بیرون آمد، سری به آشپزخانه زد ، ناخنکی به غذا زد و بعد از شام رفت توی اتاقش و نشست پشت میز. -خب استاد شاهرخ مهدوی. سوال دوست داری؟ چشم، یه سوال هایی برات دربیارم که حال کنی آقای دکتر بعضی جاها را علامت زد. نگاهش به کتابهای شاهرخ که گوشه میز بود افتاد. یکیش را برداشت. برگه ای از لایش بیرون افتاد. بلند خواند: -زندگی چیزی نیست که سر طاقچه عادت از یاد من و تو برود زندگی ترشدن پی در پی زندگی آب تنی در حوضچه اکنون است ابرویی بالا برد. برگه را روی میز گذاشت و شروع به برگ زدن کتاب کرد. بعضی جاها علامت سوال بود. -نه، اینجوری تابلو میشه. ترکیبش؟ آره ترکیبش بهتره نگاهی به ساعت کرد. 12 بود -دیگه کافیه بہ قلــم🖊: ز.جامعے(میم.مشــڪات) ☺️ •• @asheghaneh_halal •• 🍃🍒
[• #آقامونه😌☝️ •] •{ نقـش استـ👌 به روےِ لبِ مهتاب پیامے💌 •{ شـد ذڪـر لـبِ😌 هر دلِ بے تـاب ڪلامے☝️ •{ اے باد صــبا!🍃 وقت عبـور از دل تہـران🏢 •{ از ما برسـان👇 محضـر "رهبــر" سلامے💚 #سلامتے_امام‌خامنــه‌اے_صلوات #شبنشینے_با_مقام‌معظم_دلبرے😍 #نگاره(385)📸 #ڪپے⛔️🙏 °•🌹•° @Asheghaneh_Halal
[• 🎙 •] . . بسم الله الرحمن الرحیم  اللهمّ اجْعلنی فیهِ من المُتوکّلین علیکَ واجْعلنی فیهِ من الفائِزینَ لَدَیْکَ واجْعلنی فیهِ من المُقَرّبینَ الیکَ بإحْسانِکَ یاغایَةَ الطّالِبین.  خدایا قرار بده مرا در این روز از متوکلان بدرگاهت ومقرر کن در آن از کامروایان حضرتت ومقرر فرما در آن از مقربان درگاهت به احسانت اى نهایت همت جویندگان. . . چند ڪلمه ــمناجات😌👇 [•💐•] @asheghaneh_halal
--- 🍂 --- #پابوس سحر روز دهمـ🌌 ظهر دهم،در یادمـ ، یاد غارت شدن پیرُهنے افتادمـ😔 مادری گوشه ے گودال صدا زد: پسرمـ💔! خواهری گفت: خدایا تو برس بر دادمـ😭 #غریب‌گیرآوردنتـ😰 --- 🍂 @asheghaneh_halal ---
•••🍃••• #صبحونه #دهمین روز ز مہمانے ✨سے روز✨ رسید این عجب نیس که این روز فقط مختص ثــارالله 💚 است؟! #السلام‌علیک‌یااباعــبـدالله... #از_نجف_تا_کربلا_از_کاظمین_تا_ســامــرا... | @Asheghaneh_halal | •••🍃•••
•[ 📖 •] . . ✨اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و آلِه و اَحجُبني عَنِ السَّرفِ و الإزدیاد و قَوِّمني بالبذل و الاقتصاد ...... ☀️پروردگارا به محمد و آلش درود فرست و مرا از اسراف و تبذیر برکنار دار و خصلت اعتدال عطایم کن.... 📕|• . دعا ۳۰ ترجمه جواد فاضل .ص:۲۴۲ . . سیم دلتو ــوصل ڪن😌👇 [•🌙•] @asheghaneh_halal
°|🌙|° #همسفرانه 🎉|° در عـــالـــــــم مــحــبـــــت 😌|• دانـی چــه کــــار کــــردم ❤️|° بعـــــد از سپـــــردن دل 😍|• جـــان را نثـار کــردم #فروغی_بسطامی✍ #منم_عاشق_و_شیدا❤️ ڪلیڪ نڪن عــاشق میشے😉👇 •(💗)• @Asheghaneh_halal
تحدیر_تندخوانی_جز_دهم_قرآن_کریم_.mp3
4.01M
••🍃🎙•• #سکینه 🌙: #ویژه‌برنامه‌ماھ‌مبارڪ‌رمضان تلاوت هرروز یڪ جزء از قرآن ڪریمـ📖 بھ صورت تحدیر(تندخوانے) [• جزء دهم •] @asheghaneh_halal ••🍃🎙••
🎈🍃 💕 { #ویتانژے }💕 توی‌ماه‌رمضون🌙 خدابرای‌نفس‌های‌مهموناش‌ ثواب می‌نویسه☝️ می‌دونےیعنےچے⁉️ می‌خوادبگه: قربون‌نفسات‌بنده‌ی‌من😍🍉 بهترین‌رفیقت؛خداس☺️✋ مثل‌چسب‌دوقلو‌بهش‌بچسب وولش‌نڪن😉 رفـــاقتــاتون خدایے☺️😍 دریــــاب👇 ڪه بسے انرژی زاست☺️ •|💕|• @asheghaneh_halal
[• ♡•] زودتـر بيـا...\\✋🏻 دلم ربناےِ\\🗣 چشمان «تــو»\\🍃 را ببينـد و افـطار ڪنـد...\\☕️ ؟😐 مجردان ـانقلابے😌👇 [•♡•] @asheghaneh_halal