eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.3هزار دنبال‌کننده
21.2هزار عکس
2.2هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
•𓆩⚜𓆪• . . •• •• دست خودم نبود که اشکم چکید و با بغضی که گلویم را می فشرد و خفه ام می کرد گفتم: آدرسش رو بلد نیستم .... فقط چشمی می دونم کجاست ... آقا جان کنارم آمد و دست روی شانه ام گذاشت و گفت: خیلی خوب بابا ... گریه چرا می کنی؟ خودم را سینه ستبر آقاجانم چسباندم و گفتم: اگه چیزی شده باشه ... آقاجان مرا در آغوش گرفت و گفت: آروم باش باباجان .... ان شاء الله چیزی نشده ... محمد علی سر به هواست مادرت الکی شلوغش می کنه مادر با گریه گفت: آقا من الکی شلوغش نمی کنم حتما یه چیزی شده که دلم می جوشه و آروم نمی گیرم آقاجان در حالی که مرا نوازش می کرد گفت: خانم جان ... کاش یکم مراعات حال این بچه رو بکنی شما یه جمله میگی این طفلک هزار فکر و خیال می کنه .... نگاش کن تو بغل من از ترس داره عین گنجشک تو بارون مونده می لرزه نه بی قراری مادر آرام شدنی بود نه حال من دست خودم بود. خودم را بیشتر به آقاجان فشردم و او مرا محکم تر در بغل گرفت تا مگر با محبت پدرانه اش بتواند آرامم کند. محمد حسن هم کنارم آمد و دست روی شانه من که در بغل آقاجان فشرده سده بودم و اشک می ریختم گذاشت و گفت: آبجی آروم باش ان شاء الله سالم سلامتن ... بد به دلت راه نده آن قدر آقاجان نوازشم کرد و روی سرم را بوسید تا کمی آرام شدم. آقاجان مرا کمی از خودش فاصله داد روسری ام را که خراب شده بود جلو کشید و گفت: باباجان فقط به خاطر این که مادرت مطمئن بشه اتفاقی نیفتاده میخوام برم چند جا رو پی محمد علی بگردم می تونی باهام بیای و نشونم بدی خونه تون کجاست؟ به تایید سر تکان دادم و گفتم: باشه فقط بذارید علیرضا رو عوض کنم ... خانباجی که علیرضا را بغل گرفته بود گفت: مادر میخوای بری برو من حواسم به بچه ات هست نگرانش نباش چادرم را روی سرم کشیدم و از خانباجی تشکر کردم و گفتم: پس بریم آقاجان ... محمد حسن گفت: آقاجان منم میام باهاتون ... آقاحان دست روی شانه اش گذاشت و گفت: بابا تو این جا باش هوای مادرت رو داشته باش خونه مرد میخواد من نیستم مرد خونه تویی بمون مراقب بقیه باش تا برگردیم 🇱🇧هدیه به روح مطهر شهید سید مصطفی بدر الدین صلوات🇱🇧 ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/77174 . . •🖌• بہ‌قلم: . . 𓆩مرجع‌به‌روزترین‌رمان‌ها𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩⚜𓆪•
•𓆩⚜𓆪• . . •• •• همراه آقاجان سوار ماشین شدم و به سمت خانه رفتیم. سر کوچه که رسیدیم آقاجان توقف کرد. خواستم پیاده شوم که آقاجان گفت: تو توی ماشین بمون. در را باز کرد پیاده شد و پرسید: کدومه؟ به داخل کوچه اشاره کردم و گفتم: سمت راست یه در قرمز بزرگه آقاجان رفت و من هم در حالی که اشک می ریختم تند تند زیر لب صلوات می فرستادم. چند دقیقه ای که گذشت آقاجان برگشت. بی هیچ حرفی سوار ماشین شد و ماشین را روشن کرد. به سختی و با هزار ترس پرسیدم: چی شد آقاجان؟ _نبودن این جا ... گفتن از دیروز صبح که تخلیه کردن دیگه این جا نیومدن دست خودم نبود که با صدای بلند شروع به گریه کردم. _آروم باش بابا تو که بدتر از مادرت داری می کنی.... ان شاء الله طوری نشده سالم سلامتن این که این جا نیستن دلیل نمیشه بلایی سرشون اومده باشه این جا نیستن چون اتاق تونو خالی کردن و تحویل دادن به سختی جلوی هق هقم را گرفتم و ساکت شدم که آقاجان گفت: من میخوام برم چند جا سر بزنم سوال کنم ولی اول تو رو می برم میذارم خونه که اذیت نشی با صدای گرفته و خشدارم گفتم: منم باهاتون میام آقاجان _ممکنه تا نصفه شب من بخوام برم این ور اون ور هم تو ماشین اذیت میشی هم نمیخوام با هر بار که شنیدی نیستن خبری ازشون نیست این جوری حالت به هم بریزه .... از طرفی هم فکر اون بچه طفل معصومت باش خونه باشی بهتره تا همراه من باشی آقاجان بدون هیچ حرف دیگری مرا به خانه رساند و خودش رفت. حال همه مان بد بود. جز محمد حسین کسی نه میل غذا خوردن داشت و نه میل خوابیدن خانباجی به زور چند لقمه غذا در دهانم گذاشت تا وقتی به علیرضا شیر می دهم ضعف نکنم. ساعت از دوازده شب هم گذشته بود ولی هنوز آقاجان بر نگشته بود. مادر تسبیح به دست گرفته بود و با گریه صلوات می فرستاد خانباجی مدام دعای توسل را که حفظ بود می خواند و من هم قرآن به دست گرفته بودم و هزار فکر و خیال در سرم می چرخید 🇱🇧هدیه به روح مطهر شهید عماد مغنیه صلوات🇱🇧 ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/77174 . . •🖌• بہ‌قلم: . . 𓆩مرجع‌به‌روزترین‌رمان‌ها𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩⚜𓆪•
•𓆩☀️𓆪• . . •• •• پرچم سبز حرم گفت: دلت و جانت شاد🌸 ابر خندید ☁️ و به هر سمت حرم سر زد باد🍃 . . 𓆩ماراهمین‌امام‌رضاداشتن‌بس‌است𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩☀️𓆪•
•𓆩🌙𓆪• . •• •• ﮼𖡼 دیده‌ام👀 خورشید را در خواب☀️ تعبیرش تویی🌱 ﮼𖡼 خواب دریا🌊 و شب مهتاب🌃 تعبیرش تویی🥰 /✍ . •✋🏻 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌•🧡 •🇮🇷 •🦋 | •📲 بازنشر: •🖇 «1362» . 𓆩خوش‌ترازنقش‌تودرعالم‌تصویرنبود𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🌙𓆪•
•𓆩🌤𓆪• . . •• •• خــوش آن روزی كه بينــم باغِ خشــکِ آرزويــم را♥️🪄 به جــادوۍ بهـارِ خنـده‌هـايت مےشكوفانـے🌸✨ 🌱 . . 𓆩صُبْح‌یعنےحِسِ‌خوبِ‌عاشقے𓆪 http://Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🌤𓆪•
•𓆩🌿𓆪• . . •• •• مثلا چای بریزد دلمان غَنچ برود مثلا خنده کُند، چای ولش کن اصلا.. 😍✨ . . 𓆩عاشقےباش‌ڪه‌گویندبه‌دریازدورفت𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🌿𓆪•
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌•𓆩🪴𓆪• . . •• •• ز من بپذیر جــ🍃ــانا، نیم جانے اگر چه قیمت چندان ندارد ツ🫀‌>💓 * ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌. . 𓆩خویش‌رادرعاشقےرسواےعالم‌ساختم𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🪴𓆪•
•𓆩🙍‍♂𓆪• . . •• •• 💬 ‌محبوبم❗️ اگه بودی، بمناسب حمله‌ی زنبورا به اسرائیلیا، توو مخاطبام سیوت می‌کردم "عسلم🐝🥰 . •📨• • 916 • "شما و مجردی‌تون" رو بفرستین •📬• @Daricheh_Khadem . . 𓆩مجردی‌یعنی،مجردی𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🤦‍♂𓆪
•𓆩🪞𓆪• . . •• •• خانومای خوش سلیقه😍 توجه داشته باشید که😉👇 آقایون بیشتر بصری هستن... و براشون دیدن جلوه های زیبا و متنوع، بسیـار هیجان انگیزه 😍🙊 مثلا اگه نیمرو 🍳درست میکنید و یا حتی چای و قهوه☕️ میوه🍓🍇خلاقیت به خرج بدید😜 و با کمترین هزینه چشم نوازی بفرمایید 😁 از ما گفتن بود😌✋ . . 𓆩چشم‌مست‌یارمن‌میخانہ‌میریزدبهم𓆪 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal •𓆩🪞𓆪•
مداحی آنلاین - نماهنگ دنیای من - مازیار طاولی.mp3
2.94M
•𓆩📼𓆪• . . •• •• اشک اذن دخول حرم یاره جز حرم گدا جایی نداره 👌👌👌 . . 𓆩چه‌عاشقانه‌نام‌مراآوازمیڪنے𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩📼𓆪•
•𓆩🪁𓆪• . . •• •• امید می‌روید . . .🌱🌔 . . 𓆩رنگ‌و روےتازه‌بگیـر𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🪁𓆪•