🍃💜🍃
💜🍃
🍃
#ریحانه
👈سرقفلی!🔐
📢با اصرار میخواست از طبقهی دومِ آسایشگاه به طبقهی اول منتقل شود. ☹
با تعجب گفتم: «به خاطر همین من رو از دزفول کشوندی تهران!»😒
گفت: «طبقهی دوم مشرف به خوابگاه دخترانه است. دوست ندارم در معرض گناه باشم».😞
وقتی خواستهاش را با مسئول آسایشگاه در میان گذاشتم ؛
نیش خندی😏 زد و با لحن خاصی گفت: «آسایشگاه بالا کُلی سرقفلی داره، ولی به روی چشم منتقلش میکنم پایین».✋️
#شهید_عباس_بابایی🕊🌷
#کتــاب_پرواز_تا_بینهایت، ص35📚
.
.
.
رسول خدا💚(صلی الله علیه و آله و سلم)
همه چشمها روز قیامت گریانند جز سه چشم: چشمی که از ترس خدا بگرید، چشمی که از نامحرم فرو نهاده شود، چشمی که در راه خدا شب زنده دار باشد.
#بحـــارالانـــوار، ج101، ص35📖
@Asheghaneh_halal
🍃
💜🍃
🍃💜🍃
°\💕/°
°/ #همسفرانه \°
.
.
عاقبت حرف جدایے به میان آوردۍ؟
من که بیمار سرڪوی توام
من که افسرده گیسوی توام
نکن این کار مڪن ...
مزن این حرف مزن... 💔
#همسر_شهید
#شهید_عباس_بابایی
#راه_عروج
.
.
°/🕊\° بازآۍ دلبرا
کھ دلم بۍقرار توست👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
°\💕/°
هدایت شده از خادم مجازی
[ #صبورانہ🥀 ]
عاقبت حرف جدایے
به میان آوردۍ💔؟
من ڪہ بیمار سرڪوے توام😞
من ڪہ افسردھ گیسوے توام🍃
نکن این کاࢪ مڪن...
مزن این حرف مزن...!🥀
#همسر_شهید
#شهید_عباس_بابایی
#راه_عروج
[یا بࢪگرد...
یا آݩ دݪ را بࢪگردانـ💔]
Eitaa.com/Khadem_Majazi
•𓆩🪴𓆪•
.
.
•• #همسفرانه ••
روایت همسر محترم شهید :
همسر شهید درباره سادهزیستی و دوری از شهرت شهید میگویدلباس پوشیدنش اصلاً به خلبانها نمیرفت. به شوخی میگفتم: تو اصلاً با من نیا. به من نمیآیی! میگفت: تو جلوتر برو من هم مثل نوکرها دنبالت میآیم! شرمنده میشدم. فکر میکردم اگر عباس میتواند نسبت به دنیا این قدر بیتفاوت باشد من هم میتوانم. میگفتم: تو اگر کر و کور و کچل هم باشی، باز مرد موردعلاقه من هستی!
#بهروایت_همسرشهید♥➣
#برشےازیڪروایٺعاشقانھ
#شهید_عباس_بابایی
#شهدارایادکنیمباذکرصلوات
.
.
𓆩خویشرادرعاشقےرسواےعالمساختم𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🪴𓆪•
🪖
⏝
֢ ֢ #همسفرانه ֢ ֢
.
روایت همسر محترم شهید :قهر بودیم ، در حال نماز خواندن بود ،نشسته بودم و توجھی به همسرم نداشتم ..کتاب شعرش را برداشت و با یک لحن دلنشین شروع کرد به خواندن .ولی من باز باهاش قهر بودم؛
کتاب را گذاشت کنار و به من نگاه کرد و گفت : غزل تمام ، نمازش تمام ، دنیا مات سکوت بین من و واژه ها سکونت کرد .
باز هم بھش نگاه نکردم!اینبار پرسید : عاشقمی؟سکوت کردم؛
گفت: عاشقم گرنیستی لطفیبکن نفرت بورز
بیتفاوت بودنت هرلحظه آبم میکند!
دوباره با لبخند پرسید : عاشقمی مگه نه؟ گفتم : نه!گفت : تو نه میگویی و پیداست
میگوید دلت آری ،ك این سان دشمنی یعنی ك خیلی دوستم داری :)!
زدم زیر خنده و روبروش نشستم دیگه نتونستم بهش نگم ك وجودش چقدر آرامش بخشه .. بهش نگاه کردم و از ته دل گفتم:
خداروشکر که هستی♥️:)!
⊹🌷 #شهدارایادکنیمباذکرصلوات
#شهید_عباس_بابایی
#روایت_عشق❤️
.
𓂃اینجاشهدامیزبانعشقاند𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
🪖
⏝