eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄🇮🇷
13.4هزار دنبال‌کننده
22.6هزار عکس
2.7هزار ویدیو
87 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄🇮🇷
🎀🍃 🍃 #عشقینه #عقیق♥️ #قسمت_دویست_هفتادو_نه ♡﷽♡ حالا هرچی منو تو بخوایم ماس مال کنیم که خب منظور ه
🎀🍃 🍃 ♥️ ♡﷽♡ حالا امیرحیدر و قلب وفکر آرام شده اش کنار هم توی حجره نشسته بودند. این وام نگرانی را از خود کند و به خدا سپرد...اصلا حاج رضا علی پیامبر بود...پیامبر آرامش...سکون... ازخودت به خودت میرساند تورا این پیر مرد گوشی همراهش را برداشت و شماره خانه شان را گرفت و بعد از چند بوق الیاس گوشی را برداشت: _سلام داداش _سلام مامان هست؟ _سرش درد میکنه دراز کشیده _گوشی رو بده بهش الیاس گوشی را سمت مادرش میگیرد و طاهره خانم به ناله هایش آب و تاب بیشتری میدهد:بله؟ لبخند امیرحیدر در آمده بود از این نمایش ها:سلام مامان جان _کاری داشتی؟ _بالاخره کار خودتونو کردید؟ _چی میگی امیرحیدر؟ _شما بردید...قرار خواستگاری رو با هرکی که میخوای بزار طاهره خانم متعجب میپرسد:حالت خوبه حیدر؟ _امشب یکم دیرمیام با بچه ها تو کارگاه کار داریم کاری ندار؟ و طاهره خانم گنگ خداحافظی میکند! آخوند! عبایش را روی دوشش جابه جا میکند و یاعلی گویان از جا برمیخیزد... او کارش را کرده بود تلاشش را کرده بود وخوب میدانست با اشک مادر و اذیت کردنش حتی اگر به خواسته اش برسد هم خوشبخت نخواهد بود.....امیدوار تر از قبل میرفت تا امتحان پس دهد او میدانست داییش اش هم با هر شرایطی کنار نمی آید...اما اگر میشد هم.. بہ قلم🖊 " ۲ "✨ ☺️ هرشب از ڪانال😌👇 🍃 @asheghaneh_halal 🎀🍃