عاشقانه های حلال C᭄
•𓆩⚜𓆪• . . •• #عشقینه •• #یکسالونیمباتو #قسمت_سیصدوهفتادودوم سریع به نماز ایستادم و بعد از
•𓆩⚜𓆪•
.
.
•• #عشقینه ••
#یکسالونیمباتو
#قسمت_سیصدوهفتادوسوم
_نری ها
_چرا؟
_جلوی همسایه ها خوبیت نداره ممکنه حرف در بیارن
خودم یه جوری می شورم شون
_خوب شدن دست تو از حرف در و همسایه ها مهم تره
در اتاق را باز کرد و درحالی که بیرون می رفت گفت:
هوا هم داره روشن میشه نمازت دیر نشه
به هر سختی بود آن قدر علیرضا را تکان دادم تا بالاخره به شیر خوردنش پایان داد.
با پارچه ای محکم روی مچ دستم کشیدم تا چربی اش از بین برود و دوباره وضو گرفتم و نماز خواندم.
هنوز در نماز بودم که صدای یکی از همسایه ها را شنیدم:
زن تنبلت کجاست؟ از کی تا حالا مرد کهنه بچه می شوره؟
خودش کم حیاط رو نجس می کرد حالا شوهرش رو فرستاده
خواهر حاج خانم بود.
دیگر نفهمیدم چه می خوانم سریع نمازم را تمام کردم و پشت در اتاق رفتم.
احمد بی توجه به او در حالی که کهنه ها را چنگ می زد گفت:
دستش خیلی درد می کنه ربطی به تنبلی نداره
خواهر حاج خانم گفت:
چه نازک نارنجیه زنت هم چی میگی درد می کنه انگار دستش چه کار شده
قلبم از اضطراب در دهانم انگار می تپید.
احمد دستش را آب کشید از جا برخاست و گفت:
اون قدر درد می کنه که نمی تونه بچه رو بغل بگیره
_تقصیر خودشه می خواست دست به قابلمه من نزنه
حالام عیبی نداره از این به بعد یاد می گیره غذای بقیه رو ندزده بخوره
احمد که تا آن لحظه سر به زیر بود با حرف او تیز سرش را بالا آورد و خیره اش شد.
دلم نمی خواست احمد بفهمد چه اتفاقی افتاده است.
همه همسایه ها از اتاق های شان نگاه به حیاط دوخته بودند.
احمد قدمی به سمت خواهر حاج خانم برداشت و در حالی که از عصبانیت صدایش کمی بالا رفته بود پرسید:
چه بلایی سر دست زن من آوردین؟
خواهر حاج خانم هم کم نیاورد. صدایش را بالا برد و گفت:
به زنت بگو غذای کسی رو ندزده بخوره که دستش رو کسی نپیچونه
احمد عصبی گفت:
حاج خانم احترامت واجب ولی تهمت زدن کار درستی نیست
چرا هی به زن من میگی دزد؟
زن من از گرسنگی هم بمیره به غذای کسی نگاه هم نمی کنه
شما به چه حقی دست زن من رو پیچوندی
🇮🇷هدیه به روح مطهر شهید عبدالمجید قنبری صلوات🇮🇷
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/77174
.
.
•🖌• بہقلم: #ز_سعدی
.
.
𓆩مرجعبهروزترینرمانها𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩⚜𓆪•