•[ #مش_رمضون🌙 ]•
_آغاجونــ؟😍
چہ حس و حالِ خوبے داریم!😌💕
_چرا پسرانم؟!
_آخہ امشب بہ چندتا
نیازمند ڪمڪ ڪردیم😃🍭
البتہ همینطور هم ڪہ
داره از ماه رمضون میگذره
حس و حال دلمون ـبهتر میشهـ😍👌
_بهـ بهـ!😍😍
این یعنے همون اثࢪ روزه
و فضیلت ماه رمضان😉✌️❤️
اگࢪ این حس و حال خوبتونــ
تا آخࢪ ماه رمضـون ادامہ داشتهـ باشهـ
واسہ عیدفطࢪ ازمن یهـ عیدے تـــ⚽️ـــوپ میگیࢪید😍👌
_واااے😍 راست میگے آغاجون؟!😃💕
_بلہ ڪہ راست میگم😌
_آغاجون میشہ عیدے رو خودمون مشخص ڪنیم؟😬
_😂😂اے بچہ ها از دست شما!
چے توے اون سر ڪوچیڪتون دارید؟😂
منہ پیࢪمࢪد ࢪو ورشڪست نڪنید!😱😂✋
_نہ آقاجون😬
قول میدیم ازاین بہ بعد
روزه هامون باتقواتر باشہ
و صبوࢪےبیشتࢪے
داشتہ باشیم😇
_اے جانم😃💚
✅ ان الله مع الصابرین ✅
شما ڪہ صبورے میڪنید
براے روزه ببینید خدا چہ پاداشے
بهتونـ بده😍👌
خـب بریم استراحت ڪنیم تا
سحرے با انرژے بیدار بشیم
و دعاهامون رو باحوصلہ بخونیم😍💚
دعــ🙏ــا یادتـون نـره
مخلص شما؛ مش رمضون😉👋
•[🖊 #پ_ڪاف
•[❌ #ڪپےممنــوع
از حرفاے ـمش رمضون جانمونے😌👇
•[ @asheghaneh_halal ]•
هدایت شده از افتخارات جمهوری اسلامی
سلام
شب همگی بخیر
😊✋طبق قرار دوباره اومدم
خوب امشب میخام براتون ادامه توضیحات را بگم
از اینجا شروع میکنم که تا حالا حدود ۴۰ تا کانال با پویش همکاری کردن
☝️هدف پویش، مبارزه موثر با برنامه های دشمن در زمینه حجاب و اثر بخشی در فضای حقیقی جامعه هست.
🌟این پویش با یه طرح نو وارد میدون شده و خدا را شکر برنامه داره گسترش پیدا میکنه
‼️شاید دیگه لازم نباشه خیلی توضیح بدم که وضع افراد بدحجاب توی جامعه چطوری شده
♨️همه تون خوب میدونید که دشمن چندین ساله دستشو گذاشته روی حجاب و میخاد به هر شکلی شده این علم رو به زیر بکشه
دارن صبح تا شب کار می کنند و زور میزنن تا این سنگرو فتح کنن
بلی شاید بنظر بعضیا موضوعات با اهمیت دیگه زیاد باشن که مهم تر از حجاب بنظر میان، اما دشمن خوب میدونه دستشو کجا بزاره که به هدفش برسه
فردا شب براتون توضیح میدم.
اونایی که فکر می کنن پرداختن به موضوعاتی مثل حجاب الان اولویت نداره، توضیحات فردا شب را حتما حتما بخونن تا بفمن چرا از زمان رضا شاه حمله به حجاب شروع شد.
😊شب همگی خوش
#پویش_حجاب_فاطمے ۲
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
هرکی ۱۰ دقیقه وقت داره و میخاد همه ی توضیحات را یه جا بخونه به این آی دی مراجعه کنه
@hemayat_puyesh
عاشقانه های حلال C᭄
🍃🍒 #عشقینه #هــاد💚 #قسمت_پنجاه_ویک •فصل پنجم• دم در دانشکده استاد را دید. سلام کرد. -سلام آقای ک
🍃🍒
#عشقینه
#هــاد💚
#قسمت_پنجاه_ودو
شروین نگاهی به چشمهای استاد کرد اما نتوانست حرفی را که می خواست بزند به زبان بیاورد برای همین دهانش را بست. مکثی کرد، کیفش را جابه جا کرد و در حالی که نگاهش را به در خروجی سالن می دوخت گفت:
- چون کار بیخودی بود
-یعنی سوالتون اینقدر سخت بود که نمی تونستم جواب بدم؟
-من می خوام انصراف بدم پس فرقی نداره که بدونم یا ندونم
-می خوای انصراف بدی، هنوز که ندادی!
استاد این را گفت و به شروین خیره شد.
-درسته؟
شروین نگاهش کرد.
-به اندازه کافی وقت داری، نیازی نیست جلوتر از زمان حرکت کنی
این را گفت، خداحافظی کرد و رفت...
توی سلف بود که سعید روبرویش نشست.
-امروز بنایی نداشتید؟
-حالش رو می گیرم
سعید در نوشابه اش را باز کرد و گفت:
-شروین عصبانی می شود
کمی از نوشابه اش را سر کشید و ادامه داد:
-چی شد؟ باز زدین به تیپ هم؟
- فضول سوال پرسیدن آدم هم هست
-سوال؟ مگه تو درس هم گوش میدی؟
-درس که میده از بچه ها سوال می کنه. نمی خوام کم بیارم. یه سوال کردنی نشونش بدم که حالش جا بیاد
تا وقتی سوار ماشین شدند از عصبانیت عین کتری قل می خورد. سعید پاکت سیگار را به طرفش دراز کرد.
-خب تو که به قول خودت می خوای انصراف بدی جوابشو می دادی که اینقدر خودتو نخوری. بگیر یکی بکش آروم شی
نگاهی به سعید و بعد به پاکت سیگار کرد و یکی از سیگارها را برداشت.
-می خواستم اما نشد. نگاهش عجیبه، انگار میتونه ذهنت رو کنترل کنه!
بہ قلــم🖊:
ز.جامعے(میم.مشــڪات)
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبع
#شرعاحــــراماست☺️
•• @asheghaneh_halal ••
🍃🍒
عاشقانه های حلال C᭄
🍃🍒 #عشقینه #هــاد💚 #قسمت_پنجاه_ودو شروین نگاهی به چشمهای استاد کرد اما نتوانست حرفی را که می خواس
🍃🍒
#عشقینه
#هــاد💚
#قسمت_پنجاه_وسه
سعید برایش فندک گرفت. چند تا پک زد و پرتش کرد.
- یا نکش، یا خرابش نکن. بالاش پول دادم برادر!
- دوست ندارم بو بگیرم
- تو که بابات گیر نمیده
-بابای من خیلی کارش حساب کتاب نداره. یهو تو معامله ضرر می کنه سر من خالی می کنه. حوصله بحث و سر و صدا ندارم، نمی خوام بهونه دستش بدم
-میآی باشگاه؟
-پیش اون رفیق های احمقت؟! نه خیلی ممنون، ترجیح میدم برم بخوابم
- پس من همین جا پیاده می شم
- می رسونمت
-ایول، دمت گرم
دم باشگاه نگه داشت تا سعید پیاده شود.
-مطمئنی نمیآی
-حوصله خونه رو ندارم. همین طور رفیق های تورو
-این دفعه مثل اون دفعه نیست. آرش رو خفه کردم. می خوام بابک رو ببینی
بالاخره راضی شد. چند تا دختر که داشتند رد می شدند نگاهی به شروین کردند و خندیدند. سعید گفت:
-صد بار گفتم درست لباس بپوش. اینجا منو میشناسن. آخرش از دستت دق می کنم
-اگه می خوای غُن غُن کنی برمی گردم
کنار میز که رسیدند بچه ها دست از بازی کشیدند. حال و احوال پرسی کردند و سعید به هم معرفی شان کرد.
-پس کو بابک؟ امروز هم نمیاد؟
صدایی از پشت سرش آمد.
-سعید؟
سعید برگشت و با چشم اشاره ای به شروین کرد که فقط بابک دید.
-اینم آقا شروین که تعریفش رو کرده بودم
هیکل بابک از تاریکی درآمد. مردی میان سال با موهای مشکی که تک و توکی نخ سفید در آن دیده می شد و برخلاف تصور
بہ قلــم🖊:
ز.جامعے(میم.مشــڪات)
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبع
#شرعاحــــراماست☺️
•• @asheghaneh_halal ••
🍃🍒
عاشقانه های حلال C᭄
🍃🍒 #عشقینه #هــاد💚 #قسمت_پنجاه_وسه سعید برایش فندک گرفت. چند تا پک زد و پرتش کرد. - یا نکش، یا خ
🍃🍒
#عشقینه
#هــاد💚
#قسمت_پنجاه_وچهار
شروین لباس رسمی داشت. خیلی شیک پوش به نظر می آمد. صورتی اصلاح شده و عطری که با هر تکانش در هوا پخش می شد. با هم دست دادند. شروین نفسی رضایتمندانه کشید. اقلا این یکی کمی شبیه قهرمان هایی بود که در فیلم ها دیده بود. خودش هم از این فکر خنده اش گرفت برای همین لبخندی زد و بابک که فکر می کرد این لبخند نشانه تاثیر گذاری خودش بوده متقابلا لبخند زد. بعضی مواقع دو فکر متضاد کاملا مشابه به نظر می رسند و این وقتی است که تنها ظاهر قضیه ملاک قضاوت باشد. بابک گفت:
-سعید حق داشت اینقدر ازت تعریف می کرد. از همون نگاه اول معلوم می شه که بچه با حالی هستی. مگه نه بچه ها؟
بچه ها نگاهی به هم انداختند. شروین به این تلاش مضحک بابک برای خودمانی شدن لبخند زد و بابک ادامه داد:
-اینطور که معلومه دفعه پیش آشنایی جالبی نداشتید. خب گاهی از این اتفاقها می افته . نباید زیاد سخت گرفت.
شروین که از شکل شش گوشه سنجاق سینه بابک تعجب کرده بود جواب داد:
- اشکال نداره
-حالا حاضری یه دست بازی کنیم؟
شروین نگاهی به سعید کرد و رو به بابک گفت:
- ولی من بلد نیستم
-اینکه چیز مهمی نیست. خیلی راحت می شه یاد گرفت
پکی به سیگار برگش زد و به شروین تعارف کرد.
- نه ممنون
بابک رَک را تکان داد تا توپ ها مرتب شوند. بعد گچ را سر چوبش مالید و بریک را زد:
-اوکی. حالا اینجا وایسا نگاه کن. ببین ما چه جوری بازی می کنیم سخت نیست.من مدل ضربه زدن رو یادت میدم خرت و پرت هاش رو از بچه ها بپرس.
شروین گوشه ای ایستاد و بازی بابک و سعید را تماشا کرد. بابک توضیح می داد و گاهی چوب را به شروین می داد تا بزند. بعد از یک ساعت بابک پرسید:
-چطوره؟
- داره خوشم میآد
-حالا کو تا خوشت بیاد. وقتی شرط بندی کنی قضیه جالب تر هم میشه.البته برای اینکه بازی کن خوبی بشی باید زیاد بازی کنی
بہ قلــم🖊:
ز.جامعے(میم.مشــڪات)
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبع
#شرعاحــــراماست☺️
•• @asheghaneh_halal ••
🍃🍒
[• #سکینه🎙 •]
.
.
#دعاے_روز_نهم_ماه_رمضان
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهمّ اجْعَلْ لی فیهِ نصیباً من رَحْمَتِکَ الواسِعَةِ واهْدِنی فیهِ لِبراهِینِکَ السّاطِعَةِ وخُذْ بناصیتی الى مَرْضاتِکَ الجامِعَةِ بِمَحَبّتِکَ یا أمَلَ المُشْتاقین.
خدایا قرار بده برایم در آن بهره اى از رحمت فراوانـت وراهنمائیم کن در آن به برهان وراههاى درخشانت وبگیر عنانم به سوى رضایت همه جانبه ات بدوستى خود اى آرزوى مشتاقان.
.
.
چند ڪلمه ــمناجات😌👇
[•💐•] @asheghaneh_halal
•[ #ادعیه📖 •]
.
.
✨ اَللّهُمَّ اَحفِظي و اَحفِظ ما مَعي
وَ سَلِّمني وَ سَلِّم ما مَعي وَ بَلّغني وَ
بَلِّغ ما مَعي بَلاغاً حَسَناً.
🌟 خداوندا من و آنچه با من است
را نگهدار و من وآنچه با من است را
سالم نگهدار ما را به آنچه با من است
برسان.
#آمین_یا_رب_العالمین
📕|• #مفاتیح_الجنان. ص: ۱۰۱۶
.
.
سیم دلتو ــوصل ڪن😌👇
[•🌙•] @asheghaneh_halal