فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‡🎀‡
‡ #ریحانه ‡
.
.
#منزینبمعقیدهےمنآزادگیســـــت✊🏻
چادر من علم من است .✌️🏻❤️
●بـــــــــه●🇮🇷
●نیـابــټ●
●عبـــاس●🇮🇷
●عـلــــــم●
●میزنـــم●🇮🇷
#اللهمالرزقناشهادتفیسبیلالله
#ایران_تسلیت
.
.
‡💎‡چادرت،
ارزشاست، باورڪن👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
‡🎀‡
مداحی_آنلاین_چگونه_میمیریم_حجت_الاسلام.mp3
2.8M
↓🎧↓
•| #ثمینه |•
.
.
#ایران_تسلیت
#شاهچراغ
و آرے،اگر شهیدگونه زندگے کنیم...
شهید هم خواهیم مُرد...(:
.
.
•|💚| •صد مُــرده زنده مےشود،
از ذڪرِ #یاحسیــــــــــــن ( ؏)👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
↑🎧↑
[ #مناسبتے✌️🏼 ]
🔸امشب پروانههای استجابت از خانه حسن علیهالسلام به آسمان میروند،
انگار کریم دیگری پا به دنیا گذاشته،
مردی از نسل حسن علیهالسلام،
که حریمش بوی حسین علیهالسلام میدهد.
خورشیدِ ری!
چند قرن است که جهان ما تاریک است،
دل خوش کردهایم به دعاهای فرج، زیر قُبّهی تو...🤲🏻
#گرافیک_مهدوی
#حضرت_عبدالعظیم
#ولادت_مبارک
.
.
- اۍ دلیلِ نفسهای ما؛ بیا💚''
•|○ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
#همسفرانه ❥'
.
.
حسِ خوبیه...
ك قلبم تا ابد درگیرِ توعه! 🌸💍•
.
.
˼ -گاهگـٰاھِ ٺو مۍارزَد بھ أَبَدهـاے هَمـھ👇🏻
˹ •⃝⃡💙❥• Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
#خادمانه📩
سلام رفقای کانال عاشقانه های حلال✋
شبتون بخیر و عافیت ان شاءالله
برای انجام #تبادلات
نیازمند #ادمین آشنابه کار هستیم
در صورت توانمندی ما رو از حضورتون
مطلع بفرمایید🙏
🆔 @jahadgar_enghelbi
عاشقانه های حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #توبه_نصوح 》 [ #قسمت_چهاردهم ] خدایا این گردنه حتما تکه ای از به
❢💞❢
❢ #عشقینه 💌❢
.
.
[📖] رمان:《 #توبه_نصوح 》
[ #قسمت_پانزدهم ]
خواب از سرم پریده بود. لیوان اول را پر کردم و ماهواره را روشن کردم. فیلم های آبکی فارسی وان را بیخیال شدم و تکرار فستیوال رقص رانگاه کردم. جذاب نبود و بینابین با رقاصه ها حرف می زدند و من زبانشان را درست نمیفهمیدم. با خوردن لیوان دوم به حیاط رفتم...
با بوی تند لاستیک بیدار شدم. بینی ام چسبیده به لاستیک عقب ماشینم بود و بوی تند لاستیک مشامم را آزار می داد. تمام تنم کوفته بود و خشک شده بودم. کی اینجا افتاده بودم و خوابم برده بود... نمی دانم. خوف عجیبی تمام تنم را لرزاند و
_ بهت نمیسازه مگه مرض داری میخوری؟
نگاهم را به رد صدا که از کمی بالاتر از سطح حیاط می آمد انداختم. چهره ی مضحکش را با موهای خرگوشی و روشنش قاب کرده بود و به طرز مسخره ای میخندید. لباس هم که فکر می کنم چیزی شبیه به لباس دوره گرد ها تنش بود. رنگی و پر از آویز و گردنبند های جورواجور. کمی چشمم را مالیدم و تکیه به تایر ماشین نشستم.
_ ولی خودمونیم ها... خوب می رقصی
و باز هم قهقهه ای زد. ترجیح دادم نگاهش نکنم و جوابی ندهم. خدا میداند از سر بد مستی چه غلطی کرده بودم. چقدر تنها بودم و چقدر غرق حماقت شده بود.
_ حالا چند ... زده بودی؟ خیلی دوزش بالا بوده. قرص بود یا...
قبل از اینکه ادامه دهد بلند شدم که به داخل بروم و به مزخرفاتش گوش ندهم. از همان بالکنی که توی آن نشسته بود"ویلای کناری ام" داد زد
_ اینه دستمزد مراقبتم؟ از دیشب که... نه دروغ گفتم. دیشب که غش کردی من با کلی خنده رفتم خوابیدم چون شاهد هنرنماییات بودم اما صبح اول وقت نشستم تو این بالکن سرد که آقا به هوش بیاد پیشی نخوره تو رو...
و وحشیانه خندید.
تحمل نکردم و تلو خوران به داخل رفتم و درب را محکم به هم کوبیدم. از دست خودم کفری بودم و خدا می داند دیشب چه کار کرده بودم که سوژه ای برای مسخره شدن توسط این عفریطه شده بودم... این چه بلایی بود که داشت تمام زندگی ام را می بلعید. چرا اینقدر فکر و خیال تنهایی ام ترسناک تر از اصل تنهایی سیاهم بود؟ این چه مدل زندگی بود؟ چرا سرنوشت من باید اینگونه رقم می خورد؟ چرا هیچکس را نداشتم الا خودم؟ این ترس چه بود که اینقدر برایم رعب انگیز و خفقان آور شده؟ انگار سایه ی مرگ بر زندگی ام چنبره زده و هیچ رقمه دست بردارم نیست. شاید هم مرگ می توانست مرا از تنهایی درآورد و به بقیه ملحقم کند... من که اینهمه دلتنگشان بودم و مشتاق دیدارشان پس چرا حالا ترس تنهایی و مردن در تنهایی دست از سرم برنمی داشت؟ انگار فراری بودم از مرگ و راضی بودم به همین زندگی بی پایه و گذری.
تحمل آن محیط و بازهم تنهایی ویلا را نداشتم. من... حسام... حسامی که سکوت تنهایی اش را با هیچ چیز عوض نمی کرد، حالا مثل بچه ای که از غول خیالی اش به آغوش مادرش فرار می کرد، داشتم از غول تنهایی ام فرار می کردم اما مادری نبود که به آغوشش پناه ببرم. باز هم تنهایی بود که حریصانه بغل وا می کرد و مرا درخود حل می نمود.
از تنهایی ویلا می خواستم فرار کنم و به آغوش تنهایی آپارتمانم بروم.
وسایلم را جمع کردم. درب ویلا را قفل کردم و با صدای مضحکش بدرقه شدم.
«بودید حالاااا جناب رقاص»
ماشین را به پرواز درآوردم و دل به جاده سپردم.
#نویسنده_طاهره_ترابی
[⛔️] ڪپے تنهاباذڪرمنبعموردرضایتاست.
.
.
❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
عاشقانه های حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #توبه_نصوح 》 [ #قسمت_پانزدهم ] خواب از سرم پریده بود. لیوان اول ر
❢💞❢
❢ #عشقینه 💌❢
.
.
[📖] رمان:《 #توبه_نصوح 》
[ #قسمت_شانزدهم ]
نیمه شب بود که به آپارتمانم رسیدم. خسته بودم اما چشمانم از بی خوابی خشک شده بود. توی آینه که نگاه کردم رگ های ریز و سرخ از سفیدی چشمانم پیدا بودند که بیرون زده بودند. انگار زیر چشمم کمی گود و سیاه شده بودبا خودم چه کرده بودم؟ چرا هیچ جایی آرام و قرار نداشتم؟ چه بلایی سر روحیه لاقیدم آمده بود؟ من که سالها بود با تنهایی ام کنار آمده و لذت می بردم. چرا یکباره احساس لذتم تبدیل به ترس و بی قراری شده بود؟ ساعت از ۴صبح می گذشت آبی به صورتم زدم و لباسم را عوض کردم. بوی آشغال های مانده توی آپارتمان را گرفته بود پنجره ها را باز کردم. درب بالکن و پنجره اتاقم را هم باز گذاشتم و روی تختم ولو شدم. خوابم نمی برد. فکر و خیال بیچاره ام کرده بود. شانه به شانه شدم اما بی فایده بود. صدای اذان صبح از مسجد محله بلند شد همراه نسیمی که می وزید به خانه ام آمد. حس عجیب و غریبی وجودم را گرفت. نمی دانم چه بود اما سبکی خاصی تنم را به آغوش کشید. چشم که باز کردم ساعت از ۱۵ می گذشت. باورم نمی شد اینقدر راحت خوابیده باشم. بدنم درد می کرد. موهایم ژولیده و به هم چسبیده بود. یک راست راهی حمام شدم. گرسنگی داشت توی حمام بی حالم می کرد. سریع دوش گرفتم و سراغ یخچال رفتم. به غیر از نیمه شیشه ای مربا و کمی کره و دو کیسه میوه ی پلاسیده چیزی در آن نبود. مربا را بیرون آوردم و با قاشق به جانش افتادم کمی که جان گرفتم لباس پوشیدم و راهی نزدیکترین غذاخوری شدم. تایم غذا نبود و اکثرا یا کرکره را پایین کشیده بودند و یا غذای تازه نداشتند. ناچارا منت فلافلی دوره گردی را که اکثرا توی محله سر کوچه ای می ایستاد را کشیدم. دلم غذای گرم می خواست وگرنه سوپر مارکت پر بود از ساندویچ های سرد و سالاد و کنسروهای بسته بندی شده و تنقلات هیولا سیر کن.... با چنان لذتی پنجمین ساندویچ فلافل را گاز میزدم که انگار از قحطی زدگان بودم. دوتا نوشابه گرم هم روی فلافل ها ریختم و دوبرابر پول را به مرد دوره گرد دادم.
_ بنازم به مشتری باحالی مث تو داااش
چیزی نگفتم و پیاده مسیر خانه را برگشتم. خانه هنوز بوی گند آشغال می داد. تلفن را برداشتم که به شرکتی زنگ بزنم اما مثل برق گرفته ها یادم افتاد که عهد بسته بودم دیگر کارگر نظافت چی نگیرم و خودم خانه را تمیز کنم.
پوفی کشیدم و ناراضی از عهدم دست به کار شدم
#نویسنده_طاهره_ترابی
[⛔️] ڪپے تنهاباذڪرمنبعموردرضایتاست.
.
.
❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
「💚」◦
◦「 #قرار_عاشقی 🕗」
مـی پـری در آسـمان
هشـتمین بیـت غـزل
بـال هـایت را نکن انکار،
فـکرش را بکـن!
◦「🕊」
حتما قرارِشـــاهوگدا، هستیادتان👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
「💚」◦
«🍼»
« #نےنے_شو 👼🏻»
.
مَ با مامانی و بابایی لفتم امامشاده
اونجا کلی با مهرا بازی کلدم و دوست پیدا کلدم😍🤓
داستیم بازی میکلدیم یوهویی آدم بده ترسناک بود تفنگ اسباب بازیسو اوورده بود ولی خیلی صدا میداد من تلسیدم😢😢😭
بابایی بگلم کرد فَلال کردیم ولی دوشتم که باهاش بازی کرده بودم از شکمش خون اومده بود😭نپهمیدم چلا...ولی هنوز منتظلم بیاد بازم باهم بازی کنیم...(:💔🥺
🏷● #نےنے_لغت↓
امامشاده:امامزاده
فلال:فرار
ــــــــــــــــــــــــــــ🖤ـــــــــــــــــــــــــــ
ڪودكے كہ نادیدھ گرفته میشود بعد از مدتی ڪشف مےڪند كه
اگر دیگران را آزار بدهد،
میتواند مورد توجه قرار گیرد.
به همین خاطر دست به رفتارهای منفے میزند که ناشی از بیتوجهی والدین به رفتارهای مثبت ڪودڪ است..
تشویق به اندازه بسیار مهم است!
#برای_آرتین..
#آرتین
#شاهچراغ..
«🍭» گـــــردانِزرهپوشڪے👇🏻
«🍼» Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
هدایت شده از رصدنما 🚩
[• #نظرپرسے_تبیینے 🧐 •]
.
.
♦️ نتیجه نهایے نظرپرسے(شماره 1)
👁🗨 تعداد بازدید نظرپرسے: 1.1k
🔹 سوال #نظرپرسے:
▫️مهمترین پیامد حملات ایران
به مواضع گروههای تجزیهطلب در
کردستان عراق را چه میدانید!؟
📌 گزینه با بیشترین تعداد رأی:
✔️ افزایش اعتباربازدارندگی ایران
در مقابل اقدامات تحرک آمیز
همسایگان
🌀 مشاهده نظرپرسے(شماره1)
🌀 تحلیل نتیجه نظرپرسے(شماره1)
.
.
📱 #نظرپرسے_آنلاین
📆 #نظرسنجے_هفتگے
📝 #جهاد_تبیین
✔️ لینک توضیحات طرح نظرپرسے
مطالبه به روش پرسشگری😉👇
•🔎 • eitaa.com/joinchat/527499284C7fe1d7515d
|. 🍁'|
|' #آقامونه .|
.
.
👀/ دیدهام
کرده به روی تو🍃
مقابل شب و روز📆
🌙🌞/ مَه و خورشید
به رخسار نکویت💚
نرسد...✋
#تیمورشاه_درانی /✍
|✋🏻 #لبیک_یا_خامنه_ای
|💛#سلامتےامامخامنهاۍصلوات
|🔄 بازنشر: #صدقهٔجاریه
| 🖼#نگارهٔ «1610»
.
.
|'😌.| عشق یعني، یڪ #علي رهبر شده👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
|.🍁'|
∫°🍁.∫
∫° #صبحونه .∫
.
🙃💚بیا ﺑﺎﻭﺭﮐﻨﯿﻢ ﺩﻧﯿﺎ
برای زندگی زیباست
🌍💙ﺯﻣﯿﻨﺶ ﻫﺴﺖ
🌬🤍ﻫﻮﺍﯾﺶ ﻫست
🕊♥️ﺧﺪﺍﯾﺶ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺑﺎ ﻣﺎ
.
.
∫°🌤.∫ #صبح یعنے ،
تو بخندے و،دلم باز شود👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
∫°🍁.∫
≈|🌸|≈
≈|#پابوس |≈
.
.
•وقتي كه خدا خويش گرفتار حسن شد•
•خلقــت همه يكباره خريــدار حسن شد•
#جانمکریمابنکریم💚
.
.
≈|💓|≈جانےدوبارهبردار،
با ما بیا بہ پابــوس👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
≈|🌸|≈
◦≼☔️≽◦
◦≼ #مجردانه 💜≽◦
.
.
|✍🏻| به قول #نزار_قبانی
ڪاش یڪی بود، چشمامونو میفهمید.
|😓| وقتی ناࢪاحت میشدیم
به سینهاش اشاره میڪرد و میگفت:
|🤗| اینجا وطنِ توست...
#جزعشقدواچیست 🌹|°
.
.
◦≼🍬≽◦ زنده دلها میشوند از ؏شق، مست👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
◦≼☔️≽◦
•<💌>
•< #همسفرانه >
.
.
🍀°• نخستین عیــد بعد از ازدواجمان ڪہ لبنانیها رسم دارند دور هم جمع میشوند، مصطفی در مؤسسہ ماند و نیامد بہ خـانہ پـدرم.
🙁°• آن شب از او پرسیدم: «دوست دارم بدانم چـرا نرفتید؟»
مصطفی گفت: «الان عیـد است. خیلی از بچہها رفتہاند پیش خانوادههایشان. اینها ڪہ رفتہاند، وقتی برگردند، براے این دویست، سیصد نفــر یتیمـی ڪہ در مدرسہ ماندهاند تعریف میڪنند ڪہ چنین و چنان.
من باید بمانم با این بچہها ناهــار بخورم، سرگرمشان ڪنم ڪہ اینها هم چیزے براے تعریف ڪردن داشتہ باشند».
🤷🏻♀️°• گفتم: «چرا از غــذایی ڪہ مادر برایمان فرستاد، نخوردید؟ نـان و پنیـر و چـاے خوردید؟».
گفت: «این غــذاے مدرسہ نیست».
گفتم: «شما دیـر آمدید بچہها نمیدیدند شما چی خوردهاید».
😓°• اشڪش جـارے شد، گفت: «خــدا ڪہ میبیند».
🌷شـهـیـد مـدافـع ڪشور مصطفی چمــران
.
.
•<🕊> دلــِ من پشٺِ سرش
ڪـاسهےآبـےشــد و ریخٺ👇🏻
•<💌> Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
|•👒.|
|• #مجردانه 😇.|
.
.
گاهے نیاز داریم ، بیخیال شویم☹️
بیخیال گذشتہ و آیندہ🤗
بیخیال اگرها و شایدها🤔
گاهے لازم است بگوییم :📣
هر چہ باداباد🕊
#خودسازی
#خودشناسی
#آرتین
.
.
|•🦋.|بہ دنبال ڪسے،
جامانده از پرواز مےگردم👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
|•👒.|
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‡🎀‡
‡ #ریحانه ‡
.
.
از یه دختر کوچولو میپرسن ڪه 🙊👀
چرا با حجاب به خانوما ظلم میکنند؟🤔
ببینید چه جوابی دادهههه😂😂❤️
#اللهمالرزقناشهادتفیسبیلالله
#شاهچراغ
#ایران_تسلیت
.
.
‡💎‡چادرت،
ارزشاست، باورڪن👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
‡🎀‡
مداحی_آنلاین_طره_نسیمی_سیدرضا_نریمانی.mp3
10.86M
↓🎧↓
•| #ثمینه |•
.
.
#میلاد_حضرت_عبدالعظیم(ع)🌟
#مبارڪ_باد✨💚✨
🌷درسماواٺ و زمين جشنعظيم اسٺ امروز
💛عيدميلاد #ڪريمابنڪريم اسٺ امروز
.
.
•|💚| •صد مُــرده زنده مےشود،
از ذڪرِ #یاحسیــــــــــــن ( ؏)👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
↑🎧↑
•[🎨]•
•[ #پشتڪ 🎈]•
.
.
🌱 همهیسختیایهروزیتموممیشن...
قویباشمومن😎💪🏻
.
.
•[📱]• بفرمایید خوشگلاسیون موبایل👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
•[🎨]•
◉❲🌹❳◉
◉❲ #همسفرانه 💌❳◉
.
.
تــویی والا ترین مهمانِ دنیایَم😌
که دنیـایم بی تو چیزی ...
چون تورا کم داشت✨💍
#دلبرِنابِدلم💙
#خوش_اومدی_به_قلبم😍
.
.
◉❲😌❳ ◉ چــون ماتِ #تــوام، دگر چہ بازم؟!👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
◉❲🌹❳ ◉
「💚」◦
◦「 #قرار_عاشقی 🕗」
قـرار مـا همیشـه
کنـار مهربانی های توسـت!
◦「🕊」
حتما قرارِشـــاهوگدا، هستیادتان👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
「💚」◦
«🍼»
« #نےنے_شو 👼🏻»
.
من #حجاب تیلی دوشت دالم!☺️°
حجاب بهم الامس میده😇°
دلم میحواد وقتی بُزُگ شدم 🧕°
چادُیی بسمـ😍°
🏷● #نےنے_لغت↓
🍃 ندالیم
ــــــــــــــــــــــــــــ🖤ـــــــــــــــــــــــــــــ
#آرتین
#شاهچراغ
#آرتین_کنارتیم
.
.
«🍭» گـــــردانِزرهپوشڪے👇🏻
«🍼» Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
◖┋💍┋◗
◗┋ #همسفرانه 💑┋◖
.
.
|•🗓•| بیا برای همیشـہ
|•👫•| ڪنار هم باشیم
|•😉•| غبـار راه تــو بـاشـم
|•😇•| ٺو سـایـۂ سـر بـاش
#میدوستمت😍❤️
#سـایۂسرم😚🙊
.
.
◗┋😋┋◖ #ٺـــــو چنان ،
در دلِمنرفتہ،ڪہجان، در بدنۍ👇🏻
http://Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
◖┋💍┋◗
|. 🍁'|
|' #آقامونه .|
.
.
👀/ دیده از دیدار خوبان
بر گرفتن مشکل است👌
هر که ما را این نصیحت میکند🗣
بی حاصل است😉
🙄/ آنکه می گوید نظر
در صورت خوبان خطاست♨️
او همین صورت همی بیند☝️
ز معنی غافل است😌
#سعدی /✍
|✋🏻 #لبیک_یا_خامنه_ای
|💛#سلامتےامامخامنهاۍصلوات
|🔄 بازنشر: #صدقهٔجاریه
| 🖼#نگارهٔ «1611»
.
.
|'😌.| عشق یعني، یڪ #علي رهبر شده👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
|.🍁'|
هدایت شده از رصدنما 🚩
[• #نظرپرسے_تبیینے 🧐 •]
.
.
❓( #نظرپرسے | شماره 2 ):
▫️مهمترین هدف کشورهای غربی
از تبلیغات علیه پهپادهای ایرانی
را چه میدانید!؟
🌐 EitaaBot.ir/poll/p7zyw5?eitaafly
👥 مشارکت کنید و نظر دهید(لینک فوق☝️)
♻️ بازنشر حداکثری سفیران رصدنما
.
.
📱 #نظرپرسے_آنلاین
📆 #نظرسنجے_هفتگے
📝 #جهاد_تبیین
✔️ لینک توضیحات طرح نظرپرسے
مطالبه به روش پرسشگری😉👇
•🔎 • eitaa.com/joinchat/527499284C7fe1d7515d