eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.7هزار دنبال‌کننده
20.7هزار عکس
2هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
∫°🍊.∫ ∫° .∫ . . ✍ گاهے بی‌توجهے به زن از ناسزا گفتن و تنبیه بدتر است.😱 در تصمیمات و اتفاقات مهم زندگے از همسر مشورت نگرفتن و او را در ڪارها شریڪ نڪردن، نوعے بےتوجهے است. بازتاب توجه به همسر، شیرین و دلچسب است!✨ . . ∫°🧡.∫ بہ غیر از نداریم، تمناے دگر👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ∫°🍊.∫
‌ °✾͜͡👀 🙊 . . 💬 ‌‌سلام. من طلبه هستم🧔 چند وقت پیش رفتم ریش هامو کوتاه کنم قبلا ماشین ریش تراشی مون خراب بود زیاد کوتاه نمیکرد، نگو بابام درستش کرده بودن منم تو فکر اینکه ازززز ته نمیزنه😬 هیچی رفتم با خیال راحت ماشین گذاشتم رو ریشم... ریش هااامو از ته زد😑 فرداش روم نشد برم حوزه پس فرداشم که رفتم کل حوزه سوال پیچم کردن😅 هیچی گیر داده بودن دوماد شدی خبری شده😂🤦‍♂ . . ''📩'' [ 555 ] سوتےِ قابل نشر و بفرستین •‌⊰خاڪے باش تو خندیدنـ‌ـ😅✋⊱• °✾͜͡ ❄️ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•[🎨]• •[ 🎈]• [وَمَابِکُم‌مِّن‌نّعِمَهِِ‌فَمِنَ‌اللهِ] "هرنعمتۍکہ‌شمارافراگرفته؛ است‌ازخداست.."💙☁️ •[📱]• بفرمایید خوشگلاسیون موبایل👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal •[🎨]•
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》 [ #قسمت‌صدوچهلم ] ۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
❢💞❢ ❢ 💌❢ . . [📖] رمان:《 》 [ ] من میان کارون دلم را باخته بودم به او باخته بودم به یک جفت چشم مشکی که مردانگی و نجابت و مهربانی یک جا ترواش می کرد من باخته بودم برایش دلم را از خاطرات آن روز دل کندم و سریع تر آماده شدم قرار بود برویم بازار قدیمی امام آن روز عصر هم سپری شد بازاری قدیمی و به شدت دلبر برای منی که عاشق مکان های قدیمی بودم ۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰ مانتوی بلند گلبهی رنگی را همراه شال و شلواری سفید تن کرده بودم روشنی رنگشان به چهره ام می آمد عقدمان در محضر بود و نیازی به آرایشگاه رفتن نبود سفره ای که هنرِ دست عطیه و زهرا و نورا بود ، داشت می گفت شوخی شوخی همه چیز دارد جدی می شود کنار هم در حالی که رو به رویمان آینه بود نشستیم مهریه ام چهارده شاخه گل سرخ بود و یک سفر کربلا هر چند به یاد متنی که از همسر شهید چمران(خانم غاده جابر) خوانده بودم در شروط ضمن عقد ذکر کردم که داماد تعهد ببندد و تمام تلاشش را کند در راه تکامل دین من به اصرار پدر نواب پنج سکه ای هم به نیت پنج تن آل عبا در نظر گرفتیم که قرار بود خرج بهزیستی و بچه های روستا های دور افتاده کنیم و چقدر راضی بودن را از چشم همه به خصوص مادر و پدرم می خواندم مادرم صبح کنار گوشم گفته بود : این پسر عاقبت به خیرت می کند من مطمنم با او خوشبخت می شوی قبل عقد هم نواب برایم پیام داده بود که هنگام عقد با وضو باشم و من چَشم شیرینی برایش فرستاده بودم خودش خم شد و قرآن را از روی رحل برداشت و به دستم داد اتفاقی قرآن را باز کردم و سوره الرحمن آمد به فال نیک گرفتم عروس قرآن را و همراه او آیه ها را خواندیم لحن خواندنش باعث میشد دلم ضعف برود ! و حالا صدای عاقد : عروس خانوم وکیلم ؟! درون آینه دل به دل نگاهش دادم چال گونه قشنگش دلربایی کرد: بسم الله الرحمن الرحیم با اجازه پدر و مادرم و بزرگترای جمع .. مکث کردم دوباره در آینه خیره اش شدم: ...بله ... اول صدای صلوات و بعد صدای دست زدن بلند شد و حالا نواب همسرم بود امیر علی من ! [⛔️] ڪپے تنها‌باذڪرمنبع‌موردرضایت‌است. . . ❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》 [ #قسمت‌صدوچهل‌ویکم ] من میان کارون دلم را باخته بو
❢💞❢ ❢ 💌❢ . . [📖] رمان:《 》 [ ] زیاد از جلو چشم من دور نشو میدونی بری جونم رو می بری ! بعد دادن هدایا و سیل تبریک ها دو تایی راهی بیرون شدیم هیجان همراهی با او دست و پایم را شل کرده بود ! کار برق چشم های تو اینه که منو مات و محو قشنگی کنه یه دنیای خاکستری رو فقط یه دختر میتونه که رنگی کنه ! در ماشین را برایم باز کرد آرام نشستم و دوباره چشمم رفت روی پلاک آویزان ! روح و ریحانمی ! جان جانانمی! خیلی خوشحالم از اینکه هستی و با منی ! _ ریحانم کجا بریم ؟! دلم ریخت برای لحن و لفظ صدا زدنش اولین نفری که اسمم را شکسته تلفظ کرد و من دوستش داشتم ! بریم جمله اش دوست داشتنی بود شبیه همان بریم در مدرسه بیش مله همراهی با او تا دور دست ترین های دنیا را دوست داشتم : هر کجا شما میخوایی ! بعد نیم ساعتی که سپری شد مقابل امامزاده ای ایستاده بود همان علی بن مهزیار مشهور ! صدای اذان مغرب که بلند شد همزمان سرم را بالا آوردیم و لبخند زدیم این هم اولین نماز دو نفری دلچسب! اقتدا کردم و با لذت نماز را خواندم نماز دو نفری اش، بیشتر می چسبید ! بعد هم دو رکعتی فقط فقط برای شکرگذاری خواندم این فرشته ای که کنارم بود تمام جانم بود ! بعد زیارت دوباره سوار ماشین شدیم [⛔️] ڪپے تنها‌باذڪرمنبع‌موردرضایت‌است. . . ❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
「💚」◦ ◦「 🕗」 . امام رضا(ع) محبت کردن و الفت با مردم را ارزشمند می‌دانستند و می‌فرمودند: اساس خردورزی، پس از ایمان به خدا، جلب دوستی مردم است💕 . ◦「🕊」 حتما قرارِشـــاه‌وگدا، هست‌یادتان👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal 「💚」◦
«🍼» « 👼🏻» شلام عوابَم می‌آد😢 شب بِعِر 🏷● ↓ بِعِر: بخیر ــــــــــــــــــــــــــــــ♡ــــــــــــــــــــــــــــــ رسول خداﷺ فرمودند: كسی كه دختر بچه‌ی خود را شادمان كند مانند كسی‌ست كه بنده‌ای را از فرزندان'حضرت'اسماعيل، آزاد كرده باشد،🌸 و آن كس كه پسر بچه‌ی خود را مسرور و ديده او را روشن كند مانند كسی است كه از خوف خدا گريسته باشد.🌱 'مكارم الاخلاق-صفحـ۱۱۴ــه' «🍭» گـــــردانِ‌زره‌پوشڪے‌👇🏻 «🍼» Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
|. ❄️'| |' .| . . ‖↵ شاباش هوای برف‌ریزی دارم😌 کتری و‌ اجاق شعله خیزی دارم🔥 ‖↵ در کلبه‌یِ دنجی وسط باغ غزل🌳 من با تو زمستان عزیزی دارم❄️ /✍ |✋🏻 |📖 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌|💛 |🔄 بازنشر: |🖼 «1714» . . |'😌.| عشق یعني، یڪ رهبر شده👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal |.❄️'|
∫°⛄️.∫ ∫° .∫ °/ آرامــش یعنے میـان صـدها مشـڪل خیالتـ نباشد😌 لبخـ😊ـند بزنـے چون مے‌دانے دارے ڪه هوایتـ را دارد👌 ڪه با بودنش همه‌چیز حل مےشود😍🖐🌸/° 💐 💖 ∫°🌤.∫ یعنے ، تو بخندے و،دلم باز شود👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ∫°⛄️.∫
•‌<💌> •< > . . 📚|| وقتے رفتیم خانہ خودمان، همراه ڪارتن ڪتاب‌هایم، یڪ چمدان لبــاس هم آوردم. 👚|| حمید ڪہ لباس‌ها را دید گفت: همہ اینها مــال توست؟ گفتم: بلہ زیــاد است؟ ☝️🏻|| گفت: نمےدانم! به نظــر من هر آدمے باید دو دست لباس داشتہ باشد؛ یڪ دست را بپوشد، یڪ دست را بشوید. 😊|| طور؎ به من فهماند لباس‌ها را ردشان ڪنم بروند. بـردمش مسجـد. 🎁|| اتفاقے مثل زلزلہ یا سیل افتاده بود و برا؎ آن منــاطق ڪمڪ جمع مےڪردند. دادم ببــرند برا؎ آنها. 🌷شـهـیـد دفاع مقدس •<🕊> دلــِ من پشٺِ سرش ڪـاسه‌ےآبـےشــد و ریخٺ👇🏻 •<💌> Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
‡🎀‡ ‡ من شڪایت دارم… از آن ها ڪه نمی فهمند چادر مشڪی من یادگار مادرم زهراست از آن ها ڪه به سخره می گیرند قـداسـتِ حجابِ مادرم را ؛ چـــــرا نمی فهمی⁉️ این تڪه پارچه ی مشڪی، از هر جنسی ڪه باشد حـــُرمــت دارد ! فاطمیه حجاب رفیق شهیدم ابراهیم هادی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اَُِلَُِلَُِهَُِمَُِ َُِعَُِجَُِلَُِ َُِلَُِوَُِلَُِیَُِکَُِ َُِاَُِلَُِفَُِرَُِجَُ ‡💎‡چادرت، ارزش‌است، باورڪن👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ‡🎀‡
|•👒.| |• 😇.| . . منظور از تناسب در ازدواج چیست؟🧐 به‌عبارت‌دیگر باید دختر یا پسر موردپسند هم باشند. غفلت از اين نكته و يا بی‌اهمیت جلوه دادن آن و بی‌توجهی به اين تناسب (ظاهری)، چه‌بسا موجب مشكلاتی در زندگی مشترك شود؛😒 زيرا اگر دختر و پسر از نظر ظاهری موردپسند هم نباشند، شيطان و نفس انسان، او را به گناه می‌كشاند.😈 نكتۀ ديگر👌 زيبايی ظاهری، ارتباط مستقيم با لذت بردن و ارضاء غرايز جنسی دارد؛🙂 بنابراين میل به همسری زيبا در جوانان، امری طبيعی است و حتی كسانی كه ساير شرايط از قبيل ايمان، اصالت و شرافت خانوادگی و... را در انتخاب همسر مدنظر قرار می‌دهند، دوست دارند كه همسرشان از زيبایی برخوردار باشد.🤩😍 البته بايد توجه داشت كه زيبايی دارای معيار، اندازۀ معين و قانون استاندارد نیست، بلكه تا حدودی به سليقۀ افراد، بستگی دارد.🌸 حتی ممكن است فردی در نظر كسی، زيبا باشد و در نظر ديگری زشت.🤗 اگر کسی، قيافۀ ظاهری و اندام همسرش را نپسندد و او را دوست نداشته باشد، ممكن است به‌طور ناخواسته به او ستم و جفا كند و با بهانه‌گیری و ایراد، زندگی را بر او تلخ بگیرد.😥 در واقع، زيبايی به اندازه‌‏ای لازم است كه دختر و پسر، همديگر را بپسندند و جذابيت كافی برای همديگر داشته باشند.😍🦋 بنابراین زیبایی در انتخاب همسر ، به اندازۀ پسند قلبی کافی است؛😇 یعنی شما پس از بررسی تناسب، شایستگی و پاکی در طرف مقابل، او را برای ازدواج مناسب خود ببینید و قلباً تمایل به ازدواج با او را داشته باشید.👌 این مقدار علاقه، حداقل مقدار لازم برای ازدواج است و بیش از این نیازی نیست.😌🌱 پایان . . |•🦋.|بہ دنبال ڪسے، جامانده از پرواز مےگردم👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal |•👒.|
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👻 احضار روح مهسا امینی و پیامش برای برعندازا 🤣🤣 ویدیوی کامل در کانال زیر ببینید. عالیه 🤣🤣🤣🤣👇 http://eitaa.com/joinchat/527499284C7fe1d7515d نبینی از دستت رفته ها 🤣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
∫°🍊.∫ ∫° .∫ . . در خانه شما در فامیل شما در محل کار شما بدترین فرد از نگاه خدا، کیست؟ . . ∫°🧡.∫ بہ غیر از نداریم، تمناے دگر👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ∫°🍊.∫
‌ °✾͜͡👀 🙊 . . 💬 ‌‌سلام ، وقت به‌خیر 🌱 من می‌خوام یه سوتی تعریف کنم که خوشبختانه به موقع جمع و جور شد😁 پارسال، اواخر سال تحصیلی، باید برای روز سمپاد یه متن می‌نوشتم و تحویل می‌دادم (موضوع سختی بود😬) از یکی از دوستان دست به قلمم کمک گرفتم، اومدیم دوتایی استعاره به کار ببریم، بعد از کلی فسفر سوزوندن رسیدیم به ساربانان تندروی مملکت!🙈 تو خیالمون این بود که خب حالا این یعنی افراد سوارکاری که خیلی سریع روی اسب می‌تازند و...😌 اما متأسفانه کاشف به عمل اومد که ساربان یعنی شتربان!🤦‍♂😂 فقط شانس آوردیم که متن رو تحویل ندادیم وگرنه دانش ادبی‌مون زیر سؤال می‌رفت!😂😂 . . ''📩'' [ 556 ] سوتےِ قابل نشر و بفرستین •‌⊰خاڪے باش تو خندیدنـ‌ـ😅✋⊱• °✾͜͡ ❄️ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
4_5906738616607968817.mp3
3.74M
↓🎧↓ •| |• . . الهی که مقبول بشه نوکریم :) یکاری کن کھ آروم بشه زندگیم :) . . •|💚| •صد مُــرده زنده مےشود، از ذڪرِ ( ؏)👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ↑🎧↑
•[🎨]• •[ 🎈]• آقـا! حتی به اندازه‌ی یک دَم محتاج سرزمینِ شماییم❤️🕊 •[📱]• بفرمایید خوشگلاسیون موبایل👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal •[🎨]•
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》 [ #قسمت‌صدوچهل‌ودوم ] زیاد از جلو چشم من دور نشو
❢💞❢ ❢ 💌❢ . . [📖] رمان:《 》 [] _اینم لشکر آباد معروف اهواز بیا بریم یه فلافلی مهمونت کنم من عزیزُم عزیزم با لهجه جنوبی اش باعث شد ،خجالت یکدفعه ظاهر شده را کنار بگذارم و جلو تر بروم و دستش را بگیرم ،با لبخند و بهت خیره شد و دوباره به راه افتاد. بهت هایش مقابل شیطنت هایم به خنده ام می انداخت. خیابان لشکر آباد شبیه بازاری بود که انتهایش مشخص نبود بعد خرید فلافل های مخصوص اهواز در ماشین نشستیم [اگه بگیری دستامو ، که به دوریت عادت کرده آرامش بر میگرده، آرامش یعنی تووو! ] درون ماشین در فضای بسیار رمانتیکی مشغول خوردن شدیم ،طعمشان کمی تند تر و متفاوت تر از فلافل هایی بود ،که با بچه ها در تهران خورده بودیم : الان یعنی من آرامشم؟! با خنده محوی سرش را تکان داد آهنگ ها داخل فلشی بود که زهرا داده بود و این آهنگ صد در صد کار خودش بود. _ اتفاقا تو بلایی دختر ، بلای جان! ساختگی دلخور شدم : دستتون طلا و جواهر جناب نواب با خنده ادامه داد : در قنوتـم ز خدا عقل طلب می کردم عشق اما خبر از گوشه محراب گرفت چشم غره ای حواله اش کرد شعرهایش انرژی خالص بود : عاشقم گر نیستی ، لطفی بکن نفرت بورز بی تفاوت بودنت هر لحظه آبم می کند ! باز هم نگاهش نکردم ،حالا که خریدار داشتم برای ناز کردن هایم ،دلم بیشتر و بیشتر طلب می کرد! _ ریحانم ! با اینکه دلم ضعف رفت برای لحنش ولی دنده لوس بودنم نگذاشت جوابش را دهم و بگویم ریحانه فدای این لحن صدات! و او با چند جمله آخر تیر را با هدف زد : نمیدانم آمدنش برای چه بود ! همه چیز خوب بود که آمد و خوب ترش کرد چشمانم پر شد به گمانم از شوق : ترسیدم که نکند دل به او عادت کند که از هر چیز ترسیدم به سرم آمد با مهربانی شب چشمانش را گره زد به چشمان تَرم : لوس خودمی دیگه ! [⛔️] ڪپے تنها‌باذڪرمنبع‌موردرضایت‌است. . . ❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》 [#قسمت‌صدوچهل‌وسه] _اینم لشکر آباد معروف اهواز بیا
❢💞❢ ❢ 💌❢ . . [📖] رمان:《 》 [ ] ۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰ [ یک سال بعد] در را با کلید باز کردم و برگشتم تا او داخل شود با مهربانی دستش را روی کمرم نهاد و آرام به جلو هدایتم کرد: first Lady (خانم ها مقدمن ) یک تای ابرویم را بالا دادم : اوکی مِستر فرنگی کفش هایم را در آوردم و روی پله ها به انتظارش ایستادم. مثل همیشه و مثل تمام کار هایش با حوصله و دقت و آرامش ،کفش های مشکی اش را کنار اسپرت های صورتی رنگم جفت کرد ،به تفاوت زیاد سایز شان خندیدم و امیر علی کفش هایش را جوری چید که قلبم ریخت. یک جفتش را یک طرف کفش هایم و جفت دیگرش را آن ور کفش هایم کفش هایش ، کفش هایم را احاطه کرده بود من تا ابد در محاصره دلبری های این مرد بودم ! لرزیدن دل برای این کار هایش عجیب نبود ، بود ؟! به پذیرایی که رسیدیم ، برای تعویض لباس به اتاق رفتم و با دیدن عکس عروسی مان روی دیوار رفتم به یک سال پیش.. بعد شش ماهی که نامزد ماندیم که به خاطر تمام کردن آخرین ترم من ، یک ماهی اضافه تر شد و عروسی که هیچ وقت فراموشش نمیکنم لباس سفید بلندم و امیر علی که حکم شاهزاده شهر رویا ها را داشت. نصف جهیزیه را از خانه مادرم نیاوردم در بیش مله جایمان کوچک بود ادامه اش ماند تا زمانی که به اهواز برویم این چند ماه زندگی مشترک ، روز های به شدت قشنگی بود پر از انرژی و تازگی و زیبایی و سادگی امیر علی فراتر از خواسته ها و باورم بود و من سعی هر روزه ام این بود تا برای مرد منحصر به فردم کم نگذارم ! بعد مرتب کردن موهایم راهی آشپز خانه زدم پیشانی ام را به رسم همیشه بوسید و من یاد اولین بوسه اش کنار کارون افتادم ""شب بود و کارون آرام بود بعد گفتن اولین دوستت دارمش خم شد و پیشانی ام را بوسید و من یاد قصه های کودکی افتادم زیبای خفته ای که سحر و جادو باعث شده بود که به خوابی ابدی برود و شاهزاده ای که با یک بوسه بیدارش کرده بود ولی نه من زیبای خفته بودم نه اینجا افسانه بود نه امیر علی شاهزاده اینجا ریحانه ای بود با راهی که تازه شروع کرده بود و امیر علی که با تمام مردانگی و مهرش دوسش داشت همانطور که قول داده بود اینجا اهواز بود شهری که جنگ دیده بود و هنوز سر پا بود کارونی که کم آب شده بود اما هنوز سر پا بود اینجا اهواز بود! "" [⛔️] ڪپے تنها‌باذڪرمنبع‌موردرضایت‌است. . . ❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
「💚」◦ ◦「 🕗」 . رضا شدی که رئوفی همیشه ناب بماند 😌 برای عرض دعا راه مستجاب بماند✨ . ◦「🕊」 حتما قرارِشـــاه‌وگدا، هست‌یادتان👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal 「💚」◦