◖┋💍┋◗
◗┋ #همسفرانه 💑┋◖
.
.
▾تٌورابراٰےلَبخندِتَلخِلحظههاٰ▾
پَروازِشيرينخاطرههٰا▾دوستْمیداٰرم▾
تورابهاَندازه؎هَمهیِکَسانیڪِھ
نَخواهَمديد▾دوستْمیدارَم▾
انداٰزھقَطࢪاتباٰران،اَندازه؎
▾سِتارههاٰیآسِماٰندوستمیداٰرَم▾
تٌوراٰبهاندازهخودَت،
اَندازهآن▾قلبپاڪَٺ▾
دوسٺمیدارَمدِلبࢪَجان°•♥♾
.
.
◗┋😋┋◖ #ٺـــــو چنان ،
در دلِمنرفتہ،ڪہجان، در بدنۍ👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
◖┋💍┋◗
𓆩🌸𓆪
|' #آقامونه .|
.
﮼𖡼 هر دل❤️
که بسوی دلربائی نرود🥰
والله که بجز سوی فنائی نرود👌
﮼𖡼 ای شاد☺️
کبوتری که صید عشق است🕊
چندانکه برانیش بجائی نرود✋
#مولانا /✍
|✋🏻 #لبیک_یا_خامنه_ای
|💛 #سلامتےامامخامنهاۍصلوات
|🔄 بازنشر: #صدقهٔجاریه
|🖼 #نگارهٔ «1783»
.
|'😌.| عشق یعني، یڪ #علي رهبر شده👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
𓆩🌸𓆪
∫°🌸.∫
∫° #صبحونه .∫
✧ دستانٺ را مےگیرم و
✦ عطر صُبح ‹‹🌤›› را ،
✧ با هم نفس مےڪشیم ،
✦ لبخند مےزنے
✧ و جرعه اے از چاے اٺ ‹‹☕›› را
✦ آرام مےنوشے . . .
✧ زُل زدن در چشمان ‹‹ تُوC᭄››
✦ صبحم را بہ عجیب ترین
✧ حالت ممڪن بخیر مےڪند •☀️💕•
⇠صُبحت بہخیر دردونہ؎ قلبم⇢
∫°🌤.∫ #صبح یعنے ،
تو بخندے و،دلم باز شود👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
∫°🌸.∫
≈|🌸|≈
≈|#پابوس |≈
.
.
💠 امام باقر عليه السلام:
✨ تَعَرَّض لِرِقَّةِ القَلبِ بِكَثرَةِ الذِّكرِ فِي الخَلَواتِ ✨
با ذكر گفتن بسيار در تنهايى هايت ، رقّت قلب بجوى🌼
✍🏻 تحف العقول ، صفحهٔ ۲۸۵ 📚
.
.
≈|💓|≈جانےدوبارهبردار،
با ما بیا بہ پابــوس👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
≈|🌸|≈
◦≼☔️≽◦
◦≼ #مجردانه 💜≽◦
.
.
[📖🌒] همیشـہ قصـہ شــب در
[📝✋🏻] همیـن خلاصـہ شـده اسـت
[😴💕] تـو غـرق خـوابـے و من
[🙂💫] غـرق آرزوے توام ...
.
.
◦≼🍬≽◦ زنده دلها میشوند از ؏شق، مست👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
◦≼☔️≽◦
•<💌>
•< #همسفرانه >
.
.
😊°• آقا سیدجلال هیچ وقت با صدای بلند با من صحبت نمیکرد.
🌹°• بسیار مهمان نواز بود. همیشه وقتی مهمان داشتیم صدام می کرد تا زودتر بیام سر سفره و تا نمی آمدم غذایش را شروع نمی کرد.
😇°• وقتی مهمانها میرفتند حتما از من بابت پذیرایی تشکر و قدردانی میکرد، مخصوصا اگر همکارانش مهمانمان بودند تشکر ویژه میکرد و حتی دستم را میبوسید.
🌷شـهـیـد مدافع حرم #سید_جلال_حبیباللهپور
•<🕊> دلــِ من پشٺِ سرش
ڪـاسهےآبـےشــد و ریخٺ👇🏻
•<💌> Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
‡🎀‡
‡ #ریحانه ‡
خیلیهامیپرسن..؛
کیگفتہ،محجبہهافرشتہان؟!
امامعلی‹ع›میفرمایند.؛
| هماناعفیفوپاکدامن،فرشتہای
ازفرشتہهاست🌚💙 |
#حجاب
‡💎‡چادرت،
ارزشاست، باورڪن👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
∫°🍊.∫
∫° #ویتامینه .∫
.
.
😍زیبا حرف زدن
یکی از رازهای آرام شدن در مشاجرههای تلفنی بین زن و شوهر
✍️ رازی که موجب میشود در زمان مشاجرههای تلفنی آرام شوید و بهتر بتوانید خودتان را کنترل کنید
این است که وقتی از همسرتان عصبانی هستید و او به تلفن همراه شما زنگ میزند.
😍اگر اسم او را همسر عزیزم، مهربانم، عشقم و یا واژههایی از این دست در گوشی خود نامگذاری کرده باشید
از عصبانیت شما کاسته خواهد شد
و با آرامش بیشتری با او سخن خواهید گفت.
❓ زیرا هیچ فردی نمیتواند با عزیزترین و یا مهربانترین فرد زندگی خود بد حرف بزند.
.
.
∫°🧡.∫ #ما بہ غیر از #تو نداریم، تمناے دگر👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
∫°🍊.∫
◗ 🧩 #هیس_طوری (History) ◖
.
🎯 توصیف شاعرانه آفتابه!
🔻در مستراح ایرانی ظرف آبی میگذارند
که لولهای دراز چون گردن دُرنا دارد!
📚سفرنامه آشی کاگا آتسواوجی
📍آفتابه ایرانی به عمرش چنین
شاعرانه توصیف نشده😁
.
چه برایمان آورده ای، مارکووو⁉️😬
◖🧳◗ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
°✾͜͡👀 #سوتے_ندید 🙊
💬 بچه بودیم بابام مجبور شد حلقهی
ازدواج مادرم رو بخاطر مشکلات مالی
بفروشه💍
من و داداشام خیلی ناراحت شدیم واسه
همین یه سال تمام هرچی تونستیم پول
جمع کردیم، رفتیم یه حلقه خریدیم تا
بابام به مامانم بده😌
وقتی دادیم بهش از ذوق زد زیر گریه کلی
تشکر کرد و برد فروخت داد بقیه بدهیش😏
''📩'' #ارسالے_ڪاربران [ 617 ]
سوتےِ قابل نشر و #مذهبے بفرستین
🆔| @Daricheh_Khadem
•⊰خاڪے باش تو خندیدنــ😅✋⊱•
°✾͜͡ ❄️ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
enc_16411546527872680074583.mp3
3.17M
↓🎧↓
•| #ثمینه |•
.
#علیاکبر_حائری🎙
.
.
قالَ ابُوتُراب:
[دَوامُ الحال مِنَ المُحال]
-هیچ حالی دائمی نیست :)🫀
.
.
•|💚| •صد مُــرده زنده مےشود،
از ذڪرِ #یاحسیــــــــــــن ( ؏)👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
↑🎧↑
•[🎨]•
•[ #پشتڪ 🎈]•
آن فرد نیرومندی باش✨
کههمه می دانند در بدترین شرایط
بهترین چیزها را میسازد
آن فرد نترس باش😎💪
•[📱]• بفرمایید خوشگلاسیون موبایل👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
•[🎨]•
عاشقانه های حلال C᭄
🤍☁️ #خادمانه سلام و دروووود بر همسرانِ عاشق و البته مجردانِ عاقل🤓👌 و همچنین حتی سلام به کسی که در
◉❲🌹❳◉
◉❲ #همسفرانه 💌❳◉
.
.
سلام عزیزِ نداشته ام
البته! نداشته که نه انشاءالله.
حتما دارمت و توهم مرا داری و هردو فعلا از هم بی خبریم.
می دانی من واقعا تورا دوستت دارم،، با همه ی وجودم😍
با اینکه فعلا نیستی و نمیدانم کیستی!
خدا گفته است برای هرکس شخصی مثل خودش را در نظر دارد.. می دانی دلم برایت کباب است☹️ یعنی تو هم الان منتظر منی؟ انتظار سخت است.. اینکه بدانی عزیزدلت انتظارت را میکشد سخت تر😂 تازه توهم انتظار او را میکشی ولی وصالی نیست،
این یکی دیگر بدتر😕😂
مقداری جدی شویم.. دلم میخواهد واقعا توهم مثل من عاشق بچه ها باشی.. نه فقط برای دل خودمان ها! نه! برحسب وظیفه و جهاد هم مهم است.. امروزه بسیار مهم است.. دلم میخواهد همینطور بچه از سرو کولمان بالا برود👧🏻👧🏻👧🏻👧🏻👧🏻بهـــبهـــــ😍حتی فکرش هم قند در دل ادم آب میکند😋😋😍
خدا کمکمان کند بتوانیم جهاد کنیم در راهش.. خودمان و فرزندانمان انشاءالله، نذر یک تارموی صاحب الزمان💚آقا خودشان برای تربیت و حسینی شدنشان دعا کنند انشاءالله 🌱 الهی آمین
- از#عزیز_شما برای #عزیز_من 😂✋🏻❤️
- #ارسالے_شما☺️💌✋
.
.
◉❲😌❳ ◉ چــون ماتِ #تــوام، دگر چہ بازم؟!👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
◉❲🌹❳ ◉
عاشقانه های حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . . #رمان_ضحی #قسمت_دهم حالا دیگه کتایون هم بلند شده بود و سعی میکرد با دستهاش
❢💞❢
❢ #عشقینه 💌❢
.
.
.
#رمان_ضحی
#قسمت_یازدهم
هر چیزی به ذهنش میرسید با خشم و انزجار تمام به طرفم پرتاب میکرد و من زیر این رگبار توهین و افترا احساس خفگی داشتم...
نه بخاطر خودم، بخاطر باوری که بدون داوری براش حکم صادر شده بود...مثل همیشه...
خونم به جوش اومده بود و تمام رگهای صورتم نبض داشت... به وضوح دویدن پر آب و تاب خون داغم رو توی این رگهای متورم حس میکردم ولی باز هم وقت عصبانی شدن نبود...
وقت حرف زدن بود اونهم آروم و منطقی...
منتظر شدم تا خوب خودش رو خالی کرد و بعد گفت: جواب سوالت رو گرفتی؟ حالا اخلاق داشته باش و بدون مغلطه هر چه سریعتر از اینجا برو...
به سختی کندن یک کوه از جا، لبخندی زدم:
_این هیولایی که تو الان وصف کردی بعید میدونم اخلاقی داشته باشه که تو ازش طلب اخلاق میکنی... به هر حال من میرم... اما بعد از اینکه تمام تهمت هایی که زدی رو ثابت کردی...
چند لحظه بی حرکت بهم زل زد ... حتی پلک هم نمیزد.. توی چشمهاش هم خشم بود هم شگفتی...
بعد از چند لحظه مکث با خشم مضاعفی جواب داد: منظورت چیه؟
بی تفاوت گفتم: تو الان کلی رذائل اخلاقی به من و مهمتر به دین من نسبت دادی و گفتی به این دلایل نمیخواید که من اینجا باشم... واضحه که من هیچ کدوم این اتهامات رو نمیپذیرم و دلیلی برای ترک اینجا ندارم ولی اگر تو بتونی حرفات رو اثبات کنی من سر قولم هستم و اینجا رو تخلیه میکنم... اما باید بتونی ثابت کنی هر چی گفتی حقیقت داره و همه این چیزها درباره من و دینم صدق میکنه...
باید ثابت کنی ما مسلمون ها متعصب، آدمکش و ضد امنیت هستیم
باید ثابت کنی ضد علم و متحجریم... باید ثابت کنی مسلمون ها همینقدر که تو میگی بد و خطرناکن تا این موجود خطرناک رو(اشاره کردم به خودم) از محیط زندگی رفیقت دور کنی...
خنده ی بلندی سر داد:اینو که دیگه همه میدونن چی رو باید ثابت کنم؟
برو بیرون یه نظرسنجی بکن تا حساب کار دستت بیاد...شماها سرتون تو لاک خودتونه فکر میکنید فاتح دنیایید... متوجه نیستید که دنیا شما رو چطور میبینه...
_چطور میبینه؟
_همونطوری که هستید... بعضی هاتون حداقل اونقدری صداقت دارید که این تهجر رو روراست نشون بدید مثل القاعده و داعش... بعضی هاتونم مثل تو، پشت ظاهر موجه و لبخند و آرامشتون پنهانش میکنید... سعی میکنید بگید ما با اونا فرق داریم... متمدنیم... صلح طلبیم.. درحالی که اصلا هویت شما با صلح و تمدن در تضاده...
دیگه رسما از وکالت ژانت استعفا داده بود و خودش باهام طرف شده بود...
صبر کردم تا سخنرانی ش تموم بشه و بعد نفس عمیقی کشیدم و گفتم: باشه اصلا همه این حرفایی که میزنی درسته ولی باید برای حرفایی که میزنی دلیل داشته باشی دیگه مگه نه؟ برای هر حرفی که میزنی...
من میگم #اسلام متمدن، مترقی و حامی صلحه دلیل هم دارم براش... تو میگی ذات اسلام با صلح و تمدن در تضاده تو هم برای حرفت دلیلی داری؟ میتونی عقلانی قانعم کنی یا باز میخوای به نظرسنجی حواله م بدی؟!...
_معلومه که دلیل دارم... معلومه که حرفم منطق داره. منطق واقعی نه مثل شما که آسمون ریسمون به هم میبافید تا یه چیزی از توش دربیاد!...
_داری کار خودتو سخت میکنی اینم به لیست اتهاماتت اضافه شد...
برای هر حرفی که تاحالا زدی باید دلیل بیاری وگرنه از درجه اعتبار ساقطه و اونوقته که تو بخاطر این تهمت ها بدهکار من میشی...
و البته که من هم دلیلی برای ترک خونه م بدون دلیل موجه نمیبینم...
اگر میخوای منو از اینجا بیرون کنی از عقلت کمک بگیر و با زبان عقل حرف بزن نه داد و بیداد و فحش و فضیحت...اگرم حرفی برای گفتن نداری من که اینجا خیلی راحتم...
پوزخندی زد:خیلی ام راحت نباش به نظرم از همین الان شروع کن کم کم وسایلت رو جمع کن که یبارکی اذیت نشی...
برگشت طرف مبل که کیفش رو برداره و بره...
سرخوش پرسیدم:حالا کی شروع کنیم؟
برگشت و با تعجب نگاهم کرد:چی رو؟
_همین الان داشتی رجز میخوندی حواست کجاست...
مباحثه رو میگم...کی حرفات رو ثابت میکنی و شر منو از سر دوستت کم میکنی؟
لبخند کجی زد:خیلی طول نمیکشه... امشب میام که ببینم چی میگی الان دیرم شده باید برم قراردارم...
ژانت مواظب خودت باش. فعلا...
طوری به ژانت گفت مواظب خودت باش که انگار با افعی تنهاش میگذاره... معلوم نیست این چهار ماه کجا بوده!... به زحمت خنده م رو کنترل کردم... خداروشکر عصبانیتم خوابیده بود...
اون که رفت ژانت هم نگاه نفرت آمیزی به سر تاپای من کرد و برگشت اتاقش..
نگاهم روی کیسه داروها موند... روی میز جا مونده بودن...اونقدر عصبانی بود که یادش رفت ببردشون...
خواستم ببرم دم اتاقش ولی ترسیدم از لج من داروهاش رو بندازه دور!
احتمالا خودش میاد دنبالشون... منم باید برگردم سر پروژه م و بعدش هم یک فکری به حال شام بکنم... میهمان داریم!...
#به_قلم_شین_الف
.
.
❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
عاشقانه های حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . . #رمان_ضحی #قسمت_یازدهم هر چیزی به ذهنش میرسید با خشم و انزجار تمام به طرفم
❢💞❢
❢ #عشقینه 💌❢
.
.
.
#رمان_ضحی
#قسمت_دوازدهم
بعد از تموم شدن کار پروژه فرستادمش برای صاحبش و بعد هم رفتم سراغ شام.... قرمه سبزی بهترین گزینه برای آشنایی بود...
تمام مدتی که آشپزی میکردم به این فکر میکردم که علی رقم تمام رفتار های عجیب و بعضا زننده ای که توی این دوسال و چند ماه توی آلمان و حالا هم اینجا بخاطر حجابم که معرف دینم بود دریافت کردم، رفتار ژانت کمی بیش از حد عجیب و غیر معمول بود و همه اتفاقها کنار هم میگفت رازی در این رفتار هست که اینبار عزم کرده بودم کشفش کنم...
ساعت تقریبا هشت و نیم بود که صدای زنگ در واحد بلند شد. من پای اجاق بودم. ژانت از اتاقش اومد بیرون و در رو برای دوستش باز کرد.
با هم اومدن داخل پذیرایی و روی کاناپه ی رو به روی آشپزخونه نشستن. همونطور مشغول ولی بلند سلام کردم. ژانت که البته جواب نداد و کتایون هم خیلی کوتاه و بی حوصله گفت: سلام
داشتم برنج رو آبکش میکردم. کارم تقریبا رو به پایان بود که صدای کتایون در اومد: بیا بشین نمیخواد پخت و پز کنی شام آخر رو مهمون من. زنگ میزنم یه چیزی بیارن...
معلوم بود حسابی خسته است اما از اون عصبانیت وحشتناک سر ظهر خبری نبود که کنایه و طنز از کلامش سر در آورده بود...
لبخند کمرنگی زدم و همونطور که پشتم بهش بود در جواب کنایه شام آخرش بلند گفتم:غذا رو که بخوری مشتری میشی از این به بعد هر شب اینجایی.
یک جور کری خوانی پنهان برای اثبات نتیجه مبارزه ای بود که در آستانه آغازش بودیم...
وقتی برگشتم طرفش و چشم تو چشم شدیم خیلی جدی گفت: من این وقت شب خسته و کوفته ی کار نیومدم اینجا دستپخت حضرت عالی رو میل کنم خیال هم نکن با یه بشقاب قرمه سبزی میتونی خاممون کنی نخورده نیستیم...
بیا بشین ببینم چه خوابی برامون دیدی و کی دست از سر مون برمیداری...
از آشپزخونه خارج شدم و رفتم سمت مبل تک نفره ی زیر کانتر:
_من برات دعوت نامه نفرستاده بودم حضرت والا شما یه سری تهمت و اتهام به من و تفکرم زدی که باید بتونی ثابت کنی...
وگرنه من که تو خونه م نشسته بودم داشتم زندگیمو میکردم...
_خودتم میدونی این بحثا هیچ فایده ای نداره نه ما نه تو هیچ کدوم نظرمون عوض نمیشه فقط وقت کشیه پس اگر میخوای بری برو اگرم میخوای بمونی حداقل دست از سرمون بردار...
واقعا هدفت رو از این معرکه گیری ها درک نمیکنم...
شما که مثلا ادعای ایمان و اخلاق هم دارید از خون مردم رو تو شیشه کردن و اذیت کردنشون چه لذتی میبرید؟همینه دیگه همتون همینید...
خونسرد گفتم:اتهام جدید... اینم به لیست اثبات هات اضافه شد...
نشستم روی مبل و خودم رو جلو کشیدم: ببین... با ننه من غریبم و تحریک احساسات نمیتونی منو گول بزنی و دست به سر کنی... به من و مهمتر دینم اتهام وارد شده من میخوام این اتهام رفع بشه همین...
هدف من واضحه من دنبال احقاق حقم... شما باشی از کنار اینهمه توهین به همین سادگی رد میشی؟ من حق دارم بابت اینهمه افترا از شما منطق بخوام و فرصت داشته باشم که از خودم دفاع کنم این حداقل حق منه...
آخر این ماجرا چه حق با من باشه و چه شما من از اینجا میرم چون هیچ اصراری به تحمل نگاه های پر از نفرت و تحقیرآمیز شما ندارم ولی قبلش حق، هر چی که هست باید آشکار بشه... و شما(با دست به هر دوشون اشاره کردم) باید... بابت توهین ها و اتهامهاتون پاسخگو باشید...
مسئولیت پذیری میدونی چیه خانم فرخی؟ به قول خودت اخلاق داشته باش پای حرفی که زدی وایسا و ثابتش کن اگر براش دلیل داری...
زبون فقط یه تیکه گوشت نیست که خیلی راحت توی دهن بچرخونی و دیگران رو زخمی کنی هر حرفی که میزنی؛ هر حرفی، باید آمادگی پذیرش عواقب و مسئولیتش رو داشته باشی این اولین شرط اخلاقه خانم استاد اخلاق!
پس وقتی داری وظیفه ت رو انجام میدی سر من منت نذار و وقتی به عنوان یه آدم به قول خودت با اخلاق مشغول انجام وظیفه ای بیخود به جون بقیه غر نزن...
#به_قلم_شین_الف
.
.
❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
「💚」◦
◦「 #قرار_عاشقی 🕗」
.
یک بار
فضل بن سهل،
امام(ع) را برای انفاقِ
همۀ ثروتشان
ملامت کرد.
امام(ع) به او فرمودند:
چیزی را که
پاداش و رحمت خدا
به آن تعلق میگیرد،
ضرر حساب نکن 💚🍃
.
◦「🕊」
حتما قرارِشـــاهوگدا، هستیادتان👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
「💚」◦
«🍼»
« #نےنے_شو 👼🏻»
آژیی ژونمم میسه اون ژولاببب|🧦|•
خوسدَلیاا من بیفوسم؟|👣|•
خیلی بُژُک بودن . |🧦|•
ژولاب بُژُک دوس دالم |😍|•
🏷● #نےنے_لغت↓
🌹آژیی:آبجی
🌹خوسدَلیاا :خوشگلا
🌹بیفوسم: بپوشم؟
ــــــــــــــــــــــــــــــ♡ــــــــــــــــــــــــــــــ
❌ عدم تخلیه انرژی کودک، مشکلاتی را برای او پیش میآورد که یکی از آنها عصبی شدن او است!
🥳 کودکی که دوست دارد خود را با جنب و جوش تخلیه کند؛ اما پدر و مادر به او اجازه این کار را نمیدهند، مانند کسی است که بغض گلویش را گرفته؛ اما به او اجازه گریه کردن نمیدهند.
🤨 این مسئله به شدت روی آرامش روانی و عصبی کودک تأثیر منفی دارد.👊
☝️-والدین باید با مدیریت هیجانات
کودک و ایمن بودن شرایط خود کودک و سایرین، اجازه تخلیه انرژی
را به او بدهند.
👈نیاز کودک به جنب و جوش باید ارضا شود، بردن کودک به سالنها و
پارکهای بازی و طبیعت میتواند برای کودک حیاتبخش باشد.
«🍭» گـــــردانِزرهپوشڪے👇🏻
«🍼» Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
◖┋💍┋◗
◗┋ #همسفرانه 💑┋◖
.
.
.
I am not my own, #you have all of me.
من متعلق به خودم نیستم، #تُ تمام منو داری.🫀
.
.
◗┋😋┋◖ #ٺـــــو چنان ،
در دلِمنرفتہ،ڪہجان، در بدنۍ👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
◖┋💍┋◗
𓆩🌸𓆪
|' #آقامونه .|
.
﮼𖡼 شب🌃
خانه روشن میشود💡
چون یاد نامت میکنم💚
#مولانا /✍
|✋🏻 #لبیک_یا_خامنه_ای
|💛 #سلامتےامامخامنهاۍصلوات
|🔄 بازنشر: #صدقهٔجاریه
|🖼 #نگارهٔ «1784»
.
|'😌.| عشق یعني، یڪ #علي رهبر شده👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
𓆩🌸𓆪
∫°🌸.∫
∫° #صبحونه .∫
فرقے نمےڪند ڪہ شـ🌙ــب چگونه گذشت ،
هر صــ☀️ــبح دوباره زنده مےشوم
صبح بزرگترین پاداش براے کسانے است ڪہ روز قبل زنده ماندهاند.
صبح مثل معـ✨ـجزه مےماند ،
آغاز یک زندگے است ڪہ بہ پایان رسیده بود 🌿❤️
#صبحتون_بہخیر ☕️
∫°🌤.∫ #صبح یعنے ،
تو بخندے و،دلم باز شود👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
∫°🌸.∫
≈|🌸|≈
≈|#پابوس |≈
.
.
🔹امام رضا (ع) فرمود:
هر ڪس پس از نماز صبح صد بار بگوید: «بسم الله الرحمن الرحیم، لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم»؛ به اسم اعظم خدا از سیاهے چشم به سفیدے آن نزدیڪتر شده و به راستی ڪه در مدار اسم اعظم قرار گرفته است.
✍(سفینه البحار، ج ۱، ص ۶۶۱)📚
.
.
≈|💓|≈جانےدوبارهبردار،
با ما بیا بہ پابــوس👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
≈|🌸|≈
◦≼☔️≽◦
◦≼ #مجردانه 💜≽◦
.
.
این منم ڪہ گم شده امـ ؟ 🔍
یا تویـے ڪہ پیدا نمے شوے ؟! 🌥
.
.
◦≼🍬≽◦ زنده دلها میشوند از ؏شق، مست👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
◦≼☔️≽◦