•𓆩🌤𓆪•
.
.
•• #صبحونه ••
خدایا!
در این روز مرا از آمرزشجویان درگاهت قرار ده
و
قرار ده مرا در این روز از بندگان شایسته و فرمانبردارت
و
در این روز مرا از دوستان نزدیکت قرار ده، به حق مهربانیات
ای مهربانترین مهربانان ..💝😇
.
.
𓆩صُبْحیعنےحِسِخوبِعاشقے𓆪
http://Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🌤𓆪•
•𓆩💌𓆪•
.
.
•• #مجردانه ••
نشانههای خاص 2 :
توی پستهای قبل گفتیم که
بعضی رفتارهای ما هستند که
میتونه بعد از ازدواج
ما رو با
چالش مواجه کنه
قبلا چهارتا ویژگی رو گفتیم
امروز، چهار تای دیگه،
که خیلی از دخترها دچارش هستند
🌿 و مهمه که قبل ازدواج،
رفع یا اصلاح بشن...
💚 پنج. #لذت
اگه فقط دنبال کسب لذت و علائق
خودت هستی و کارها و مسئولیتهات
رو به دوش دیگران میگذاری
(نبود مسئولیت پذیری)
💚 شش. #منطق
اگه فقط منطق و طرز نگرش خودت رو
قبول داری و در برابر دیگران حالت دفاعی
یا تهاجمی میگیری و افکار، احساس و
رفتار دیگران رو نمیپذیری
(واکنش دفاعی و خودبرتر ببنی)
💚 هفت. #آگاهی
اگه یه تصور کلّی از شخصیت خودت
داری و نقاط ضعف و نقاط قوت خودت
رو به صورت شفاف نمیبینی
(نداشتن خودآگاهی)
💚 هشت. #مشکلات
اگه به دنبال همسر مناسبی هستی که
توی زندگی مشترکتون در آینده با هیچ
گونه مشکلی مواجه نشید و کــــاملا
شبیه همدیگه باشید
(خطای شناختی)
ادامه دارد..
.
.
𓆩ازتوبهیڪاشارتازمابهسردویدن𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩💌𓆪•
•𓆩🪴𓆪•
.
.
•• #همسفرانه ••
بَند بَند "قلبَــ💓ــم" را
به وجود #تـو بافتَـ⛓ـم
گِره پُشت گِره آمَدے که بمانے
به طَعم ماندِگارے🥰
#شنبه_تون_عاشقانه💐
.
.
𓆩خویشرادرعاشقےرسواےعالمساختم𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🪴𓆪•
Tahdir joze5.mp3
3.96M
•𓆩🎧𓆪•
.
.
•• #دلارام ••
کاش در این رمضان
لایق دیدار شوم . . .(:♥️
○تندخوانیقرآنکریم📖
○بهنیابتازشهیدهریحانهسلطانی
"دخترکاپشنصورتی" وشهیدعادلرضایی🕊
○بانوایاستادمعتزآقایی
○جزء پنجم🤍
.
.
𓆩هرگزنَمیردآنڪہدلشزندهشد بهعشق𓆪
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
•𓆩🎧𓆪•
﷽
【 #خادمانه | #چفیه 】
#ختم_صلوات امروز بہ نیت:
🌱『 شـھیـد مهدی باکــــــــری 』
در روز، حضرت هزاران بار برای ما دعا میکنند تا از بلایا محفوظ بمانیم، پس کمترین کاری که میتونیم بکنیم، تقدیم کردن صلوات با "وعجل فرجهم" به محضر ایشان است. استادعالی.
📿' چندتا صلوات میفرستی امروز؟👇🏼
➲ https://EitaaBot.ir/counter/7oay3
- پ.ن: ۲۵ اسفندماه سالروز
شهادت شهید مهدی باکری است. -
ھـر روز مھمـان یڪ شھیـد👇
http://Eitaa.com/Asheghaneh_halal
🌱:📿
•𓆩🧕𓆪•
.
.
•• #منو_مامانم ••
💬 امروز دم افطاری مامانم، جمله
جالبی گفت که حیفم اومد براتون نفرستم؛
گفت: مهمونی خداست📿، اونوقت ما باید
همش پای گاز و سینک باشیم😔😄
.
.
•📨• #ارسالے_ڪاربران • 860 •
#سوتے_ندید "شما و مامانتون" رو بفرستین
•📬• @Daricheh_Khadem
.
.
𓆩بامامان،حالدلمخوبه𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🧕𓆪•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•𓆩🍳𓆪•
.
.
•• #چه_جالب ••
بانــــوی خـــونـــه :)
با این دســتور پخت جــذااااااب و راحــــت
از این به بعد،برای افـــطـــار
خودت زولبــیا درســت کن😍🍯
ویـــــدئو رو از دســـت ندیهااااا😌🎀
.
.
𓆩حالِخونھباتوخوبھبآنوےِخونھ𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
.
.
•𓆩🍳𓆪•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•𓆩🪞𓆪•
.
.
•• #ویتامینه ••
📹 قدرت عجیب زن!😌♥
#حتماببینید👌
.
.
𓆩چشممستیارمنمیخانہمیریزدبهم𓆪
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
•𓆩🪞𓆪•
مداحی_آنلاین_انواع_روزه_مجتهدی_تهرانی.mp3
807.6K
•𓆩📼𓆪•
.
.
•• #ثمینه ••
انواع روزه♨️
#آیت_الله_مجتهدی_تهرانی
#سخنرانی_بسیار_شنیدنی👌
.
.
𓆩چهعاشقانهناممراآوازمیڪنے𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩📼𓆪•
4_6030501445021733229.mp3
5.99M
•𓆩❤️🩹𓆪•
.
.
#یه_حبه_نور
روزه یعنی؛
خودآگاه به یه سری چیزا نه بگو...
سهم نور امروزمون؛
تقدیم به شما...💛
.
.
•𓆩عشقِدرحدِجنونخصلتِایرانیهاست𓆪•
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩❤️🩹𓆪•
•𓆩☀️𓆪•
.
.
••#قرار_عاشقی••
حال برگشتن از حرم اونجا که شاعر نوشت؛ «به روزِ وصل هم عاشق بُوَد در گریه و زاری، ز شامِ هجر از بس دیدهاش ترسیده میگرید...»
.
.
𓆩ماراهمینامامرضاداشتنبساست𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩☀️𓆪•
•𓆩🌙𓆪•
.
.
•• #آقامونه ••
••᚜ثواب روزه📿
و حج قبول🕋
آن کس برد🧐
که خاک🌫
میکده عشق را🌹
زیارت کرد😌᚛••
حافظ ✍🏼
.
.
•✋🏻 #لبیک_یا_خامنه_اے
•🧡 #سلامتےامامخامنهاےصلوات
•📲 بازنشر: #صدقهٔجاریه
•🖇 #نگارهٔ «1307»
.
.
𓆩خوشترازنقشتودرعالمتصویرنبود𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🌙𓆪•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•𓆩🪴𓆪•
.
.
•• #سلامحضرتباران ••
توشهی فردامون اینه که؛
سعی کن از این به بعد دائمالوضو باشی
و با دقت و توجه وضـو بگیــری و موقـعِ
وضوگرفتن سوره حمد یا قدر رو بخونی. 📿
چه بسا اتفاق میافتد که سالک همین
وضــو و نماز را به صورت واقعـی خــــود
مشاهده میکند و میبینــد که از حیث
شعور و ادراک، هزاران مرتبه از صورت
جسمانیه خارجیه آن امتیاز دارد.
-علامهطباطباییرحمةاللهعلیه
#توشه♥
#سیروزحیات🌍
.
.
𓆩هرگَھ کھ اَبر دیدموباران،دلمتَپید𓆪
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
•𓆩🪴𓆪•
•𓆩🌤𓆪•
.
.
•• #صبحونه ••
خدایــا
در این ماه به خاطر دست زدن به نافرمانیت خوارم مســاز
و تازیانـــههای عذابت را بر مــن مزن،
و از موجبات خشمت دورم بــدار
با منت و بخشـــشت بر من ببخشای،
ای نهــایــت آرزوی آرزومــنـــدان . . .🫀🌸
.
.
𓆩صُبْحیعنےحِسِخوبِعاشقے𓆪
http://Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🌤𓆪•
•𓆩🪴𓆪•
.
.
•• #همسفرانه ••
وقتے اومَدے تو زندگیم!
یـ1⃣ـه نفَر بودے👇🏻
ولے الآن
هَمـــه کَـسَـمـے🥰 :))
.
.
𓆩خویشرادرعاشقےرسواےعالمساختم𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🪴𓆪•
Tahdir joze6.mp3
3.98M
•𓆩🎧𓆪•
.
.
•• #دلارام ••
ظهرهایرمضانذکرحسینمیگویم
بردننامحسین
وقتعطشمیچسبد✨
○تندخوانیقرآنکریم📖
○به نیابتازشهیدحاجحسینخرازی
وشهیدآرمانعلیوردی🕊
○بانوایاستادمعتزآقایی
○جزء ششم🤍
.
.
𓆩هرگزنَمیردآنڪہدلشزندهشد بهعشق𓆪
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
•𓆩🎧𓆪•
•𓆩🛼𓆪•
.
.
•• #مجردانه ••
در من کوچــ🛤ــھ ا؎ است
ڪھ با #تُــ در آن نگشتھ ام🌸💛
-----
#افشین_یداللهی
#چشمهارابایدشست
#کوچههارابایددیـد😁🤌
.
.
𓆩عاشقےباشڪهگویندبهدریازدورفت𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🛼𓆪•
﷽
【 #خادمانه | #چفیه 】
#ختم_صلوات امروز بہ نیت:
🌱『 شـھید عباس بابایـی 』
📿' چندتا صلوات میفرستی امروز؟👇🏼
➲ https://EitaaBot.ir/counter/7oay3
ھـر روز مھمـان یڪ شھیـد👇
http://Eitaa.com/Asheghaneh_halal
🌱:📿
•𓆩🧕𓆪•
.
.
•• #منو_مامانم ••
💬 زمان بچگیمون آجیل بر عکس زمان الان، به قیمتی بود که همه میتونستن با هر وضع مالی آجیل عیدشونو بخرن. معمولا کیلو کیلو و از هر نوع و مدل میخریدن. مامانا هم معمولن آجیلا رو تو هفت تا سوراخ قایم میکردن که بچه هاشون دخل همه شو در نیارن😁. مامان منم مثل همه ی مامانا آجیلا رو قایم میکرد میگف آجیل برا مهمونه. بعد از چن ماه که از عید میگذشت هر جا که شاپرک و پشه میدیدیم میفهمیدیم که اونجا حتما آجیل جاساز شده و جای آجیل لو میرف😁. آخه مادر من دلت نمیومد آجیلا رو به بچه هات بدی ولی راضی بودی شته و پشه بزنه؟ یهو الان یادم افتاد🤨😄
اینجاس که باید بگم مادره من مادره من تو یاری و یاوره من😄
روزه همه ی مامانا مبارک😍💐
.
.
•📨• #ارسالے_ڪاربران • 861 •
#سوتے_ندید "شما و مامانتون" رو بفرستین
•📬• @Daricheh_Khadem
.
.
𓆩بامامان،حالدلمخوبه𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🧕𓆪
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•𓆩🍳𓆪•
.
.
•• #چه_جالب ••
خوراکی جدید
شیـــوه ی جدید🤩
اسمش هســت . . .
فــرنی بستـــنی😋🍦
از دستــش نده✋🏻
.
.
𓆩حالِخونھباتوخوبھبآنوےِخونھ𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
.
.
•𓆩🍳𓆪•
•𓆩🪞𓆪•
.
.
•• #ویتامینه ••
اولین اصل در رابطه احترامه♥
چه اولین روز دیدارتونه چه ده سال از رابطتون میگذره اینو به یاد داشته باشید که احترام عضو جدا نشدنی رابطه اس👏☺️
.
.
𓆩چشممستیارمنمیخانہمیریزدبهم𓆪
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
•𓆩🪞𓆪•
YEKNET.IR - shoor 2 - shabe 4 moharram1399 - moghaddam.mp3
4.37M
•𓆩📼𓆪•
.
.
•• #ثمینه ••
آبروی من الهی العفو من بالحسین
اللهم اجعلنی عندک وجیها بالحسین
#بسیار_دلنشین👌
.
.
𓆩چهعاشقانهناممراآوازمیڪنے𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩📼𓆪•
عاشقانه های حلال C᭄
•𓆩⚜𓆪• . . •• #عشقینه •• #یکسالونیمباتو #قسمت_دویستونودودوم از حرفش خنده ام گرفت که گفت: م
•𓆩⚜𓆪•
.
.
•• #عشقینه ••
#یکسالونیمباتو
#قسمت_دویستونودوسوم
هر چه کردم فایده نداشت احساس می کردم هر لحظه امکان دارد از حال بروم.
به سختی لب زدم و احمد را صدا زدم.
احمد به سمتم برگشت و با دیدنم جا خورد.
سریع به سمتم آمد و کمک کرد از روی الاغ پایین بیایم و با نگرانی پرسید:
چی شده؟ خوبی؟
چرا رنگت این قدر پریده؟
زیر آن آفتاب گرم هیچ جایی نبود که بشود تکیه بزنم و یا دراز بکشم.
بچه را به سمت احمد گرفتم و خودم هم در آغوش او افتادم.
احمد با یک دست بچه را و با دست دیگر مرا گرفت تا نیفتم.
روی زمین نشست و مرا در بغل گرفت و گفت:
کاش من می مردم و تو این همه به خاطر من اذیت نمی شدی
چشم هایم را بسته بودم اما گوش هایم بغض صدایش را می شنید
با بغض بیشتری گفت:
رقیه جانم ...
جان احمد ...
من نمی دونم تو این بیابون چه کار باید بکنم.
گربه می کرد؟ یا من حس کردم گریه می کند؟
آن قدر ضعف داشتم که نای باز کردن پلکم را نداشتم.
صدایش را می شنیدم ولی قدرت عکس العمل نداشتم.
با همان بغض و صدای خشدارش گفت:
رقیه جان ....
جان احمد چشماتو باز کن ....
واقعا انگار توان باز کردن پلکم را نداشتم
خونریزی ام همه توانم را تحلیل برده بود.
_رقیه جان ....
جان احمد چشماتو باز کن ...
یه چیزی بگو ....
نکنه از دستم بری ....
تو رو خدا رقیه
این بار واقعا مطمئن بودم گریه می کند. چون اسم خدا را آورد و قسم داد به هر سختی بود سعی کردم کلامی بگویم و لب هایم را از هم باز کردم اما حال حرف زدن هم نداشتم
احمد بقچه را از داخل جاجیم برداشت زیر سرم گذاشت و مرا روی همان زمین داغ و سنگلاخش خواباند
از صدای پایش می فهمیدم سر در گم دور خودش می چرخد و مدام می گفت:
خدایا چه کار کنم ....
یا صاحب الزمان چه کار کنم؟
بد موقع حالم بد شده بود
وسط راه بودیم و نه می توانستیم برگردیم نه قدمی پیش برویم و نه می توانست در این بیابان داغ زیر این آفتاب من و علیرضا را تنها بگذارد و برود کمک بیاورد
کنار سرم روی زمین زانو زد تا سایه اش روی صورتم بیفتد و با گریه گفت:
یا صاحب الزمان می بینید که مضطر شدم به دادم برسید
امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء
نمی دانم چند بار این آیه شریفه را خواند اما کم کم حس کردم حالم دارد بهتر می
شود.
چشم که باز کردم احمد از خوشحالی به سجده افتاد و به شدت گریست
🇮🇷هدیه به روح مطهر شهید جواد فکوری صلوات🇮🇷
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/77174
.
.
•🖌• بہقلم: #ز_سعدی
.
.
𓆩مرجعبهروزترینرمانها𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩⚜𓆪•
•𓆩⚜𓆪•
.
.
•• #عشقینه ••
#یکسالونیمباتو
#قسمت_دویستونودوچهارم
احمد به سمتم آمد. سرم را بغل گرفت و گفت:
خدا رو شکر ....
فکر کردم از دست دادمت ...
منو ببخش که باعث شدم به این حال بیفتی
دستم را بالا آوردم و ریشش را لمس کردم.
_چیزی میخوای بهت بدم؟
لبهای خشکم را با زبان خیس کردم و گفتم:
فقط آب ...
احمد به سمت دبه رفت و کمی،آب در لیوان فلزی برایم ریخت.
به آب سوره حمد خواند و بعد لیوان را به سمتم گرفت.
حال نداشتم لیوان را بگیرم و خودش لیوان را به لبم نزدیک کرد تا آب خوردم.
سعی کردم خودم را کمی بالا بکشم و بنشینم.
زمین هم نجس،شده بود.
خجالت کشیدم که احمد این وضع را ببیند ولی دید.
من از خجالت سر به زیر انداختم و او از شرمندگی سر به زیر شد.
با همه خجالتی که داشتم به احمد گفتم:
بی زحمت بهم لباس تمیز بده
احمد بقچه را از پشت سرم برداشت و باز کرد.
حالا در این بیابان کجا می توانستم لباس عوض کنم وقتی که هیچ چیزی نبود بشود پشتش پناه گرفت.
چادر رنگی ام، لباسم، شلوارم، همه کثیف و نجس،شده بود.
در آن لحظه دوست داشتم به حال خودم زار بزنم.
چند کهنه روی لباس خصوصی ام گذاشتم و چادر رنگی ام را روی سرم انداختم.
به هر سختی بود شلوار و لباس خصوصی ام را عوض کردم.
یقه پیراهنم را باز کردم و پایینش را گرفتم و بالا کشیدم.
سریع لباس تمیزی پوشیدم و روسری ام را مرتب گردم.
چون چادر رنگی دیگری نداشتم چادر مشکی ام را از بقچه بیرون کشیدم و بعد از مدت ها آن را روی سرم انداختم.
به لباس های نجس و کثیفم چشم دوختم.
نه آب و جانی داشتم که این ها را بشویم و نه می توانستم دورشان بیاندازم.
به ناچار تای شان زدم و گوشه ای از جاجیم فرو کردم.
از احمد خواستم روی دست هایم آب بریزد تا بشویم.
همه بدنم نجس شده بود و عرق هم که می کردم بدتر این نجاست بیشتر می شد.
حالم که کمی بهتر شد علیرضا را بغل گرفتم و گفتم:
بریم دیگه
احمد با شرمندگی پرسید:
بهتری؟
یا علی گویان از جا برخاستم و گفتم:
بهترم. زودتر بریم تا این گرما هلاک مون نکرده
احمد نباتی را به سمتم گرفت و گفت:
بیا اینو بذار گوشه لپت شیرینه فکر کنم خوب باشه برات
نبات را از دستش گرفتم و تشکر کردم..
احمد طناب دور گردن الاغ را گرفت و گفت:
بیا کمکت کنم سوار بشی
نگاهی به مسیر روبروی مان انداختم و گفتم:
نه ... پیاده میام
_رقیه تو همین چند دقیقه پیش بلانسبت مثل جنازه افتاده بودی
جون نداری که این همه راهو بیای اونم تو سراشیبی کوه
بیا سوار شو ...
قدمی از الاغ فاصله گرفتم و گفتم:
نه احمد
من از بس روی این الاغ ترس و لرز و وحشت افتادن داشتم حالم بد شد
🇮🇷هدیه به روح مطهر شهید عباس بابایی صلوات🇮🇷
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/77174
.
.
•🖌• بہقلم: #ز_سعدی
.
.
𓆩مرجعبهروزترینرمانها𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩⚜𓆪•