eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.7هزار دنبال‌کننده
20.7هزار عکس
2هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
•𓆩🌤𓆪• . . •• •• موفقــیت👌🏻 بهـ معـنای این نیـسـت کهـ مــدام اتفاقات عــالی بـرایــت رخ دهـد🪴 بلکهـ یعنــی هر روز صبــح از خواب بـلند شـــوے و بـهـترین استـفاده را از هـر روزت بــکنے . . .💛☀️ . . 𓆩صُبْح‌یعنےحِسِ‌خوبِ‌عاشقے𓆪 http://Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🌤𓆪•
•𓆩📿𓆪• . . •• •• پیامبر اڪرم ﷺ : غذا‌؎ حـ🍲ـلال، قلـ🫀ـب را نورانے و باصـ😍ـفا می‌کند و استجابت دعـ🤲🏻ـ را نزدیک :353 ☺️🌱 . . 𓆩خوانده‌ويانَخوانده‌به‌پٰابوسْ‌آمده‌ام𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩📿𓆪•
•𓆩💌𓆪• . . •• •• • راستش من معیار خاصی ندارم، همین که آدم خوبی باشین برام کافیه 😌 یکی از مواردی که توی دوران خواستگاری پیش میاد 🍁 برداشت نه‌چندان درست از بعضی تعابیره، مثل یا گاهی پیش میاد که بخاطر اینکه به خواستگار 😇 شرایط سخت تحمیل نشه، حتی اصلی‌ترین معیارهامون هم نادیده می‌گیریم معیارهایی که نادیده گرفتنشون بعدها دلیل شروع اختلافات می‌شن ⚡ 🌸🌿 برای یه ازدواج موفق در مرحله اول، مهمه که خودمون رو بشناسیم... نقاط قوّت و ضعفمون، تیپ شخصیتی، سلایق و باورهامون ⛅ کم دیده نشده ازدواج‌هایی که هر دو نفر از نظرِ اخلاق و رفتار، مورد قبول دیگران بودند اما توی زندگی مشترک، بخاطرِ تفاوت‌ معیارها، به مشکل برخوردند بنابراین 🌱 پیش از ازدواج معیارهامون رو دسته‌بندی کنیم اونهایی که نمی‌شه به هیــچ‌عنوان نادیده بگیریمشون و ازشون بگذریم، مثلا نماز، 💕 راست‌گویی، هستند که باید با توجه اونها، انتخاب کنیم .. ‌‌‌. . 𓆩ازتوبه‌یڪ‌اشارت‌ازمابه‌سردویدن𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩💌𓆪•
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌•𓆩🪴𓆪• . . •• •• 🍃🌸‌/ آنـ❤️ـدل 🍃🌸/ که به صد هـــــزار 🍃🌸/ جــ💓ــان مےندهم 🍃🌸/ یک خنــدهٔ 🍃🌸/ به رایـــگان مےببرد🎈 🌊 ‌😊 🥰💕 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌. . 𓆩خویش‌رادرعاشقےرسواےعالم‌ساختم𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🪴𓆪•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•𓆩🍳𓆪• . . •• •• آخ آخ :)) یهـــ عمـــرررررر😵‍💫 اشتـباه رب گوجهــ رو🥫 نگـهدارے مے کردیـــم 😑! ‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌. ‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌. 𓆩حالِ‌خونھ‌با‌توخوبھ‌بآنوےِ‌خونھ𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal . . •𓆩🍳𓆪•
•𓆩🧕𓆪• . . •• •• 💬 ‌‏به مامانم گفتم برای شام چی درست کنم؟ گفت اخلاقتو😏😂 . . •📨• • 891 • "شما و مامانتون" رو بفرستین •📬• @Daricheh_Khadem . . 𓆩با‌مامان،حال‌دلم‌خوبه𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🧕𓆪
مداحی_آنلاین_آه،_سلام_الله_علی_اولاد_زهرا_محمد_فصولی.mp3
2.14M
•𓆩📼𓆪• . . •• •• آه، سلام الله علی اولاد زهرا آه، ندارد زائری این روز و شبها 🏴 . . 𓆩چه‌عاشقانه‌نام‌مراآوازمیڪنے𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩📼𓆪•
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌•𓆩🪴𓆪• . .‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ •• •• 🍃⃟💖 به مرگ راضی‌ام اما به رفتنت هرگز نرو بمان و بمیران مرا در آغوشت 💖⃟🍃 . . 𓆩خویش‌رادرعاشقےرسواےعالم‌ساختم𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🪴𓆪•
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
•𓆩⚜𓆪• . . •• #عشقینه •• #یک‌سال‌و‌نیم‌با‌تو #قسمت_سیصدوپنجاه دور قبر مادر احمد به شدت شلوغ بود.
•𓆩⚜𓆪• . . •• •• از پله های زیر زمین حرم بالا رفتم و ناراحت از این که جز سلام سهمی از زیارت امام رضا نداشتم همراه خانباجی و محمد حسن از حرم خارج شدم. محمد حسن دربستی گرفت و سر کوچه پیاده شدیم. وارد کوچه که شدیم خانباجی کلیدش را از گوشه روسری اش باز کرد در حیاط را باز کرد و گفت: مادر تو برو استراحت کن من و محمد حسن بریم یکم خرت و پرت بگیریم بر می گردیم. زیر لب باشه ای گفتم و وارد حیاط شدم. به مهمانخانه رفتم و بخارش نفتی اش را روشن کردم علیرضا را عوض کردم خواباندم و برای شستن کهنه هایش به حیاط رفتم. کهنه ها را در تشت ریختم و کنار حوض نشستم تا بشوییم. شیر آب را که باز کردم احساس کردم کسی پشت سرم ایستاده است. هوا ابری بود و سایه ای نمی دیدم ولی حضورش را احساس می کردم. جرات برگشتن و نگاه کردن به پشت سرم را نداشتم. مطمئن بودم هیچ یک از اعضای خانواده ام به این زودی به خانه بر نمی گشت. نمی دانستم که کیست و اصلا کی وارد خانه شد که من نفهمیدم فقط می دانستم نه حجاب درستی دارم و نه جرات نگاه کردن به پشت سرم و دیدن او را دارم. در دل فقط امام زمان را صدا زدم و کمک خواستم. چشم هایم را بستم و منتظر هر اتفاقی بودم _شوهرت کجاست؟ در حالی که قلبم به شدت می تپید و از ترس در حال جان دادن بودم با همان دست های نجسم چادرم را از دور کمرم باز کردم و روی سرم کشیدم. به سختی از جا برخاستم و به سمت او چرخیدم. با دیدن او با گریه گفتم: الهی بمیری محمد علی محمد علی با بدجنسی خندید و گفت: درسته بد ترسیدی ولی نفرین نکن با آستین اشکم را پاک کردم و گفتم: این چه کاریه؟ داشت قلبم از حرکت می ایستاد محمد علی لب حوض نشست و گفت: حقت بود. چرا در حیاط رو باز گذاشتی؟ سر کوچه رو ندیدی تو ماشین نشستن زاغ سیاهت رو چوب می زنن؟ خدایی نکرده الان یکی از اون نامردا میومد سر وقتت می خواستی تک و تنها چی کار کنی؟ چادرم را از روی سرم برداشتم و گفتم: در حیاط که همیشه بازه جز شبا من یاد ندارم در حیاط رو بسته باشیم _اون مال قبل بود الان که تو هستی شبانه روزی در حیاط باید بسته باشه مخصوصا وقتی تنهایی 🇮🇷هدیه به روح مطهر شهید محمد اکبری صلوات🇮🇷 ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/77174 . . •🖌• بہ‌قلم: . . 𓆩مرجع‌به‌روزترین‌رمان‌ها𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩⚜𓆪•
•𓆩⚜𓆪• . . •• •• محمد علی از لب حوض برخاست پشت شلوارش را تکاند و گفت: هم باید حواست رو جمع تر کنی هم دلت رو گنده تر کن آبجی خانم چادرم را در هم جمع کردم و گفتم: حواسم جمعه تو بدجور منو ترسوندی هم یهو بی سر و صدا اومدی پشتم هم صداتو کلفت کردی وحشت کردم به سر تا پایم اشاره کردم و گفتم: ببین این قدر ترسیدم نامحرم باشی برای این که خودمو بپوشونم دست نجسم رو به روسری و لباس و چادر و همه جام زدم سر تا پام نجس شد محمد علی دست در جیب شلوارش کرد و گفت: اشکال نداره بعدش برو حمام دستش را از جیبش بیرون آورد و گفت: جاش برات یه هدیه دارم ... گیره موی زرد رنگی را به سمتم گرفت و گفت: اینو احمد داد برات بیارم لبخند روی لبم نقش بست و در حالی که دست دراز کردم گیره را بردارم پرسیدم: پیش احمد بودی؟ به تایید سر تکان داد _حالش خوب بود؟ _خوبه .... گفت میخواد بره چناران .... دیدن خواهرش لب حوض نشستم که محمد علی کلیدی را نشانم داد و گفت: گفت بهت بگم نگرانش نشی اینم کلید اتاقتونه اجاره دو هفته رو پرداخت کرده کلید را به سمتم گرفت و گفت: گفت اگه دو هفته شد و برنگشت بری وسایلت رو برداری و اتاق رو تخلیه کنی _یعنی این همه طولانی قراره اونجا بمونه؟ محمد علی با فاصله کنارم نشست و گفت: زودتر بر می گرده دلت رو بد نکن به سمت محمد علی چرخیدم و پرسیدم: کی قراره بره؟ _الان تو راهه شایدم رسیده باشه من اول اونو رسوندم تا اتوبوسا بعدش اومدم سر خاک مادرش تا رسیدم یه فاتحه خوندم چشم چرخوندم دیدم تو و خانباجی و محمد حسن دارین میرین منم دنبال تون اومدم مواظب تون باشم می دونستم محمد حسن میذاره میره _رفته کمک خانباجی خرت و پرت بخرن _اون باید پیش تو می موند نه که با خانباجی بره خرید بچه که نیست هر کی رفت مغازه اینم پی اش بره گیره را در جیب لباسم گذاشتم از جا برخاستم و گفتم: اتفاقا چون بچه نیست همراه خانباجی رفت. رفت کمکش کنه کنار تشت روی پا نشستم و گفتم: خانباجی دیگه سنی ازش گذشته جون نداره خریدا رو تنها بیاره خونه دیگه باید یکی دیگه رو بفرستین خرید خونه رو انجام بده 🇮🇷هدیه به روح مطهر شهید نبی الله یوسفی صلوات🇮🇷 ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/77174 . . •🖌• بہ‌قلم: . . 𓆩مرجع‌به‌روزترین‌رمان‌ها𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩⚜𓆪•
•𓆩☀️𓆪• . . •• •• چه دعایی می کنید اگه کسی یهویی باهاتون تماس بگیره و بگه نزدیک امام رضاست ع ؟! . . 𓆩ماراهمین‌امام‌رضاداشتن‌بس‌است𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩☀️𓆪•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•𓆩🌙𓆪• . •• •• ﮼𖡼 ای تو همیشه سایه ی سَر👌🏻 میشناسی اَم؟!😌 جانانِ من! سلام پدر✋🏻 میشناسی اَم❓ ﮼𖡼 هرچه که دلبر است💖 شبیه خودِ شماست🥰 ای روشنای شمس و قمر🌙 میشناسی ام❔ ﮼𖡼 هرکس تو را شناخت🌱 خودش را ز یاد برد😉 در‌ بین عاشقان، چقدَر میشناسی اَم😢 ﮼𖡼 در خواب😴 نام کوچک من را صدا زدی🪴 احساس میکنم که دگر میشناسی اَم😊 عارفه دهقانی /✍🏼 . •✋🏻 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌•🧡 •🇮🇷 •🚀 | •📲 بازنشر: •🖇 «1339» . 𓆩خوش‌ترازنقش‌تودرعالم‌تصویرنبود𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🌙𓆪•
•𓆩🌤𓆪• . . •• •• داغ جــنون تازه گشــت ایـن دل پژمـردهــ را🫀✨ ســخت خـزانے گـذشت، خوب بهارے رسـید . . .🌱🌸 . . 𓆩صُبْح‌یعنےحِسِ‌خوبِ‌عاشقے𓆪 http://Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🌤𓆪•
•𓆩📿𓆪• . . •• •• پیامبر اڪرم ﷺ : نشسـتـن مـ🧔🏻‍♂ـرد ڪنار همــ💕ــسر، نـزد خـ✨ــدا از اعتکاف در مسـ🕌ــجد مــــحبـوبـتـــ😍ــــر اسـت! 😌🤌 . . 𓆩خوانده‌ويانَخوانده‌به‌پٰابوسْ‌آمده‌ام𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩📿𓆪•
•𓆩🌿𓆪• . . •• •• اهــ♡ـلِ اویـ💍ـم! مرا میـ😌ــلِ دگـر نیست بـ✋🏻ـگویم ✔ . . 𓆩عاشقےباش‌ڪه‌گویندبه‌دریازدورفت𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🌿𓆪•
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌•𓆩🪴𓆪• . . •• •• چشــ👀ــمت به خواب مرا خوابـ😴ـ مےبرد زلـفــ🌾ـت به تـابـ➰ـ جـ💓ــان مرا مےبرد 🫀 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌. . 𓆩خویش‌رادرعاشقےرسواےعالم‌ساختم𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🪴𓆪•
33.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•𓆩🍳𓆪• . . •• •• جوجــه کباب سبز🐣🌱 ســینهـ مــرغ ۵۰۰ گرم 🍗 پیــاز ۱ عدد🧅 سبــزی(ریحان،جعفری،گشنیز نعناع۳شاخه،چوچاق، خالیواش خرد شده ۱ ق غ خ)🌿 آویشن ۱ ق غ خ ســس تند ۱ ق چ خ آبلیــموترش ۳ ق غ خ 🍋 روغــن زیتون ۲ ق غ خ🫒 حــریره سیر ۱ ق چ خ🧄 پاپــریکا ۱ ق چ خ🌶 عــصاره دود مایــع ۱ ق چ خ نمــک ۱ ق چ خ🧂 ‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌. ‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌. 𓆩حالِ‌خونھ‌با‌توخوبھ‌بآنوےِ‌خونھ𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal . . •𓆩🍳𓆪•
•𓆩🧕𓆪• . . •• •• 💬 ‌‏کاش دانشمندای ژاپنی هرچی تحقیق دارن ول کنن، بشینن کشف کنن چجوری مامانمونو از خواب بیدار کنیم که فکر نکنه بمب ترکیده💥😂 . . •📨• • 892 • "شما و مامانتون" رو بفرستین •📬• @Daricheh_Khadem . . 𓆩با‌مامان،حال‌دلم‌خوبه𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🧕𓆪
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•𓆩🪞𓆪• . . •• •• 🔰 سمی ترین رفتار خانم‌ها در زندگی مشترک ❌ یکی از بحث‌هایی که باعث میشه خانم‌ها عدم نشاط داشته باشند همین بحث . 🎙 . . 𓆩چشم‌مست‌یارمن‌میخانہ‌میریزدبهم𓆪 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal •𓆩🪞𓆪•
•𓆩🪁𓆪• . . •• •• راه عبور از دلخواه‌ها...🌾 . . 𓆩رنگ‌و روےتازه‌بگیـر𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🪁𓆪•
•𓆩🕊𓆪• . . •• •• 💌: همسر شهید چمران تو خاطرات‌ش نوشته بود: مامان که خوب شد و آمدیم خانه، من دو روز دیگر هم پیش او ماندم. 🏠 یادم هست روزی که مصطفی آمد دنبالم قبل از آن که ماشین را روشن کند، دستِ مرا گرفت و بوسید. می‌بوسید و همانطور با گریه از من تشکر می‌کرد. من گفتم: برای چی مصطفی؟ گفت: این دستی که این همه روزها به مادرش خدمت کرده برای من مقـدس است و باید آن را بوسیـد! گفتم: از من تشکر می‌کنید؟ خب این که من خدمت کردم مادر من بود، مادر شما نبود. که این همه کارها می‌کنید! گفت: دستی که به مادرش خدمت می‌کند، مقـدس است و کسـی که به مادرش خیـر ندارد به هیـچ کس خیـر ندارد!💕 من از شما ممنونم که با این محبت و عشق به مادرتان خدمت کردید. 💞: . . 𓆩‌توخورشیدےوبـےشڪ‌دیدنت‌ازدورآسان‌است‌𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🕊𓆪•
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
•𓆩⚜𓆪• . . •• #عشقینه •• #یک‌سال‌و‌نیم‌با‌تو #قسمت_سیصدوپنجاه‌ودوم محمد علی از لب حوض برخاست پشت
•𓆩⚜𓆪• . . •• •• نگاه به محمد علی دوختم و گفتم: خانباجی هم حق مادری به گردن ما داره حواست باشه همون طور که مثل پروانه دور مادر می چرخی و دستش رو می بوسی هوای خانباجی و دلش رو هم داشته باشی محمد علی از جا برخاست و گفت: باشه سعیم رو می کنم بی هیچ حرف دیگری به سمت اتاق رفت و من هم مشغول چنگ زدن شدم. ******* ژاکتم را پوشیدم و دکمه هایم را بستم. چادرم را روی سرم کشیدم و پتوی علیرضا را دورش پیچیدم. او را در بغلم گرفتم و از اتاق بیرون آمدم. زمین از سرما یخ بسته بود و سوز سرما به جان آدمی می نشست. مادر و خانباجی در حیاط منتظرم ایستاده بودند مادر با دیدنم گفت: مادر کاش بی خیالش می شدی خودت هیچ چی این طفل معصوم یخ می زنه تو این هوا پتو را روی علیرضا مرتب کردم و گفتم: به خاطر دل حاج علی باید بیام. هر بار علیرضا رو بغل می گیره چشماش انگاری برق می زنه مادر به سمت در حیاط رفت و گفت: کاش حداقل آقات بود با ماشین می رفتیم می ترسم روی این زمین یخ زده خانباجی رویش را محکم گرفت و گفت: طوری نمیشه خانم بد به دلت راه نده پا به کوچه گذاشتیم که مادر گفت: می ترسم رقیه بخوره زمین خدایی نکرده خودش یا بچه طوری بشن حاجی بگه چرا حرف گوش نکردین در حالی که نگاهم به زمین بود و در قدم برداشتن هایم دقت می کردم گفتم: نترسید حواسم هست طوری نمیشه ان شاء الله خانباجی که کنارم قدم بر می داشت گفت: امسال زود هوا سرد شده نفسش را بیرون داد و رو به من گفت: خدا کنه فقط این زکیه خانم امروز دهانش رو ببنده چیزی بهت نگه مادر لب گزید و گفت: عه خانباجی ... چرا این جوری میگی زشته؟ _زشت حرفای اونه که مدام به احمد آقا و رقیه دری وری میگه _عزاداره ناراحته احمد آقا هم برادرشه _عزاداره درست ولی حق نداره به احمد آقا بگه قاتل به یاد حرف های دو روز پیش زکیه دوباره بغضم گرفت. هر چه دلش خواست با ناسزا به احمد و من نسبت داد و در آخر هم گفت اگر احمد را بیند خودش او را به نظمیه و یا ژاندارمری تحویل می دهد. خانباجی گفت: زیور خانم دیروز بهم می گفت این شوهر زکیه انگار رابطه خوبی با حکومت داره و یه جورایی نونش از طریق اوناست می گفت شاه دوستن و طرفدار سرسخت شاهن مادر گفت: فکر نکنم ها خانواده خوب و مومنی ان اگه طرفدار حکومت بودن که حاجی معصومی دختر بهشون نمی داد بعدم اینا نواده های قاجارن سایه پهلوی رو باید با تیر بزنن 🇮🇷هدیه به روح مطهر شهید منوچهر اکبری صلوات🇮🇷 ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/77174 . . •🖌• بہ‌قلم: . . 𓆩مرجع‌به‌روزترین‌رمان‌ها𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩⚜𓆪•
•𓆩⚜𓆪• . . •• •• خانباجی گفت: چه ربطی به دین و ایمان داره خیلی آخوندام هستن دست و پای شاهم می بوسن همون روزی که شاه اومده بود حرم یادتونه محمد علی می گفت چه قدر تو حرم از شاه تمجید و ستایش کردن بعضیا دین دارن ولی انگار عقل ندارن چشم ندارن موقعی هم که حاج علی به این برادر زاده زنش دختر داد آش این قدر شور نبود که مهم باشه صدایش را آهسته تر کرد و گفت: کی طرفدار شاهه کی ضد شاه مادر از من پرسید: رقیه واقعا داماد حاج علی این طوریه که خانباجی میگه؟ شانه بالا انداختم و گفتم: من دقیق نمی دونم من زیاد نمی دیدم شون ولی احمد می گفت خواهراش چون عروس دایی اش شدن تفکرات و زندگی شون با اینا فرق داره مادر نفسش را بیرون داد و گفت: خدا به داد حاج علی برسه پس پسرا انقلابی و مبارز دامادا و دختراش ضد انقلابی خانباجی گفت: این دخترش زهرا که خوبه این یکی خیلی نوبره زیور خانم می گفت برای برادر شوهر کوچیکه زکیه که سربازه قدم پیش گذاشته بودن که زینب رو نشون کنن ولی این قضایا که پیش اومده دیگه منتفی شده زیور خانم می گفت همه اش یک بار اومدن مثلا عیادت اونم کلی بابت کارای احمد آقا سرکوفت زدن و دری وری گفتن بهشون و حاج خانم خدا بیامرز رو رنجونده بودن 🇮🇷هدیه به روح مطهر شهید علی اکبری صلوات🇮🇷 ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/77174 . . •🖌• بہ‌قلم: . . 𓆩مرجع‌به‌روزترین‌رمان‌ها𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩⚜𓆪•
•𓆩☀️𓆪• . . •• •• در صحن حرم، راضی‌ام از زندگی‌ام☺️ ای نقطه‌ی اتصال من با دنیا✨ . . 𓆩ماراهمین‌امام‌رضاداشتن‌بس‌است𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩☀️𓆪•