•𓆩🌿𓆪•
.
.
•• #مجردانه ••
حواستنیست، عاشقکردهایحتیدرختانرا!🪴💚
.
.
𓆩عاشقےباشڪهگویندبهدریازدورفت𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🌿𓆪•
29.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•𓆩🍭𓆪•
.
.
•• #چه_جالب ••
رولتخامہاۍبهسبكقنادیها🧁😋
"بدون روغن و شیر با بافتی عالے!"
مواد لازم :
تخم مرغ ۴ عدد🥚
خامه قنادی ۳۵۰ گرم
اسانس وانیل ⅓ ق چ🍥
عسل یا شربت بار ۲ ق چ 🍯
شکر دانه ریز ۹۰ گرم🍚
بیکینگ پودر ۱ گرم
آرد ۹۵ گرم👌🏻
این دستورِ پخت عالیھ🪴
حتما یه بار درستش ڪنید😍
.
.
𓆩حالِخونھباتوخوبھبآنوےِخونھ𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
.
.
•𓆩🍭𓆪•
•𓆩🪴𓆪•
.
.
•• #همسفرانه ••
گفتم: محمد!
چرا توی این عکس اینقدر خوشحالی؟
تعریف کرد: توی اردوی پیشکسوتان
لشکر ثارالله، حاج قاسم اومد کنارم
و گفت یکی بیاد از ما عکس دو نفره بگیره،
آخرش حاج محمد شهید میشه و
من یه عکس باهاش ندارم.
خندید و ادامه داد:
تا حالا حاجی به هر کی
گفته شهید میشی،
طرف شهید شده،
این خوشحالی نداره..؟😍
راوی: همسر شهید مدافع حرم
#محمد_جمالی...🌷
.
.
𓆩خویشرادرعاشقےرسواےعالمساختم𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🪴𓆪•
Hoseyni_Ghomi_Hedyeh_Be_Emam_Zaman_281291.mp3
2.22M
•𓆩📼𓆪•
.
.
•• #ثمینه ••
«هدیه به #امام_زمان(عجلاللهفرجه)»؛ کوتاه و شنیدنی
#سه_شنبه_های_مهدوی
#حجت_الاسلام_حسینی_قمی
.
.
𓆩چهعاشقانهناممراآوازمیڪنے𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩📼𓆪•
•𓆩🪁𓆪•
.
.
•• #پشتڪ ••
همه رنجها از آن خیزد که...
.
.
𓆩رنگو روےتازهبگیـر𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🪁𓆪•
•𓆩🪞𓆪•
.
.
•• #ویتامینه ••
هیچ وقت جلوی همسرتون جواب مادر شوهر یا خواهر شوهر یا اعضای خانوادش رو با تندی و عصبانیت ندین😬❌
اینطوری ممکنه حق رو به خانواده اش بده حتی اگر حق با شما باشه🥺✋
یا اینکه میتونید با بزرگواری،صبر کردن یاسکوت کردن و یا محترمانه جواب دادن حرفتون بزنید🌸
اینجوری همسرتون هم متوجه بزرگواری شما میشه✌️😍
.
.
𓆩چشممستیارمنمیخانہمیریزدبهم𓆪
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
•𓆩🪞𓆪•
#خادمانه
سلام سلام رمانخونهاي عاشقانههاي حلالي😍✌️🏽
امیدوارم حالتون خوب خوب باشه💚
از اونجايي که رمان زیباي #یکسالونیمباتو
تموم شده قراره تا چند دقیقه دیگه رمان
فوقالعاده #مسیحای_عشق رو شروع کنیم.
آمادهاید دیگه؟!🌝😍👌🏽
.
- اینجا درخدمتتونیم؛☺️👇
@Daricheh_khadem
•𓆩⚜𓆪•
.
.
•• #عشقینه ••
#مسیحای_عشق
#قسمت_یکم
چادرم را در می آورم، تا می کنم و داخل کیفم می گذارم. پیرزنی که از آن سوی خیابان می گذرد با تعجب نگاهم می کند. سرم را پایین می اندازم، دستی به مقنعه ام می کشم و به طرف خانه حرکت می کنم. به دنبال کلید، زیپ کوچک کیفم را باز می کنم. صدای شکستن چیزی و به دنبالش، بگو مگو از خانه ی همسایه می آید، سر تکان می دهم. باز هم که دعوا...
در را باز میکنم و وارد خانه می شوم، حیاط وسیع خانه مان این روزها حکم قوطی کبریت را برایم دارد. خانه ات وسیع باشد، هرچقدر هم که بزرگ، تا وقتی محـبت در رگ هایش جریان نیابد، می شود تنگ،سرد،تاریک،حقیر،قفس،زندان و حتی خوفناک..
از سنگفرش ها رد می شوم،ماشین بابا در پارکینگ نیست.
از پله ها بالا می روم. در را باز می کنم و داخل میشوم. صدای خنده و قهقهه ی زنانه بلند است.
عادت همیشگی مامان، دورهمی های سه شنبه!
پاورچین پاورچین و خمیده خمیده به طرف پله ها میروم، نمیخواهم مرا ببیند و با تمسخر به
یکدیگر نشان دهند؛ دوست ندارم ریز بخندند و مادرم شرمنده شود از داشتن دختری مثل من.
پله ی اول را بالا می روم که صدای مامان میخکوبم می کند: نیکی
بر میگردم:سلام مامان
جواب سالمم را نمی دهد؛ مثل همیشــه و من دیگر عادت کرده ام.
چرا جواب بدهد وقتی من با کارهایم، به قول خودشان، آبرو و شرافت خانوادگی مان را نشانه گرفتهام...
:_بابا زنگ زد گفت ساعت یک می آد دنبالت، برای کلاس کنکور.
:_باشه،ممنون
باز هم جوابم را نمی دهد، برمی گردد و به طرف هال می رود.
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83013
.
.
•🖌• بہقلم: #فاطمه_نظری
.
.
𓆩مرجعبهروزترینرمانها𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩⚜𓆪•
•𓆩⚜𓆪•
.
.
•• #عشقینه ••
#مسیحای_عشق
#قسمت_دوم
از پله ها بالا می روم. صدای قیژ قیژ پله های چوبی زیر پاهایم، آرامم می کند. درست است که
اهالی این خانه دل خوشی از من ندارند،اما من با در و دیوار این خانه طرح دوستی ریخته ام.
وارد اتاقم می شوم،مقنعه را از سرم می کشم. زیپ کیف را باز می کنم و گنج سیاهم را با احتیاط بیرون می آورم، صدف باارزشم را زیر لباس هایم داخل کمد مخفی می کنم. با عشق دستی رویش
می کشم و زمزمه می کنم:بیخیال همه ی طعنه ها و کنایه ها،تو که باشی همه چیز خوب است.
تا آمدن بابا وقت زیادی نمانده،باید کم کم آماده شوم.
کوله ی مشکی ام را از کمد بیرون می آورم.
کتاب ریاضی و عربی ام را با دفتری داخلش می گذارم.
مانتوی بلند دارچینی می پوشم. حالا که همراه بابا هستم،از چادرسرکردن محرومم. پس باید رعایت لباس هایم را بکنم. شلوار و مقنعه ی مشکی می پوشم و پالتو بلند بافت ذغالی.
کتانی های آل استارم را بر می دارم و از اتاق بیرون می زنم.
از بالای پله ها هنوز صدای بگو و بخند می آید. از کنار دیوار آرام آرام از پله ها پائین می روم، اما باز مامان متوجه ام می شود، بیرون می آید.
اما باز مامان متوجه ام می شود،بیرون می آید و در را پشت سرش می بندد.
:_اینا چیه پوشیدی؟
خودم را به نفهمیدن می زنم:اینا رو باهم خریدیم مامان
:_بله،ولی نه با این ست رنگی.. نگاش کن،سرتا پا سیاه،سر تا پا مشکی.. دل خودت نمی گیره با اینا؟برو عوضشون کن
می خواهم چیزی بگویم اما صدای بوق ماشین نمی گذارد که جوابش را بدهم.
:+بابا اومد مامان،من برم؟
با دلخوری اخم کرده:از این به بعد درست و حسابی لباس بپوش نیکی؛ به فکر آبروی ما باش
لطفا
:_خداحافظ
بازهم جوابم را نمی دهد،چهارسالی می شود که عقایدمان از هم دور است،شکاف بینمان پرنشدنی است.
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83013
.
.
•🖌• بہقلم: #فاطمه_نظری
.
.
𓆩مرجعبهروزترینرمانها𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩⚜𓆪•
•𓆩🌙𓆪•
.
•• #آقامونه ••
﮼𖡼 نه به اندیشه ے زیبا📝
نه به احساس لطیف....🌱
ڪه به تلفیقے ♻️
از این ها 👆🏻
به تــ✰ــــو مے اندیشم🥰
محمد سلمانی /✍
.
•✋🏻 #لبیک_یا_خامنه_اے
•🧡 #سلامتےامامخامنهاےصلوات
•🇮🇷 #جهش_تولید_با_مشارکت_مردم
•📲 بازنشر: #صدقهٔجاریه
•🖇 #نگارهٔ «1393»
.
𓆩خوشترازنقشتودرعالمتصویرنبود𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🌙𓆪•
•𓆩🌤𓆪•
.
.
•• #صبحونه ••
مانا دمـید بـوے گلستان صـبحگاه💐✨
کـاواز داد مرغ خـوشالحان صـبحگاه . . .🕊💚
#عـراقے
.
.
𓆩صُبْحیعنےحِسِخوبِعاشقے𓆪
http://Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🌤𓆪•
•𓆩📿𓆪•
.
.
•• #پابوس ••
عَنْ أبى حَمزة قالَ: قُلْتُ لأبى جَعْفَر عليه السلام:قالَ اللّه تَعالى:«كُلُ شَى ءٍ هالِكٌ الاّ وَجهَهُ» قالَ:
فَيَهلِكُ كُلُّ شَى ءٍ وَ يَبْقَى الوَجْهُ اَنّ عَزَّوَجَلَّ اَعْظَمُ مِنْ اَنْ يُوصَفَ بِالوَجهِ وَلِكن مَعُناهُ كُلُّ شَى ءٍ هالِكٌ اِلاّ دينُهُ وَ الوَجْهُ الذّى يُؤتى مِنهُ.❤️
امـام بـاقر عليه السلام دربـاره آيـه« كل شى هـالك الاّ وجـهه »بـه ابوحمزه ثمالى فرمود:
هر چيز نابود مى شود و وجه باقى مى ماند. خداوند بزرگ تر از آن است كه وجه (چهره) داشته باشد و معناى آيه اين است كه همه چيز نابود مى شود الاّ دين خدا و سمت و سويى كه مردم از آن به سمت خدا رو مى آورند.❤️
منبع : معانى الاخبار، ص ۱۲.✍
.
.
𓆩خواندهويانَخواندهبهپٰابوسْآمدهام𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩📿𓆪•
•𓆩💌𓆪•
.
.
•• #مجردانه ••
توی دورههای حساس زندگی
حتی در نظر گرفتن احتمالات هم
اهمیت پیدا میکنه
🔆 مثلا دقت
روی نوع سوالاتی که میپرسیم
یا در مورد #سوالاتی که خواستگار
ازمون میپرسه
👈 اگه سوال سادهای که میپرسین
او از جواب دادنش طفره میره، شـاید
نقطهی مبهمِ نه چندان خوبی وجود داره
🌸 این سوالات رو به روش متفاوت بپرسین 😌
👈 یه سوال رو #چندبار
به روشهای مختلف میپرسه؛
اینطور موارد، نکاتی هستند که
معمولا توی زندگی فرد اهمیت داره و
سنجیدن میزان اهمیتش توی زندگی شما
مهمه 😇
👈 #اولین_سوال،
معمولا جزء موردهای حساس
و دارای اهمیت برای طرف مقابله؛
مثلا آیا اولین سوالش از شما، تقیّد به نمازه،
یا میزان درآمد پدرتون...؟ 😃
👈 بعضی سوالات
با اینکه فک میکنین باید
برای او مهم باشه، ازتون #نمیپرسه
اگه بخاطر استرس،
یادش نرفته باشه، 😊
این، معمولا دوتا معنی داره :
یا شما رو کامل میشناسه و جواب اون
سوال رو میدونه؛ یا اون مورد براش
اهمیت خاصی نداره
👈 سوالها رو بهتون
#نصفه جواب میده، یا انگار سوال نداره؛
اگه علاقه خاصی بینتون نیست 💜
باید مراقب بود
در صورتِ
ادامهدار شدن موضوع خواستگاری
این حالت، به معنیِ تمایل قلبی نداشتن او
به این ازدواج نباشه . . . 🌸🍃
.
.
𓆩ازتوبهیڪاشارتازمابهسردویدن𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩💌𓆪•
•𓆩🪴𓆪•
.
.
•• #همسفرانه ••
🍃💚 من ازتمام این عالم
وجبے خاک هم نمیخواهم
همین مساحت اندک
میان دو بازوے #تـو
حس مالکیت کل جهان را
به من داده است 💚🍃
#کنار_تو_در_صحن_حرم_امام_رضا
#بهشت💕
.
.
𓆩خویشرادرعاشقےرسواےعالمساختم𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🪴𓆪•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•𓆩🍳𓆪•
.
.
•• #چه_جالب ••
خوشمــزه هـاے قـبل از ایـن
سو تفاهــم بـود :))💛
مواد لازم :
◗ ۱ عدد سینـہ مرغ مکعبی خرد شده🍗
◗ ۱ قاشق چایخورے نمک
◗ ۱/۵ قاشق چایخوری پاپـریکـا 🫑
◗ ۱/۲ قاشق چایخورے زردچوبه 💛
◗ ۱ قاشق چایخورے فلفل سیاه
◗ ۲ حبـہ سیر خرد شده یا رنده شده🧄
◗ ۲ قاشـق غذاخوری رب گوجـہ🍅
◗ ۳ قاشق غذاخوری ماست
◗ ۵۰ گرم کره 🧈
◗ ۱ قاشق غذاخـوری آرد
◗ ۴۰۰ میلی لیتر شیر 🥛
◗ ۱ قاشق چایخوری نمک
◗ ۱ قاشق چایخوری فلـفل🌶
◗ ۲۰۰ گرم پنیر پیتزا 🍕
.
.
𓆩حالِخونھباتوخوبھبآنوےِخونھ𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
.
.
•𓆩🍳𓆪•
•𓆩🪴𓆪•
.
.
•• #همسفرانه ••
۱۲ سـال از زندگـی ما گذشت.♥️
ولـی آنقدر مشغله شـاد و زیبا داشتیم که متوجه گذر آن زمان نبودیم.✨
خانه ما طوری بود که به جرأت میتوانم بگویم شایـد ۲ روز آن هم با هم مساوے نبود حتی آنقدر پر از شادی و نشاط بود که انگار قرار نبود هیچگاه غـم در آن جا داشته باشد.🫂❤️
#شهید_محسن_فرامرز_گرگانی
.
.
𓆩خویشرادرعاشقےرسواےعالمساختم𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🪴𓆪•
مداحی آنلاین - توسل به امام رضا - استاد هاشمی نژاد.mp3
3.38M
•𓆩📼𓆪•
.
.
•• #ثمینه ••
توسل به امام رضا(علیه السلام)
#چهارشنبه_های_امام_رضایی
#امام_رضا
.
.
𓆩چهعاشقانهناممراآوازمیڪنے𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩📼𓆪•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•𓆩🪁𓆪•
.
.
•• #پشتڪ ••
که به غیر با تو بودن
دلم آرزو ندارد...☁️
.
.
𓆩رنگو روےتازهبگیـر𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🪁𓆪•
•𓆩🪞𓆪•
.
.
•• #ویتامینه ••
اگه میخای همسری تولدت رو فراموش نکنه دوروز قبلش اینجور بهش بگو😁👇
♥️👈میدونی دقیقا 25 سال قبل تویه این روز(تاریخ تولدتون بگین😜😂) چ اتفاقی افتاد؟؟؟
هر چی گفت شما اینجورادامه بدین 😜👇
یه فرشته مهربون خانوووم خووشگل پابـه جهان گذاشـت ک باعـث سـوق دادن مسیــر زندگیـت به ســوی خوشبخـتی شـد😁😌😂
️️️️️(ایراد نداره اگر فراموش میکنن
لطفا شما غر نزنید و یادآوری کنین
چون مردا مشغلشون زیاده فراموش
میکنن)
.
.
𓆩چشممستیارمنمیخانہمیریزدبهم𓆪
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
•𓆩🪞𓆪•
•𓆩⚜𓆪•
.
.
•• #عشقینه ••
#مسیحای_عشق
#قسمت_سوم
در را باز می کنم، سوز سرمای آبان صورتم را می سوزاند. چانه ام را در یقه ی پالتویم فرو می کنم و دست هایم را در جیبم.
کل حیاط را تا خیابان میدوم.
در را باز میکنم.
بابا پشت فرمان نشسته.کت و شلوار قهوه ای پوشیده و عینک خلبانی زده، مثل همیشه خوش تیپ و با ابهت.
در را باز میکنم و می نشینم:سالم بابا
:_سلام
مامان نیست، برای همین جواب سلامم را میدهد، چقدر دلم تنگ شده برای مهربانیهایش...
همه ی این سختگیری ها خواسته ی مامان است، شاید اگر این کارهایش نبود،بابا تا حالا با کارهایم کنار آمده بود.
:_مامانت دید با این لباس ها اومدی بیرون؟
سر تکان میدهم:بله
و سکوت بینمان حکمرانی میکند، چند سال است که مکالماتمان طولانی تر نشده. دستور، دستور مامان است، من ممنوع الصحبتم. تا شاید این به قول خودش، ناهنجاری ها از سرم بیفتد..
هرچند گفتگویی هم نمی تواند شکل بگیرد؛ دنیای ما با هم فرق دارد.
گزارشگر رادیو، با حرارت مسابقه ی فوتبال را گزارش می دهد. بابا اصلا اهل فوتبال نیست، میدانم قبل از سوار شدن من، موزیک را خاموش کرده. به احترام اعتقادات من. این کارهایش را دوست
دارم...
تمام مسیر سکوت بینمان را صدای رادیو میشکند. بابا جلوی یک ساختمان میایستد. بدون هیچ حرفی پیاده میشود، من هم به تبعیت از او نگاهم به ساختمان میافتد، از آموزشگاه های معروف است. ساختمانی بلند با سنگ نمای تیره.
با بابا داخلش میرویم. بابا دکمه ی آسانسور را میزند، چند لحظه بعـد آسانسور میایستد. معلوم است ساختمان بزرگی است. داخل آسانسور میشوم و بابا دکمه ی طبقه چهارم را فشار
میدهد، آسانسور با تکان خفیفی حرکت میکند و صدای موسیقی بی کلام در فضایش می پیچد.
به طرف آینه برمیگردم و تار مویی که از زیر مقنعه بیرون زده، آرام به زیر حجابم، هدایت میکنم.
آسانسور می ایستد و صدای ضبط شده، ورودمان را به طبقه ی چهارم خوش آمد میگوید.
پا در سالن می گذاریم، چند میز گوشه ی سالن گذاشته اند و چهار، پنج کلاس در اطراف میبینم.
بابا به طرف یکی از میزها میرود.
:_سلام برای ثبت نام دخترم..
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
.
.
•🖌• بہقلم: #فاطمه_نظری
.
.
𓆩مرجعبهروزترینرمانها𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩⚜𓆪•
•𓆩⚜𓆪•
.
.
•• #عشقینه ••
#مسیحای_عشق
#قسمت_چهارم
دختری که پشت میز نشسته، بلند میشود: بله خیلی خوش اومدین، بفرمایید بشینید خواهش میکنم.
کنار بابا مینشینم، دختر وضع ظاهری خوبی ندارد، مانتو تنگ سرخ به تن کرده و آرایش غلیظش چشم را میزند.
با لبخند چندش آوری میگوید: اصلا بهتون نمیاد دختر کنکوری داشته باشین.
بابا جوابش را نمی دهد، دختر بی توجه به طرف من برمیگردد: چه رشته ای عزیزم؟
نگاهم را از خط چشم کلفتش میگیرم:انسانی
ابروهایش را بالا می دهد:یه خرده دیر اومدین البته، ولی جای نگرانی نیست، خب کدوم کلاسا؟
قبل من، بابا جواب می دهد:همهی کلاسا
میگویم:نه بابا، من فقط کلاس ریاضی و عربی لازم دارم.
بابا میگوید:مطمئنی؟
:_بلـه
(به طرف دختر برمیگردم)
فقط ریاضی و عربی.
دختر خودکارش را برمیدارد:عربی دو سه جلسه تشکیل شده ها،ولی ریاضی احتمالا از هفته ی بعد.
بابا میگوید: ایرادی نداره.
:_عزیزم اسمت چیه؟
:_نیکی نیایش
لطفا این فرم رو پر کنید، راستی نیم ساعت بعد کلاس عربی هست، شنبه ها و سه شنبه ها ۲:۳۰ تا ۴:۳۰
بابا مشغول پرکردن فرم میشود: اگه نتونم بیام دنبالت، اشرفی رو میفرستم.
:_ممنون
سر تکان می دهد؛ فرم را امضا میکند و کارت اعتباری اش را درمیآورد.
دختر چاپلوسی میکند: ممنون از حسن انتخابتون
بابا نگاهم میکند: پول داری؟
:_بله بابا
:_یه چیزی بخر،بخور
ذوق میکنم از این محبت غیر مترقبه
:ممنون بابا
دلم برای خودم میسوزد...
:_کاری نداری؟
:_نه،بازم ممنون. خداحافظ
بابا میرود، دختر نگاهم میکند: برو کلاس سه بشین، الان همکلاسیهاتم میان.
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
.
.
•🖌• بہقلم: #فاطمه_نظری
.
.
𓆩مرجعبهروزترینرمانها𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩⚜𓆪•
•𓆩☀️𓆪•
.
.
•• #قرار_عاشقی••
صحن، دریاست و
من، ماهیِ بی تاب و قرار
آه، ای کاش که من نیز
به دریا برسم🌊
.
.
𓆩ماراهمینامامرضاداشتنبساست𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩☀️𓆪•
•𓆩🌙𓆪•
.
•• #آقامونه ••
﮼𖡼 دست مرا بگیر👋🏻
با تو میخواهم برخیزم😌
تو رستاخیز حیات منی🌱
احمد شاملو /✍
.
•✋🏻 #لبیک_یا_خامنه_اے
•🧡 #سلامتےامامخامنهاےصلوات
•🇮🇷 #جهش_تولید_با_مشارکت_مردم
•📲 بازنشر: #صدقهٔجاریه
•🖇 #نگارهٔ «1394»
.
𓆩خوشترازنقشتودرعالمتصویرنبود𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🌙𓆪•