🥤
⏝
֢ ֢ #منو_مجردی ֢ ֢
.
📩 روال دعوا تو مدرسه
تو دهه شصت به این شکل بود که:
اول همو میزدیم،
ناظم میومد جدامون می کرد😢
بعد تک تک هممونو میزد
ما ناظمه رو جدا می کردیم☺️
بعد زنگ میزد بابامون میومد بابا هم
ما رو میزدمون ناظمه جدامون می کرد😂
#ارسالے_ڪاربران 𓈒 1082 𓈒
تجربه مشابهی داری بفرست😉👇
𓈒📬𓈒 @Khadem_Daricheh
.
𓂃پاتوقمجردے𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
🥤
⏝
💍
⏝
֢ ֢ #همسفرانه ֢
ازبَلهتا«جانَــم»
یهِدُنيادوسداشتَنهِامّااز
جانَمتا«جــونِدِلَم»کهمیگییهِ
كهكشان«؏ـِشقـهِ»💖🌿
#عشق_دلم
.
.
𓂃بساطعاشقےبرپاس،بفرما𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
💍
⏝
🧸
⏝
֢ ֢ #پشتڪ ֢ ֢
.
به اخمت خستگی در میرود😠😌
لبخند لازم نیست
کنار سینیِ چای تو
اصلا قند لازم نیست(:🥰🫀
_بهمنصباغزاده
.
𓂃دیگهوقتشهبهگوشیترنگوروبدی𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
🧸
⏝
🧃
⏝
֢ ֢ #ویتامینه ֢ ֢
.
آویزون شوهرتون نباشید!
اینکه کمی خودتون رو وابسته به شوهرتون نشون بدید و بهش بگید تکیه گاهتون هست بد نیست ولی آویزون بودن اصلا توصیه نمیشه.
🔸دم به دیقه زنگ زدن
🔸تند تند پیام عاشقانه فرستادن
🔸دائما ابراز دلتنگی و ابراز عشق
شوهرتون رو خسته میکنه مخصوصا وقتی که همسرتون سرکار هست و ذهنش مشغوله و کاملا منطقیه و اصلا تو فاز احساسی نیست.
.
𓂃ویتامینعشقتاینجاست𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
🧃
⏝
☀️
⏝
֢ ֢ #قرار_عاشقی ֢ ֢
به عالم گر تهی دستی
به دربار رضا ع رو کن
کز این در هیچکس
با دست خالی
بر نمی گردد✨️
.
𓂃جایےبراےخلوتباامامرئـوف𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
☀️
⏝
عاشقانه های حلال C᭄
💌 ⏝ ֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢ . #مسیحای_عشق #قسمت_سیصدوچهل :_یه کم راجع بهش حرف بزنیم؟ +:آره حتما... :_بگ
💌
⏝
֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢
.
#مسیحای_عشق
#قسمت_سیصدوچهلویک
سرم را تکان میدهم
+:خب... هزار خورشید تابان خوبه،متن و موضوعش جالبه و مشکلات خانم های افغان رو خوب
توضیح داده،اما... قُبح بعضی چیزا رو شکسته..
جواب سؤالم را میدانم،اما میپرسم
:_مثلا چی؟
+:خب.. مثلا اینکه ..
دست میبرد و گوشه ی روسری اش را تا می کند.
دلم میخواهد بلند بزنم زیر خنده،دست هایش را بگیرم و بگویم:خجالت نکش خانم کوچولو
اما فقط میخندم.
سرش را بلند میکند،صورت مهتابی اش سرخ شده و آشکارا میخواهد بحث را عوض کند
+:اصلا چرا همش من حرف بزنم؟شما خودتون بگید ببینیم اینا رو خوندین یا نه؟
لبخند میزنم و با شیطنت می گویم
:_بگم قبح چی رو شکسته؟
خنده اش را کنترل میکند
+:نه نه..فهمیدم خوندین...
سرم را به عقب خم میکنم و با صدای بلند میخندم. آخرین باری که اینطور قهقهه زدم،به خاطرم
نمیآید.
اصلا نمیخواهم به هیچ چیز فکر کنم.. نه قفل در.. نه شرکت و نقشه های نیمه تمام.. نه مامان و
بابا.. نه قول یک ماهه ام به نیکی...
نه هیچ چیز و هیچ کس دیگر...
همین که امروز با این دختربچه زندانی شده ام و او میتواند حال مرا خوب کند،کافیست...
درست مثل بچه ها،میان خنده اش اخم میکند
+:پسرعمو نخندین دیگه...
صاف مینشینم و هم چنان که میخندم،دست در موهایم میکنم.
میگویم
:_خوبه.. معلوم شد اهل کتاب خوندنی..
سرش را تکان میدهد..
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
✦📄 به قلـم: #فاطمه_نظری
.
𓂃مرجعبهروزترینرمانهاےایتا𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
💌
⏝
💌
⏝
֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢
.
#مسیحای_عشق
#قسمت_سیصدوچهلودو
+:گفتم که
چند دقیقه میگذرد.
نیکی به در و دیوار نگاه میکند و من به او...
نفسش را با صدا بیرون میدهد
+:حوصله مون سر رفت...
نگاهش میکنم،یک دفعه انگار چیزی یادش آمده
باز مثل بچه ها ذوق میکند...
+:وای پسرعمو... من چند روز پیش یه فیلم ریختم توگوشیم... که هر وقت حوصله شو
دارم،ببینم.. میخواین با هم ببینیم؟
انگار نه انگار،تا امروز صحبت هایمان کوتاه بود و معمولا،او از این مکالمات کوتاه هم فراری!
:_چی بهتر از این...
موبایلش را برمیدارد و میگوید
+:اول به دوستم خبر بدم،که نمیتونم برم..
چند لحظه دستش روی صفحه تکان میخورد و بعد میگوید
+:خب اینم از این...حالا کجا بذاریمش؟
بلند میشوم و میگویم
:_صبر کن
صندلی را میآورم و گلدان روی پاتختی را رویش میگذارم
:_بده
موبایل را به دستم میدهد.
گلدان را تکیه گاه موبایل میکنم و صندلی را جلوی تخت میگذارم.
روبه روی صندلی روی تخت مینشینم و به کناردستم اشاره میکنم
:_بیا اینجا..
با تردید نگاه میکند،چند لحظه میگذرد،جلو میآید و کنارم،با فاصله مینشیند.
کمی خودم را دور میکنم تا راحت باشد
:_خیالت راحت.. شئونات اسلامی رعایت شد..
ریز میخندد...
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
✦📄 به قلـم: #فاطمه_نظری
.
𓂃مرجعبهروزترینرمانهاےایتا𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
💌
⏝
💌
⏝
֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢
.
#مسیحای_عشق
#قسمت_سیصدوچهلوسه
+:خداروشکر
فیلم پخش میشود. مشغول تماشا میشویم.
★
فیلم که تمام میشود،میگویم
:_ممنون،پیشنهاد خوبی بود..
+:ندیده بودینش که؟
دیده ام. این فیلم را من،هفته گذشته دیده ام.
:_نه.. ممنون
سرش را با لبخند تکان میدهد.
احساس عجیبی،وجودم را گرفته.. نمیدانم کرختی فیلم تکراری است یا حضور او..
نیکی نگاهی به ساعتش میاندازد
+:وقت نمازه...من...میتونم اینجا نماز بخونم؟
شانه بالا میاندازم
:_حتما..
بلند میشود،چادرش را سر میکند و از کیفش، جعبه ی کوچکی بیرون میآورد.
جعبه را باز میکند،مُهر و تسبیحی فیروزه ای،از جعبه خارج میکند و روی زمین میگذارد.
دست هایم را پشت سرم،روی تخت تکیه گاه بدنم میکنم و با دقت به حرکاتش خیره میشوم.
دست هایش را تا بالای گوشش میآورد و بعد میاندازد.
چند دقیقه ای به همان حالت میماند،خم میشود. به خاک میافتد و دوباره بلند میشود.
همیشه شیوه ی این حرکات برایم عجیب بوده و هست..
دست هایش را جلوی صورتش بالا میآورد و چیزهایی زیر لب میخواند.
گاهی به سقفـ نگاه میکند و گاهی لبخند میزند.
تعجب میکنم،تا به حال اینطور نمازخواندنی ندیده بودم..
دوباره خم میشود،به خاک میافتد و حرکاتش را مدام تکرار میکند.
نماز دومش را هم شروع میکند.
همان حرکات را انجام میدهد،بدون خستگی، باطمأنینه..
نماز که تمام میشود،دوباره سجده میکند.
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
✦📄 به قلـم: #فاطمه_نظری
.
𓂃مرجعبهروزترینرمانهاےایتا𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
💌
⏝
💌
⏝
֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢
.
#مسیحای_عشق
#قسمت_سیصدوچهلوچهار
تسبیحش را از کنار مهر برمیدارد و مشغول میشود.
نمیخواهم خلوتش را بهم بزنم،ولی دوست دارم سؤال هایم را از (او) بپرسم..
بلند می شوم و چراغ اتاق را روشن می کنم،بعد جلو میروم و روبه رویش روی زمین مینشینم و به
دیوار پشت سرم تکیه میدهم.
:_قبول باشه
قسم میخورم که ناخودآگاه گفتم... اصلا مگر من به نماز اعتقاد دارم که برای مقبول بودنش دعا
کنم...
نکند بلایی به سرم
آمده... شاید هم سر دلم !
لبخند میزند،چقدر صورتش نورانی به نظر میرسد.
+:ممنون
:_همیشه اینقدر آروم نماز میخونی؟
+:آروم؟
:_آره دیگه.. یواش و آهسته...و بلافاصله بعد اذان...
لبخند میزند.
+:معمولا..
:_اگه عجله داشته باشی چی؟
نمیدانم منظورم از این سؤال های مسخره چیست؟
فقط حس میکنم به خدای نیکی حسودی کرده ام.. چقدر قشنگ و باحوصله با او حرف
میزد..دلم میخواهد با من هم حرف بزند...
+:خب اگه کار خیلی ضروری داشته باشم یه کمی از این تندتر...
:_اگه خیلی خیلی عجله داشته باشی چی؟
باز هم میخندد،دوست ندارم اما....
اعتراف میکنم چهره اش زیباست..
+:خب اگه،اول وقت نشه.. سعی میکنم زودتر کارمو انجام بدم و نذارم نمازم خیلی دیر بشه..
:_چرا؟
+:نماز،اول وقت میچسبه.. مثل چایی داغ.. نباید بذاری سرد بشه وگرنه از دهن میافته..
:_حالا چرا پیشونیت رو میذاری رو خاک؟
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
✦📄 به قلـم: #فاطمه_نظری
.
𓂃مرجعبهروزترینرمانهاےایتا𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
💌
⏝
🛵
⏝
֢ ֢ #درِگوشی ֢ ֢
.
♕ اسم دلبر و همدمت رو
اینجوری سیو کن🥹🤭
╟🤍«Metanoia»
•یعنی کسی که
مسیر زندگی و قلبت رو تغییر داده🥲
مثل یه نور که توی تاریکی زندگیت تابیده💫
°کپے!؟
_ تنهاباذکرآیدےمنبع،موردرضایتاست☺️
.
⧉💌 #بفرستبراش
⧉🤫 #متاهلهابخونند
.
𓂃بفرماییدتودمدربده𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
🛵
⏝
🍳
⏝
֢ ֢ #صبحونه ֢ ֢
.
تو بهانه ی هر روز منی
بهانه ی زندگی کردن
و نفس کشیدن
بهانه ی تکرار "دوستت دارم"...🌱🫀
صبح بخیر💞
.
𓂃صبحروعاشقانهبخیرکن𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
🍳
⏝
💛
⏝
֢ ֢ #پابوس ֢ ֢
.
پیامبرمهربانیها صلیاللهعلیهوآله فرمودنـد :
این سخنِ مرد به زن که
♥ دوستت دارم ♥
هرگز از دل زن بیرون نمیرود 🌱'
به نیتِ عملکردن به حرف پیامبرمون
امروز ، روی یكکاغذ بنویسیم دوستدارم
و این کاغذ رو به در یخچال یا جایی بزنیم که همسرمون ببینه 🙈❤️
میتونید اینجا
برامون واکنشهمسرتون رو بفرستید 😉👇🏻
- @Khadem_Daricheh
.
𓂃حرفایےکهمیشنچراغراهِت𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
💛
⏝
🧣
⏝
֢ ֢ #مجردانه ֢ ֢
.
کاش در نیاید مرز آغوشت به اشغال کسی👀
ای امان از دلشورههای این منِ میهنپرست❤️🩹
#حسام_عزیزی
.
𓂃محفلمجردهاےایـتا𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
🧣
⏝
💍
⏝
֢ ֢ #همسفرانه ֢
از ؏ـشــ♡ـق مرا همین
يک نکته کافی ستـ✋🏻
ڪہ #تو
مرهم جــ💖ــانے و بس...
#آرام_جانم😍
.
.
𓂃بساطعاشقےبرپاس،بفرما𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
💍
⏝
🥤
⏝
֢ ֢ #منو_مجردی ֢ ֢
.
📩 دیروز ظهر بابابزرگم رو سر کوچه
دیدم که خرید کرده بود و کلی خرت و
پرت دستش بود؛
ازش گرفتم که اذیت نشه😌
داد زد آآآی دزد بگیرینش..😟
قرص آلزایمرشو دادم خورد بعد منو
شناخت گفت: تو کی دزد شدی؟😐
بیا و خووبی کن.. 😅
#ارسالے_ڪاربران 𓈒 1083 𓈒
تجربه مشابهی داری بفرست😉👇
𓈒📬𓈒 @Khadem_Daricheh
.
𓂃پاتوقمجردے𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
🥤
⏝
30.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🪖
⏝
֢ ֢ #همسفرانه ֢ ֢
.
رجز خوانی همسر محترم شهید مدافع امنیت در تشییع پیکر شهید: رهبر عزیزتر از جانم، ای سکاندار کشتی انقلاب اسلامی و نایب امامزمان علیهالسلام! همه ما سربازانی هستیم که آمادهایم جانمان را در راه عزت و سربلندی اسلام عزیز فدای انقلاب و زمینهسازی برای ظهور امامزمان علیهالسلام کنیم.
⊹🌷 #شهدارایادکنیمباذکرصلوات
#شهید_محمدرضا_رستمی_نژاد
#روایت_عشق❤️
.
𓂃اینجاشهدامیزبانعشقاند𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
🪖
⏝
🧸
⏝
֢ ֢ #پشتڪ ֢ ֢
.
باورت نمیکنند...
تا زمانی که انجامش دهی(:👌
.
𓂃دیگهوقتشهبهگوشیترنگوروبدی𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
🧸
⏝
☀️
⏝
֢ ֢ #قرار_عاشقی ֢ ֢
سکوت کردم..
و حس کردم از من و حالم~❤️~
بدون اینکه بگویم~🌙~
خودت خبر داری~✨️~
.
𓂃جایےبراےخلوتباامامرئـوف𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
☀️
⏝
عاشقانه های حلال C᭄
💌 ⏝ ֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢ . #مسیحای_عشق #قسمت_سیصدوچهلوچهار تسبیحش را از کنار مهر برمیدارد و مشغول میش
💌
⏝
֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢
.
#مسیحای_عشق
#قسمت_سیصدوچهلوپنج
این سؤال های بیهدف،چرا از دهان من بیرون میآیند؟؟
آشفته ام و نیکی منبع آرامش!
+:خب این نشونه ی خاکساری بنده است..نشونه ی تواضعمون در برابر خدا... البته یه هدف
دیگه ام داره،اونم اینکه سجده روی تربت سیدالشهدا،باعث مقبول بودن نماز میشه.
ناخودآگاه دست میبرم تا مهر را بردارم،نرسیده به زمین.. دستم در هوا خشک میشود ؛ شاید
دوست نداشته باشد..
مهر را بین انگشتانش میگیرد و با مهربانی به طرفم میگیرد.
نگاه پر از سؤالم را به سمتش میدوزم.
سرش را تکان میدهد و لبخند میزند.
سعی میکنم بدون اینکه دستش را لمس کنم،مهر را بگیرم.
+:بو کنید..
:_چی؟
+:بوش کنید..
هوای مهر را با تمام وجود میبلعم.. حس خنکی در رگ هایم جریان مییابد.
:_این خاک،چه فرقی داره که میگی باعث میشه نماز قبول بشه؟
مهر را به طرفش ميگیرم،صورتش غمگین شده و بغض دارد اما همچنان لبخند میزند
+:اینم یکی از معجزات سیدالشهدا ست دیگه..
:_چرا نماز میخونی؟
شکم تبدیل به یقین میشود...
من به خدای نیکی حسودی کرده ام..
به خاطر داشتن محبت نیکی.. به خاطر اینکه نیکی دوستش دارد...
اصلا من به امام حسین و خاک کربلایش هم حسودی میکنم، وقتی نیکی به یادش بغض
میکند...
از جوابی که میدهد،شوکه میشوم.
+:چرا غذا میخوریم؟
:_غذا میخوریم تا نمیریم
+:غذا،به جسم انرژی و توان میده،نماز به روح...
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
✦📄 به قلـم: #فاطمه_نظری
.
𓂃مرجعبهروزترینرمانهاےایتا𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
💌
⏝
💌
⏝
֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢
.
#مسیحای_عشق
#قسمت_سیصدوچهلوشش
مشکل ما آدما از همون جایی شروع شد که یادمون رفت ما روح داریم..واسه آسایش جسممون
دویدیم و با هم سر و کله زدیم..
برای بیشتر خوردن،برای بهتر خوردن جنگ راه انداختیم و کشتیم و نابود کردیم... دزدی
کردیم،حق همدیگه رو خوردیم.. روح بیچاره هم تک و تنها،لاغر و مریض شد... ما مسلمونا نماز
میخونیم،تا روحمون سالم و پرانرژی بمونه..
این جسم نابود میشه.. مهم سلامتی و زیبایی روحه
:_از کجا معلوم که روح هست؟
باز هم لبخند میزنم،خودم را پسربچه ی سربه راهی میبینم که مؤدب،رو به روی معلمش
نشسته..
+پونزده ساله بودم، بزرگترین تغییر عمرم رو کردم. اونقدر عجیب و غریب عوض شدم که
هیچکس باور نمیکرد...بعد اون تو آینه که خودم رو دیدم،همون نیکی بودم.. با اینکه عوض شده
بودم ولی قیافه و ظاهرم عوض نشده بود..از اون موقع چهار سال میگذره، من بزرگتر شدم ولی
همون نیکی ام...
در حالی که واقعا اون نیکی نیستم.. جسمم که عوض نشده،پس اون همه تغییر مربوط به کجا
بود؟ به روحم.. روحم عوض شده بود
سرم را تکان میدهم،استدلال هایش منطقی است.
بلند میشود و مهر و تسبیحش را برمیدارد.دوباره میگوید
+:یه چیز دیگه.. شما فکر کنین هر روز پنج بار میرین حموم.. چی میشه؟
:_تمیز میشم دیگه..
+:نمازم همون طوریه..مثل اینکه پنج بار،روحمون رو میشوریم و شاداب و سلامتش میکنیم..
:_حالا چرا این شکلی؟یعنی چرا با دولا و راست شدن؟
+:شما ورزش میکنین؟
سرم را تکان میدهم
+:حرفه ای؟
باز هم،با تکان دادن سرم،تأییدش میکنم.
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
✦📄 به قلـم: #فاطمه_نظری
.
𓂃مرجعبهروزترینرمانهاےایتا𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
💌
⏝
💌
⏝
֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢
.
#مسیحای_عشق
#قسمت_سیصدوچهلوهفت
+:مربی شما،هر بار یه حرکات مشخص رو به شما میده تا انجامش بدین.. اگه اون حرکات رو با
خواسته ی خودتون تغییر بدید،نه تنها ورزش نکردین،حتی ممکنه به خودتون آسیب هم
برسونین.. نماز هم همینطوره،باید با همون روش بخونیم که مربی ها گفتن
استدلال های این دختر کم سن و سال، منطقی است و به دلم مینشیند.
:_منطقیه
لبخندی از روی رضایت میزند
+:اگه منطقی نبود ،من قبولش نمیکردم...
یک لحظه تاریکی همه جا را برمیدارد.
:_نیکی نترس.. فقط برق رفته
+:نمیترسم پسرعمو... شما که هستین نمیترسم...
به وضوح جانم میلرزد..
صدای قدم هایی در سالن میآید،نیکی با نگرانی بلند میشود و نگاهم میکند
بلند میشوم و به طرف در میروم،صدای قدم ها نزدیک میشود..
نزدیک و نزدیک تر...
نیکی دقیقا پشت سرم پناه میگیرد...
فاصله ی کم بینمان،اعتماد نیکی را به رخم میکشد..
او به من مطمئن است..
کوبش دیوانه وار قلبم،آوای تند زنش های جان نیکی و صدای قدم هایی که هر لحظه نزدیک تر
میشود....
بلند میشوم و به طرف در میروم،صدای قدم ها نزدیک میشود و پشت در متوقف.
صدای مانی را میشناسم
:_مسیح..نیکی هنوز اونجایین؟؟
یاد اتفاقات صبح و مکالمه ی سردم با مانی،مزه ی دهانم را گس میکند...
با عصبانیت میگویم
+:معلومه که اینجاییم...کدوم گو...
حرفم را میخورم،نیکی جلو میآید و آرام میگوید : تقصیر آقامانی که نبود.. آروم باشین.
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
✦📄 به قلـم: #فاطمه_نظری
.
𓂃مرجعبهروزترینرمانهاےایتا𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
💌
⏝
💌
⏝
֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢
.
#مسیحای_عشق
#قسمت_سیصدوچهلوهشت
باورکردنی نیست اما لرزش و تلالو بی نظیر مردمک هایش در تاریکروشن اتاق،فاصله ی کوتاه
چند سانتی مان و همین جمله ی ساده ی امری،آرامم میکند.
انگار خدا وقتی تو را میآفرید،آرامشم را به دستان تو سپرد..
نگاهم را از صورت آرامش میگیرم،دستانم را مشت میکنم و آب دهانم را قورت میدهم.
من به خودم قول داده ام.
نمیتوانم،نباید فرماندهی جانم را به قلبم بسپارم..
. آرامشی که ن طَبَق اخلاص،تقدیمم میکند،با خشونت پس میزنم
یکی با آوای خوش کلامش در دلم را مجاب میکنم برای نیکی سریع تر ندود..
سوار مرکب شیطان میشوم و تند میگویم:درو وا کن مانی
مانی میگوید:مسیح عصبانی نشو..بذا یه چیزی بگم
میگویم:اول درو وا کن،بعد بگو...
مانی میگوید:نه اول تو قول بده که عصبانی نمیشی.
نفسم را بیرون میدهم .
نیکی میگوید:نه آقامانی..پسرعمو عصبانی نیست..
با تعجب نگاهش میکنم.
عصبانی ام....
چرا من پسرعمو هستم و او،آقامانی!! ؟؟؟
عصبانی ام....
چرا مخاطب حرف های نیکی هنوز برایم مهم است؟
عصبانی ام....
چرا از اینکه پسر عمو،خطابم میکند ناراحتم؟؟
در واقع از نیکی عصبانی ام...
شاید هم از خودِ بی جنبه ام...
مانی میگوید:مسیح من کلی زحمت کشیدم،تا مامان راضی شد بیخیال من بشه و با ماشین بره
دنبال کاراش.. اما...
نیکی میپرسد:اما چی آقامانی؟مشکل چیه؟
نگران مانی شده!
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
✦📄 به قلـم: #فاطمه_نظری
.
𓂃مرجعبهروزترینرمانهاےایتا𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
💌
⏝
🛵
⏝
֢ ֢ #درِگوشی ֢ ֢
.
♕ یه رفیق داشتم اسم همسرش رو
تو گوشیش اینطور سیو ڪرده بود🥹👇
╟🤍 «امانت»
•میگفت: هر بار که زنگ میزنه بهم،
یادآورے میشه این امانت رو به من
سپردن؛
حرفش خیلے قشنگ بود!
اينجورى باشيد برا همديگه...♥️☁️🌜
°کپے!؟
_ تنهاباذکرآیدےمنبع،موردرضایتاست☺️
.
⧉💌 #بفرستبراش
⧉🤫 #متاهلهابخونند
.
𓂃بفرماییدتودمدربده𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
🛵
⏝
🍳
⏝
֢ ֢ #صبحونه ֢ ֢
.
یــهو چِشــم وا کردیم
دیـدیم
دلمون واسـش ریخـت🍁
مـثل برگاے پایـیز ...🧡🙂
.
𓂃صبحروعاشقانهبخیرکن𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
🍳
⏝
💛
⏝
֢ ֢ #پابوس ֢ ֢
.
امامباقر علیهالسلـام فرمودند :
هیچ شفیعی برای زن نزد پروردگارش
نجاتبخش تر از رضایت شوهرش نیست🥰💚🌱'
هستید که امروز به نیتِ عمل کردن به سخن اماممون
یكکار برای رضایت و خرسندی همسر انجام بدیم ؟😍😌🌼'
.
𓂃حرفایےکهمیشنچراغراهِت𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
💛
⏝