eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄🇮🇷
13.4هزار دنبال‌کننده
22.5هزار عکس
2.7هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
••🕊 چند بار ساواک دستگیرش کرد. یک بار، بد جورے شکنجه اش داده بودند. روزے که آزادش کردند, وقتے میخواست برود حمام, دیدم زیر پیراهنش پر از لکه هاے خشک شده ے خون است, اثر تازیانه ها. بعدا فهمیدم بینی اش را هم شکسته اند. خودش یک کلام راجع به بلاهایے که سرش در آورده بودند چیزے نگفت.هروقت مادر میگفت این از خدا بے خبرها چے به روزت آوردن؟ میگفت هیچی مادر.... "شهید احمد کاظمے " ...💚 [ @asheghaneh_halal ] ••🕊
••🕊 "دل بزرگے داشتـــــ" همان اول انقلابـــــ دادستان اروميه شده بود. من و حميد را فرستاد برويم يکے از ساواکے ها را بگيريم.پيرمرد عصا به دستے در را باز کرد. گفت « پسرم خونه نيست.» گزارش که مے داديم، چند بار از حال پيرمرد پرسيد . مے خواست مطمئن شود که نترسيده است ..... ...شهید مهدی باکري... ...💚 [ @asheghaneh_halal ] ••🕊
••🕊 نوجوان که بود در یکے از روزها ساواکــ دستگیرش کرد رفتم ملاقاتش و دیدم اوضاع زندان اصلا خوبـــــ نیستـــــ اتاق هاے زندان بسیار کوچکـــــ و قدیمےو کاملا غیربهداشتے بود. به سید حسین گفتم: چه چیزی لازم دارے تا برایتـــــ بیاورم؟ گفت: فقط یک جلد قرآن برایم بیاورین.... "شهید سید محمد حسین علم الهدي" ...💚 [ @asheghaneh_halal ] ••🕊
••🕊 {خودم گلوله بارانش کردم} یکے از رفقا و هم دانشگاهے هایش تعریفـــــ می کرد که با محمد به پینت بال مے رفتیم .به شوخے به شهيد دهقان گفتم : آقا محمد همه این تیر ها عین این بازي های کامپیوتری به سر و کله ی من خورد او گفت : اشکال نداره داداش ! چه چیز بهتر از اینکه بے سر شهید شوی .خودم گلوله بارانش کرده بودم به شوخے گفتم چیزے نصیب تو نمے شود محمد جان ! همه ی تیر هایے که نثارش کردم به سینه و پهلوهایش خورد . وقتے که پیکرش را آوردند و نحوه ی شهادتش را فهمیدم نابود شدم .با خودم فکر کردم که اشتباه از من بود که گمان مے کردم چیزی به تو نمےرسد... "شهید محمدرضا دهقان امیرے" ...💚 [ @asheghaneh_halal ] ••🕊
••🕊 با دانشجو ها مے رفتند کوه. من بابک رو مےرسوندم. همین خیابان چمران . با چهار تا اتوبوس حرکت مےکردند. دختر و پسر . همه دانشجو. بابک با اون ها مے رفت . فکر مے کنید موقعی که زمان اذان می شد ، اصلا میذاشت که دانشجو ها متوجه بشن که بابڪ مے خواد چہ بکنه. بر اساس گفته ی خود دانشجوها دارم عرض مے کنم خدمت شما. تنها دانشجویے که مے رفت سجاده را پهن می کرد نمازش را مے خوند عبادتش رو هم مے کرد. قرآنش رو هم مے خوند. بعدا مے اومد و به دانشجویان ملحق مے شد. یعنے با عملش مے خواست بگه که آقا این راه راهیست که من انتخاب کردم . توی تمامے بخش ها بابڪ چنین رفتارے را داشت. چنین خصوصیاتے را داشت. چه در زندگے خصوصیش چه در زندگے اجتماعیش. چه در زندگے تحصیلیش . چه در زندگے ورزشیش. تمام اعتقاداتش رو داشت و سر همین اعتقاداتش هم به خدا پیوست. •♥️• ...💚 [ @asheghaneh_halal ] ••🕊
••🕊 "سجده ی عبادتـــــ منتهے شد به شهادتـــــ" مے گفت : دوست دارم شهادتم در حالے باشد که در سجده در حال عبادت هستم یکے از دوستانش مے گفت:در حال عکس گرفتن بودم که دیدم یک نفر به حالت سجده پیشانے به خاک گذاشته است .فکر مے کردم نماز مے خواند ؛ اما دیدم هوا کاملا روشن است و وقت نماز گذشته استـــــ همه ي تجهیزات نظامے را هم با خودش داشتـــــ.جلو رفتم تا در این حالت از او عکس بگیرم . دستم را روی که روی کتف او گذاشتم ، به پهلو افتاد . دیدم گلوله ای از پشت به او اصابت کرده و به قلبش رسیده آرام بود انگار در این دنیا دیگر کارے نداشت .صورتش را که دیدم زانوهایم سستـــــ شد به زمین نشستم. با خودم گفتم : این که یوسف شریف است ... ...شهید یوسف شریفـــــ ... ...💚 [ @asheghaneh_halal ] ••🕊
••🕊 [غریب های آشنا] پرسید : "ناهار چے داریم مادر؟" مادر گفت : "باقالے پلو باماهے." باخنده روکردبه مادروگفت : "ماامروزاین ماهےها را مےخوریم ویک روزے این ماهے ها ما را .. " چندوقت بعد در عملیات والفجر ۸ درون اروندرود گم شد .. مادر تا آخر عمرلب به ماهے نزد .... ...شهیـــــد گمنام ... ...💚 [ @asheghaneh_halal ] ••🕊
••🕊 غواص به فرمانده اش گفتـــــ: اگر رمز را اعلام کردے و تو آب نپريدم ،من رو هول بده تو آب! فرمانده گفتـــ اگه مطمئن نيستے ميتونےبرگردے. غواص جواب داد: نه ، پاے حرف امام ايستادم . فقطـ مے ترســـــم دلم گير خواهر کوچولوم باشه.آخه تو يک حادثه اقوامم رو از دست دادم و الان هم خواهرم راسپردم به همسايه ها تا درعمليات شرکت کنم. والفجر8،اروند رود وحشے،فرمانده تا داد زد يا زهرا ،غواص قصه ي ما اولين نفرے بود که توے آب پريد ! و اولين نفرے بود که به شهادت رسيد!   من و شما چقدر پاي حرف امام ايستاده ايم؟ ...شهید گمنام ... ...💚 [ @asheghaneh_halal ] ••🕊
••🕊 "بندگی خالصانه" در استان اصفهان حسینیه‌اے وجود دارد که ۴۰ شب روضه برگزار مےکرد، شهید حججے به مدت دو سال جزو خادمان این حسینیه بود. او از نجف‌آباد حدود ۵۰ کیلومتر را طی مےکرد تا به اینجا بیاید، وقتے براے پذیرش آمد دو نکته گفت، یکے اینکه من را پشت قضایا بگذارید که جلوے چشم نباشم و دوم هر چه کار سختـــــ در این حسنیه هست را به من بگویید انجام دهم. بعضے از شب‌ها آنقدر خسته مےشد که وقتے عذرخواهے مےکردیم، مےگفتـــــ برای امام حسین باید فقط سر داد.» و همان گونه هم شد که عاقبت سرش را داد..... ...شهید محسن حججے... ...💚 [ @asheghaneh_halal ] ••🕊
••🕊 - كتاب‏هايش را جلد كرده بود، با روزنامه. نمےخواست بقيه بفهمند او فقط يك محصل استــــــــــ بچه‌ها و محصل‌ها را سخت راه مےدادند خط مقدم... ...💚 [ @asheghaneh_halal ] ••🕊
••🕊 "خدمتـــــ خالصانه" شهید محمد بلباسے در شلمچه بود به ایشان گفتند: در یک جمله خدمتت را تعریف کن ایشان در جواب گفتند: براے خدا بودن و خودش را ندیدن قشنگ ترین خدمتـــــــ استـــــ و این روزها سردار به قولش عمل کردپیکر شهید بلباسے و همرزمانش به وطن بازگشت ...شهید محمد بلباسے... ...💚 [ @asheghaneh_halal ] ••🕊
••🕊 "قربانے در راه حق" راوے همسر شهیـــــد بعد از مراسم تشیع شهدای غواص که ایشان ساعت ها در کنار آنها بودند گفت : اول شهادتـــــ و بعد سلامتے خانواده را از شهداي غواص خواستارم و به هر دو خواسته نیز خواهم رسیـــــد ایشان همیشه می گفت : آرزو دارم با گلوله ي مستقیم دشمن شهیـــــد شوم و به من نیز تایید کرد اگر دیدے سر بر تن من نیست گلوگاهم را ببوس و بگو خدایا این قربانے را از ما بپذیر........ [شهیـــــد مسلم خیزاب] ...💚 [ @asheghaneh_halal ] ••🕊