عاشقانه های حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》 [ #قسمتصدوسیوپنجم ] ۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
❢💞❢
❢ #عشقینه 💌❢
.
.
[📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》
[ #قسمتصدوسیوششم ]
زهرا متعجب برگشت :
جدی وسط ماموریت برگشتی؟!
_ اره عزیز دلِ علی
عطیه بی خبر اعلام حضور کرد و آن دو سریع از هم فاصله گرفتند ،زهرا سرفه ای کرد :
از کی اینجایین ؟!
عطیه خندید :
مو که همی الان رسیدُم ولی ریحانه رو نمیدونُم
مانده بودم چه بگویم که همسر زهرا حرف را عوض کرد :
بفرمایین صبحانه !
دوباره مربا دیدم و از خود بیخود شدم ،تمام فکر و خیال ها کناری خزیدند ،ما ماندیم و صبحانه مفصل روی میز.
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
بعد صبحانه راهی خانه پدری زهرا شدیم،پدر و مادرم عزم رفتن کرده بودند،وقتی پرسیدم چرا با این همه عجله؟!مادرم چشم و ابرو آمده بود.
دیشب گفته بودم هر چه بادا باد
و بعد به گفته بودم به اعجاز دعاهای خود ایمان دارم..
وسایلم را آماده کرده و از همگی خصوصا زهرا و عطیه تشکر ویژه کردم،مادر نواب با محبت بیشتری مرا بدرقه کرده بود.
داشتم خیال میکردم شاید نواب مرا نخواسته،که نواب مخالف این ازدواج بوده..و حق را به او می دادم..
#نویسنده_سنا_لطفی
[⛔️] ڪپے تنهاباذڪرمنبعموردرضایتاست.
.
.
❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal