عاشقانه های حلال C᭄🇮🇷
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》 [ #قسمتهفتاوهفتم ] بدون پلک زدنی خیره متن پیامش
❢💞❢
❢ #عشقینه 💌❢
.
.
[📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》
[ #قسمتهفتادوهشتم ]
مقابل آینه روشویی ایستادم ، آخرین باری که وضو گرفته بودم کی بود ؟! اصلا یادم مانده چگونه وضو می گرفتم ؟!
بغضم گرفت ، درد داشت این فراموش کردن ،
برای اینکه مطمئن شوم سری به نت زدم ، با دستان لرزان تایپ کردم
^نحوه وضو گرفتن ^
با نگاهی سرسری ، دوباره سراغ روشویی رفتم ، به آرامی وضو گرفتم ،ناگهان سرم را بلند کردم من داشتم چه می کردم ؟!
می رفتم سراغ همان قرآنی که با خدایش قهر بودم ؟!
یاد حرف های نواب که افتادم کمی مکث کردم،
صدایش ادغام شده با صدای فاطمه در گوش هایم پیچید ...
برای اینکه صدای مخالف را قطع کنم گفتم
/ مثل یه داستان میخونمش همین /
مقابل کتابخانه اتاق کار پدرم ایستادم ،
دستی به قرآنی که سبز رنگ بود کشیدم ،
تردید داشتم اما برداشتم ،نمیدانم خجالت برای چه بود این وسط؟!
روی مبل نشستم ، دستی رویش کشیدم
(یه وقت زشت نباشه قرآن هامون تو طاقچه خاک میخوره ولی گوشی و موسیقی فلان بند از قلم نمی افته ؟! )
با سوره حمد شروع کردم ، معنی آیه پنجمش را دوباره خواندم *پروردگارا ، تنها تو را می پرستیم و تنها از تو یاری میجوییم*
نگاهی به شمعدانی های دور حوض در حیاط کردم
یعنی تنها پناه و یاری رسان اوست ؟!
با آیه آخر دلم لرزید و چشمانم پر شد !
*ما را به راه راست هدایت کن
راه کسانی که به آنان نعمت دادی ، نه کسانی که مورد غضب واقع شده اند و نه گمراهان*
سراغ دفترچه رفتم و دومین سوال را نوشتم :
منظور از کسانی که نعمت به آنها داده شده است کیست؟!
تا خود عصر که مادرم بیاید ، غرق در کتاب آسمانی بودم ، همان کتاب داستانی که نامیده بودمش!
بقره و آل عمران را هم تمام کردم .
هر دو سرشار بودند از آیه آیه توحید،معاد و احکام اسلامی ،جرعه جرعه سیراب شدم از وحدانیتش!
نکته برداری کردم و در کنارش سوال هایم را در دفترچه ردیف کردم، بعضی هایشان را هم در نت جستجو کردم ،اما هنوز اول راه بودم.
#نویسنده_سنا_لطفی
[⛔️] ڪپے تنهاباذڪرمنبعموردرضایتاست.
.
.
❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal