eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.7هزار دنبال‌کننده
20.7هزار عکس
2هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》 [ #قسمت_سےوهفتم ] بعد هم برای کاری به دم در رفت مو
❢💞❢ ❢ 💌❢ . . [📖] رمان:《 》 [ ] ۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰ شب های دریا دیدنی بود ، جایی که ما ایستاده بودیم خلوت ترین جای این ساحل بود ، تنشی که در آن چند دقیقه میانمان به وجود آمده بود ، داغم کرده بود ، پیشنهاد خوبی بود بیرون آمدن در خانه ماندن بیشتر وضعیت را وحشتناک می کرد _ ریحانه تو اصلا میدونی چی میخوایی؟! نمی دانستم! : نه ، مگه تو میدونی ؟! ابرو های گره شده اش ترسناک بود کمی: آره ، من تو رو میخوام دندان هایم را روی هم فشردم : قبلا نمی خواستی که _ قبلا هم که دوست بودیم می خواستمت نه به این شدت ولی می خواستمت ! جلو تر از او روبروی دریا ایستادم: نسترن رو هم می خواستی ؟! دستی به صورتش کشید : میشه بحثش رو میون نکشی ، اون موقع هم بهت گفتم این چیزا عادیه ، سعی کن برای تو هم عادی بشه ! بی توجه به شالی که روی شانه هایم لیز خورده بود قدمی دیگر به جلو برداشتم : عادی نمیشه برام سعید نمیشه ، نمی خوامم بشه ! از پشت بغلم کرد و من به خود لرزیدم : اینکه دوستت دارم برات مهم نیست؟! چشمانم را با درد بستم : تا وقتی که اونا هستن نه ، نیست از کدوم دوست داشتن حرف میزنی هاان؟! فشاری به بازویم داد : دوست داشتن اینکه اون روز ، وقتی جلو اون همه آدم چرت و پرت گفتی و سیلی زدی، یه کشیده نثارت نکردم ! دوست داشتن یعنی تو اون چند ماه نیومدم سراغت تا فراموش کنی ! دوست داشتن یعنی به جای عکس پخش کردن ، اومدم خواستگاریت ! دوست داشتن یعنی تو این یه ماه و خورده ای با تموم کنایه هات و پس زدنات کنار اومدم و دم نزدم ! مرا به سمتش خودش بر گرداند : ریحانه می فهمی اینا رو ؟! من یه مَردم ..از اول هم مرده و غرورش ... می فهمی؟! مستقیم به چشمانش زل زدم : انتظار داری الان برات کف بزنم و بگم خیلییی ممنونم ازت عزیزدلم که عکس هامون رو پخش نکردی و داری زجرکشم میکنی ؟! میخوایی کف بزنم و بگم ایول بابا به مردونگیت؟! هنوز هم در آغوشش بودم ، هنوز هم چشمانم مستقیم در نگاهش بود، یک ربعی در همان حالت گفت و گفتم ! هنوز هم لرزشم قطع نشده بود ، شاید تا حدودی قانع شده بودم اما باز هم تردید میان قلبم بود. با همان خستگی میان جان هر دویمان راهی خانه شدیم و آن شب سعی کردم بی فکر بخوابم و از همان شیوه تلقین که فردا روز قشنگیه ! و همش فراموش میشه استفاده کردم. [⛔️] ڪپے تنها‌باذڪرمنبع‌موردرضایت‌است. . . ❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal