eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄🇮🇷
13.4هزار دنبال‌کننده
22.6هزار عکس
2.7هزار ویدیو
87 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄🇮🇷
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》 [ #قسمت_سےوششم ] نیم ساعتی با هم حرف زدیم، از براد
❢💞❢ ❢ 💌❢ . . [📖] رمان:《 》 [ ] بعد هم برای کاری به دم در رفت موقع برگشت با حرفش تعجب کردم : ریحانه جان یه آقایی جلوی در خونه است با شما کار داره انگار ! ابرویم را بالا دادم و به حیاط رفتم ، به فردی که پشت به من روبروی در خانه ام ایستاده بود نگاهی کردم ، نا مطمئن جلو رفتم و با برگشتنش شوکه شدم! _سلام عزیززززم ! نفس عمیقی کشیدم : سلام ، چه بی خبر ! بلند خندید : گفته بودم که میخوام سوپرایزت کنم . لبخندی مصنوعی روی لبم نشست : خیلیییی سوپرایز شدم‌! بعد هم کلید خانه را به دستش دادم و خودم برای خداحافظی سراغ گل بی بی رفتم و برایش گفتم که نامزدم است و به شدت تعجب کرد، او هم فردا مهمان داشت فاطمه اش داشت بر می گشت ! وارد خانه شدم و در دل گفتم: خب که چی ؛ سهم تو از عشق همین سعید هست ، پس قانع باش و سعی کن با این افکار چرت خودت رو نابود نکنی ، به خودم قول دادم دوباره دوستش داشته باشم و سعی کنم دوباره عاشقش شوم ! لباسم را تعویض کردم و روبرویش نشستم : شما مگه کار نداشتی ؟! خمیازه ای کشید : تو این چند روز فشرده تر کار کردم، با استاد هم حرف زدم پروژه را تایید کرده یه خرده کاری هایی مونده که تا دو هفته دیگه تمومه ، گفتم بیام یه سر هم به تو بزنم . _ چه خوووب ! من هنوز اساسی کار دارم. به چشمانم خیره شد : ریحانه اواسط اردیبهشت وقت این پروژه تمومه، بعد اون باید درست و حسابی تصمیم بگیریم. ایستادم و به طرف آشپزخانه رفتم : برای چی؟! چپ چپی نگاهم کرد : اومدی اینجا فراموشی گرفتی؟! واسه عقد و عروسی دیگه ، این که نشد زندگی ! این بغض نمیدانم از کجا آمد و نشست درست وسط گلویم : حالا فکر می کنیم براش. چند دقیقه ای گذشت و صدایی نیامد تا اینکه پشت سرم حسش کردم ، دستانش که روی پهلویم نشست و صدایش که بلند شد جان کندم که بغضم تبدیل به اشک نشود : یعنی چی حالا فکر می کنیم براش ؟! ریحانه به خدا فکر پیچوندن من بیاد سراغت با خودم طرفی ، ایندفعه هم دیگه قضیه فقط ختم به عکس پخش کردن نمیشه ، چرا نمی فهمی دوست دارم ؟! نا خودآگاه پوزخندی روی لبم نشست : دوست داشتن؟! تا جایی که میدونم هیچ عاشقی ، طاقت عذاب دادن معشوقش رو نداره ! دستانش حلقه شدند دور کمرم : حاضر شو بریم کنار دریا ، حرف هم می زنیم اونجا [⛔️] ڪپے تنها‌باذڪرمنبع‌موردرضایت‌است. . . ❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal