•~•
💕
•[ #همسفرانه ]•
.
.
💓•\ در اوایل زندگی مشتركمان شهید رفتند جبهه و بعد از اینكه برگشتند، گفتند كه برویم یك مقدار وسایل خانه تهیه كنیم.
☺️•\ البته در اوایل ازدواجمان بعضی از لوازم ضروری را خانواده ما فراهم كرده بودند، ولی با این همه مهدی حتی به وسایل اولیه و ابتدایی زندگیمان ایراد و اشكال وارد میكردند و میگفتند كه ما از این هم سادهتر میتوانیم زندگی كنیم.
🌸•\ حتی روزی مادرشان به خانه ما تشریف آورده بودند و با حالت خیلی ناراحت گفتند كه خدا بابایت را رحمت كند و جای او خالی است و اگر میآمد و شما را در این حال میدید كه شما روی موكت زندگی میكنید قهراً نمیگذاشت این چنین زندگی كنید...
😞•\ چرا شما فقط این طور زندگی میكنید در حالی كه هیچ پاسداری این چنین زندگی نمیكند...!!
#همسر_شهید_مهدی_باکری 🍃💛
#رمضان
.
.
•[👀]• درگیر یڪ
نگاھِ تو شد ، روزگـار من👇
💕 @Asheghaneh_halal
•~•
•~•
💕
•[ #همسفرانه ]•
.
.
💍⇦ روز عقد، زنهای فامیل
منتظر رؤيت روی ماهِ آقا دوماد بودن...
وقتی اومد گفتم:
"بفرماييد،اینم شادوماد...
داره میاد...
🧐⇦ همه با تعجب نگاه میکردن...
مرتب بود و تر و تمیز...
😁⇦ اما بِجای کت و شلوار با همون لباس سپاه اومده بود؛ فقط پوتینایش یه ذره خاکی بودن...!
#همسر_شهید_مهدی_باکری⭐️🌱
.
.
•[👀]• درگیر یڪ
نگاھِ تو شد ، روزگـار من👇
💕 @Asheghaneh_halal
•~•
°\💕/°
°/ #همسفرانه \°
.
.
روز عقد هم ، حمید آقا یک آئینه
دور فلزی و یک قوطی شیرینی و
یک جعبه سیب از باغشان آورد 🍃💑
دو اتاق بیشتر نداشتیم ، یک اتاق آقایان و
یک اتاق خانمها بودند ، مراسم خیلی ساده بود ،
عاقد و چند نفر از طرف خانواده 🍃🤗
چند نفر از طرف خانواده باکری و
چند نفر هم از طرف ما در مراسم بودند ،
بعد از عقد همه رفتند 🍃😔
یکی به من گفت فقط یک جفت پوتین
مانده گمانم آقا مهدی تنهاست ، رفتم
اتاق دیدم تنها نشسته بود 🍃😍
بلند شد سلام کردیم و بعد دوباره نشستیم ، اما خیلی با خجالت ، راستش برای اولین بار بود
که مهدی را به خوبی میدیدم ،🍃😌
سرش پائین بود ، وقتی همدیگر را نگاه میکردیم ،
آن یکی سرش را پایین میانداخت ،🍃😢
تازه شروع کرده بودیم به حرف زدن ، که حلقه را از جیبش درآورد و جلوی من گذاشت 🍃💍
چند لحظه بعد شاید نیم ساعت نشد درِ خانه به صدا درآمد و آمدند دنبالش ، معذرتخواهی کرد و رفت و گفت فردا عازم آبادان هستیم ، اصرار کردم که حداقل برای شام بیاید ، آمد🍃😊
اما از شانس ما برق منطقه رفته بود 🍃😅
با چراغ دورسوز سر سفره همه
با هم نشستیم و شام خوردیم و
بعد از شام تا کوچه به بدرقهاش رفتم .🍃🙏
#صفیه_مدرس
#همسر_شهید_مهدی_باکری
.
.
°/🕊\° بازآۍ دلبرا
کھ دلم بۍقرار توست👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
°\💕/°