🌹/ #آقامونه \🌹
#خاطره
🌀گلیم بے ارزش
💠یکے از برادران تیم حفاظت تعریف
می کرد :
اوایل دوره ریاست جمهورے ایشان ،
ساختمان {🏚} ریاست جمهورے سـ۳ـہ
طبقہ داشت کہ طبقہ بالاے آن خانواده
آقا زندگے می کردند، طبقه وسط دفتر
ڪار ، طبقه پایین هم ، محـل استقرار
محافظ ها بود{😎}
🔹یڪ روز آقاے محمدخان کہ معاون
اجرایے ریاست جمهورے بود آمد{🚶}
با داد و بیداد به ما گفت{🗣}:
خجالت نمے کشید؟{😳}
اینجا ساختمان ریاست جمهوری است ،
این چہ گلیمے است ، ڪہ اینجا آویزان
کردید ؟ این گلیم اصلا ارزش نگاه کردن
دارد{😡}؟
🔸ما هم گفتیم این گلیم مال ما نیست ،
بلکہ خانم آقا آن را شستہ اند و پهن کرده
اند تا خشک شود{🙄}
این برادر میگفت :
اشک در چشم آقاے محمدخان جمع شد و
گفت{😢} :
⚪️آیا واقعا در منزل رئیس جمهور چنین گلیمے استفاده مے کنند{😞}؟
✍ سردار محمدحسین نجات
#دقایقے_با_مقام_معظم_دلبرے😍❤
#روحےلھ_الفدا
°•🍃•° @Asheghaneh_Halal
🌼💛 #آقامونه 💛🌼
#خاطره {💍}
همہ منتظر سخنرانے رهبـــر انقلاب
بودند.آقا بہ کسے در میان جمعیت
اشاره کردند و گفتند: {🙂}
یکے از آقایون این جلو، اول جلسہ
بلند شدند ؛ شما بودید ؟! {😉} چے
میخواستید بگید ؟! {🗣}
پسر جوانے پس از چند ثانیه مکث
بلند شد و گفت: {😍}
اجازه میدید خدمت تون برسم؟
آقا گفتند: تشریف بیارید. {😊}
هیجان را مے شد در چهره او دید.
بہ سختے ، از میان جمعیت {👥}
عبور کرد، رفت بالاےسکو و با آقا
صحبت کرد.
پس از چند ثانیہ{⏰} صداے رهبر
انقلاب ، از پشت بلنــــــــدگوها {📣}
شنیده شد کہ:
همین؟!{😮}یک انگشتر میگم بهتون
بدن{💓}
سپس آقا و جمعیت با هم خندیدند
و بعد هم صلواتے فرستاده شد{😅}
💝 @Asheghaneh_halal 💛🎀