مبادا معیارهای درجه یک رو با معیارهای درجه دو اشتباه بگیریداا😫😰
این درجه بندی معیارها به منظم شدنِ
فکرتون کمک میکنه و بهتر میتونید
راجب گزینههایی که بهتون پیشنهاد
میشه تصمیم بگیرید👌
وقتی هم یه جوون از دیگران میخواد
که گزینهی مطلوبی بهش معرفی کنن،
اگر معیارهای درجه یکی داشته باشه
دیگران با دقت بیشتری میتونن به اون
گزینهای رو معرفی کنند
پس لطفا از اهمیت درجه بندی
معیارهاتون غافل نشید!☺️📊
اینطوری هم کارِ واسطهها رو راحتتر
میکنید هم بیخودی وقت خودتونو هدر
نمیدید😉
راستی یه سوال
شمایی که مجردی و نشستی
داری دورهمی رو با دقت میخونی
آیا اونا رو یادداشت برداری هم میکنی
یا فقط به خوندن اکتفا میکنی؟!🤨
•𓆩🪁𓆪•
.
.
•• #پشتڪ ••
من یقین دارم بهار از چشم تو گل میکند!💚
.
.
𓆩رنگو روےتازهبگیـر𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🪁𓆪•
•𓆩🪞𓆪•
.
.
•• #ویتامینه
وقتی برات عکسشو میفرسته یا تیپ زده
باهم دارین میرین بیرون اینجوری با #دلبری
بهش بگو😍👇
نميدونم تو هــروز داري و خوشتیپ تــر و
جذاب ميـشي😍یـا مـن هـروز بيشتـرررر
عاشقت میشـم🙊♥
این از اون جمله هاس که عجیب به دلش
میشینه😜
.
.
𓆩چشممستیارمنمیخانہمیریزدبهم𓆪
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
•𓆩🪞𓆪•
•𓆩🖤𓆪•
.
.
•• #قرار_عاشقی••
«نور باشد سایه ای
در پای دیوار شما...»
✨️
.
.
𓆩پنجرهِفولادِرضابراتِکربَلامیدھ𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🖤𓆪
💕⃟🛵
•• #خانومِ_حاجی ••
.
.
√ دلیل آشناییمون دوتا دزد بودن
که میخواستن کیفمو بزنن..
اونم آنقدر دویید دنبالشون و کلی
کتک کاری تا کیفمو پس گرفت :)
همونجا بهم گفت: آخه خانم این ساعت
وقتِ بیرون اومدنه اون هم تنها؟! (:
- باید دزدا رو پیدا کنم و کلی ازشون تشکر کنم ^^
○ کپے!؟
- تنهاباذڪرآیدیمنبع،موردرضایتاست☺️
‹ 💌 ›↝ #بفرستبراش
‹ 🤫 ›↝ #متاهلهابخونند
.
.
◞مرا وصلھ بزن بھ
سمتِ چـ♡ـپِ پیرهنت⇩◟
Eitaa.com/asheghaneh_halal
💕⃟🛵
عاشقانه های حلال C᭄
•𓆩💞𓆪• . . •• #عشقینه •• #مسیحای_عشق #قسمت_صدوهفتاد عمو خانه نیست... موبایلم را برمیدارم و شماره
•𓆩💞𓆪•
.
.
•• #عشقینه ••
#مسیحای_عشق
#قسمت_صدوهفتادویک
ولی نباید معطلش کنم. باید تکلیف را یک سره کنم. تنها چیزی که این روزها درباره ی آینده ام
میدانم این است که محال ترین اتفاق ممکن،ازدواج با سیاوش است.
نشانک سبز را میکشم و تلفن را مقابل گوشم میگیرم. با لحنی سرد و محکم میگویم
:_الو
صدای گرم زنانه ای در گوشم میپیچد
+:سلام دخترم
خودم را جمع و جور میکنم
:_سلام حاج خانم،خوب هستین؟
+:ممنون نیکی جان.. ببخش بدموقع مزاحم شدم
:_اختیار دارین،بفرمایید در خدمتم
+:میخوام اگه اشکالی نداره ببینمت،البته بیرون از خونه
:_اتفاقی افتاده؟
+:نه،فقط یه صحبت و هم نشینی زنونه،ممکنه؟
:_بله بله حتما
+:آدرس رو برات میفرستم،فردا،طرفای عصر خوبه؟
:_باشه
+:فقط....دخترم...اگه میشه به وحید یا سیاوش چیزی نگو
:_باشه،چشم
+:خدانگه دار
:_خداحافظ
موبایل را قطع میکنم .
چقدر اتفاقات،پشت سر هم میافتند،بدون اینکه مجال فکر کردن بدهند.
چند تقه به در میخورد،آرام و بی رمق "بفرمایید" میگویم و عمو وارد اتاق میشود.
نفس نفس میزند و حرف هایش بریده به گوشم میرسد.
:_نیــ...نیکی...چی...شده؟ تا...زنگ..زدی..خودمو...ر.. سوندم
عمو روی تخت مینشیند،بلند میشوم و از روی میز، پارچ را برمیدارم و برای عمو آب میریزم.
آرامم،خودم هم نمیدانم چرا...
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
.
.
•🖌• بہقلم: #فاطمه_نظری
.
.
𓆩مرجعبهروزترینرمانها𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩💞𓆪•
•𓆩💞𓆪•
.
.
•• #عشقینه ••
#مسیحای_عشق
#قسمت_صدوهفتادودو
شاید به خاطر اینکه میدانم ( او ) همیشه هست، بزرگ؛قادر؛ عالم و البته مهربان..
لیوان آب را به دست عمو میدهم و کنارش مینشینم. عمو الجرعه همه را سر میکشد.
+:بهترین؟
سرش را تکان میدهد
:_چی شده؟
+:بابا گفتن،امروز این آقامسیح رفته منو خواستگاری کرده
عمو بلند میگوید
:_چه غلطی کرده؟؟
+:هیـــس،عمو چی شده مگه؟
:_بابات چی گفت؟
+:گفت یا بین دانیال و مسیح،یکی رو انتخاب کن... یا من زحمتشو میکشم...
عمو اخم کرده،دلیلش را نمیدانم...
کلافه دست در موهایش میکند..
:_عجـــــــب
+:حالا میگین این مسیح کیه؟
:_پسر محمود...برادرزاده ی من...پسرعموی تو...
پوزخند میزنم
+:عجب تئاتر باحالی....کلا چند نفریم ما؟؟؟فامیلامون تک تک و دونه دونه دارن وارد صحنه میشن...
صدای موبایلم بلند میشود،شماره ناشناس؛رد تماس میدهم.
به عمو خیره میشوم
+:خــــــــب؟؟
:_خب که چی؟؟
دوباره زنگ میخورد،کلافه،رد تماس میدهم و موبایل را سایلنت میکنم.
+:خب این آدم از جون من چی میخواد؟؟
:_نیکی بهش فکر نکن...من خودم فردا تکلیفش رو یه سره میکنم...
+:عمو چرا طفره میرین...
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
.
.
•🖌• بہقلم: #فاطمه_نظری
.
.
𓆩مرجعبهروزترینرمانها𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩💞𓆪•