5.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎈🍃
💕{ #ویتانژے } 💕
یڪ دقیقــهـ در ڪنار خدا☺️✋
تـــو آغوشش بمـــون و پـــادشاهےڪن💕
دریــاب👇 ڪه بسے انرژی زاست☺️
•|💕|• @asheghaneh_halal
••🍃🕊••
#خادمانه | #چفیه
#ختم_صلوات امروز بہ نیت:
••شھید عبدالحسین برونسے••
[🌷]ارسال صلوات ها
[🌷] @F_Delaram_313
جمع صلـوات گذشتہ:
• 1530 •
ھـر روز مھمـان یڪ شھیـد👇
@asheghaneh_halal
••🍃🕊••
4_1203373604964663313.mp3
3.52M
---
🌹🕊
---
#ثمینه
(💗) اگہ یه روز فرشتہ ها
(😉) بگن چے میخواے از خدا
(☺️) چشمام رو باز میڪنم و
(🙏) میگم بہ خواهش و دعــــا
•°(شهـ💔ـادت همۂ آرزومہ)°•
#حاج_مهدے_رسولے🎤
---
🌹🕊 @asheghaneh_halal
---
😜•| #خندیشه |•😜
فلسفــه اینڪه
ازساعت پنج عصـــر مجوز میدن
ڪه بستنے فروشا و فستفودیــا
شروع به ڪار ڪنن چیـــه؟😐✋
نڪنه
ساعت افطارشون با ما فرق داره؟😕
ماه رمضونے شاد با😉👇
😋👉 @asheghaneh_halal
|•👗•|
#همسفرانه
بگو مگو هاے ما
پر از دوستت دارمـ بود😍✋
#رسول_ادهمی
#عشقبازےمذهبے🙈
|•👗•| @asheghaneh_halal
[• #مائده🍲 •]
.
.
#سوپ_شیر
قارچ 250 گرم
پیاز 1 عدد
سیر 2 حبه
هویج1 عدد
آرد1 قاشق غذاخوری
شیر4 لیوان
خامه صبحانه1 پاکت
عصاره مرغ
2 عدد
کره 25 گرم
#دستور_طبخ
قارچ را ریز خرد کرده با کره تفت می دهیم بعد پیاز و سیر رنده شده را اضافه کرده، کمی تفت می دهیم. کمی فلفل سفید اضافه می کنیم و بعد هویج رنده شده و بعد آرد را کمی که تفت دادیم شیر را با یک لیوان آب مخلوط کرده و عصاره مرغ را در آن حل می کنیم و به مواد اضافه می کنیم.
کمی که غلیظ شد، حرارت را خاموش کرده خامه را با مقداری از سوپ رقیق و هم دما می کنیم و به سوپ اضافه می کنیم. سوپ آماده شده را در ظرف مناسب کشیده و با کمی جعفری خرد شده تزئین می کنیم.
#نکته_آشپزی
اگر از طعم فلفل دلمه ای خوشتان می آید نصف ۱ عدد فلفل دلمه ای را ریزخرد کرده و به سوپ اضافه کنید. این سوپ کمی رقیق می باشد. زمان پخت آن نیم ساعت است و واقعا”خوشمزه است. برای چاشنی لیمو را برش زده دور تا دور ظرف سوپ فرو کنید.
#نکته_معنوی
موقعی که کارهای خانه تمام شد ذکر #الحمدلله بگوییم.
.
.
تغذیه ـسالم و اقتصادے در😌👇
[•☕️•] @asheghaneh_halal
[• #قرار_عاشقی🌙 •]
[•]از دلمـ ، ڪہ مبدا دلتنگیےست...
تا حرمت، ڪہ مقصد مهربانےست...
[•]با یڪ سلامـ ساده حرڪت مےڪنم!
به امید شنیدن جواب!
#السلامـ_علیڪ_یاعلےبن_موسےالرضا
هرشب ـراس ساعت عاشقے😌👇
[•💛•] @asheghaneh_halal
°🐝| #نےنے_شو |🐝°
[😌]مَمَنے دوفتہ باید مثِ
[💪]بابایے سَلبازِ امام زمان باسَم😍
[😬]دوفتہ از الآن باید تَملین چُـنَم
[😃]عاسِـقِ امام زمان باسَم😍
[😇]الآن هم بهم دوفتہ این مولودے و
[✊]گوش چُنَم تا توو دَهَنِ جنتلمن بزنم😜👊
{جونِ جونوم مہدے
دردت بہ جونوم مہدے
یہ روزے میاد با ذولفقار حیدر مہدے✅}
_بهـ بهـ😍 خدا براے
امام زمانمونـ(عج) نگهت داره😍❤️
استودیو نےنے شو؛
آبـ قنـ🍭ـد فراموش نشه👼👇
°🍼° @Asheghaneh_Halal
•[ #مش_رمضون🌙 ]•
_سلام آقاجون😃
ما آماده ایم تا درمورد
شبهاے قدر بشنویم😌💚
_سلام بھ روے ماهتون
بھ چشمون سیاهتون😬
_اع آقاجون شما شاعرین؟😃
_هعیے..جوون ڪہ بودم
زیادے ذوق شاعرے داشتم☹️
بگذریمــ...🚶♀🚶♀
فرداشب اولین شبِ قدره😉
شبِ ضربت خوردن مولامون😢😔
یھ عالمہ اعمال داره ڪہ
باید انجام بدیم✅
_آقاجون؟
ما شنیدیم ڪتاب قرآن
هم توے یڪے از این شبها
نازل شده😊
_بلھ درستہ..
حتے توے سورهے قدر هم
اینو میخونیم ڪہ👇
"انّا انزلناهُ فے لیلة القدر"
بچہ هاے گلم😍
بیاید قرآن رو قدر بدونیم😉
بہ هم قول بدیم
زیادتر قرآن بخونیم🙏🌺
_چشم😍🙏
دعــ🙏ــا یادتـون نـره
مخلص شما؛ مش رمضون😉👋
•[🖊 #پ_ڪاف
•[❌ #ڪپےممنــوع
از حرفاے ـمش رمضون جانمونے😌👇
•[ @asheghaneh_halal ]•
عاشقانه های حلال C᭄
🍃🍒 #عشقینه #هــاد💚 #قسمت_هفتاد_وهشت -اوایل دانشجویی زیاد از درس خوشم نمی اومد. شاید چون درگیر مسا
🍃🍒
#عشقینه
#هــاد💚
#قسمت_هفتاد_ونه
گاهی می خوام خودم رو از این تلاش بیخود خلاص کنم. مرگ یه بار، شیون یه بار
بعد نفس عمیقی کشید و ساکت شد.
شاهرخ با نگاهی دلسوزانه به شروین خیره شد.
-چرا خلاص نمی کنی؟
شروین سر چرخاند . شاهرخ ابروهایش را بالا برده بود و نگاهش میکرد و منتظر جواب بود.دوباره به نقطه قبلی خیره شد.
-نمی دونم. شاید چون جرأتش رو ندارم
شاهرخ با قاطعیت گفت:
-نه! امیدواری. با خودت می گی شاید اون جلو چیز بهتری باشه. شاید بشه بعضی چیزا رو عوض کرد
-حرفهای خودم رو تحویلم می دی؟
-پس خودت هم میدونی چرا موندی. فکر نمی کنم اسم دیگه امید ترس باشه. چرا سعی می کنی امیدی رو که داری ترس ترجمه کنی؟
-امید یا ترس. خیلی فرق نداره. به هرحال هیچ کدومش اوضاع رو عوض نمی کنه
شاهرخ لبخندی زد. بشقابها را جمع کرد وگفت:
-می خوای بری؟
-چطور؟
-می خوام ببینم برا چند نفر غذا بپزم
-بگو چی می پزی تا ببینم هستم یا نه
-غذای شاهانه یک مرد مجرد چیه؟ املت با تخم مرغ اضافه، پیاز و دوغ
-کشنده که نیست؟
- تا حالا که نبوده
شروین زیر لب گفت:
-حتی اگه باشه هم بهتر از اون پیتزاهای کوفتیه
شاهرخ که می خواست حال شروین را عوض کند بلند شد و گفت:
-پس پاشو دستهات رو بشور. تو که نمی خوای با این دست هات پیاز پوست بگیری؟
-پیاز؟
بہ قلــم🖊:
ز.جامعے(میم.مشــڪات)
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبع
#شرعاحــــراماست☺️
•• @asheghaneh_halal ••
🍃🍒
عاشقانه های حلال C᭄
🍃🍒 #عشقینه #هــاد💚 #قسمت_هفتاد_ونه گاهی می خوام خودم رو از این تلاش بیخود خلاص کنم. مرگ یه بار، شی
🍃🍒
#عشقینه
#هــاد💚
#قسمت_هشتاد
شاهرخ همان طور که می رفت صدایش از راهرو آمد:
-من نون مفت به کسی نمی دم. دم حوض، با صابون
شروین هم تعجب کرده بود هم خنده اش گرفته بود. وقتی شاهرخ برگشت و شروین را دید که روی تخت نشسته بود و دست های شسته و خیسش را دور از بدن نگه داشته بود زد زیر خنده و گفت:
-الان به پرستار می گم دست کش ها رو بیاره دستتون کنه جناب دکتر
بعد پیازها را جلویش گذاشت.
- پوست بگیر، ریز خرد کن
شروین به پیازهای جلوی خودش و گوجه هایی که جلوی شاهرخ بود نگاه کرد و پرسید:
-چرا پیازها مال من؟ من گوجه خرد می کنم
-من به پیاز حساسیت دارم
-قضیه گچِ دیگه!
شاهرخ نیشخندی زد. شروین مشغول پوست کندن شد و بعد هم خرد کرد. شاهرخ زیر چشمی می پائیدش.
-کاملاً مبتدی!
شروین سرش را بالا گرفت. اشک از چشم هایش جاری بود. شاهرخ قاه قاه خندید. گوجه ها خرد شده بود و شاهرخ منتظر بود تا شروین کارش تمام شود. بالاخره پیازها خرد شد. شروین در حالیکه یک چشمش را بسته بود و یک چشمش اشک ریزان بود، دماغش را بالا کشید و بشقاب را به طرف شاهرخ گرفت.
وقتی شاهرخ رفت. دست و صورتش را شست. شاهرخ که بشقاب و لیوان هایی را که آورده بود روی تخت می گذاشت گفت:
-تا نیم ساعت دیگه غذای مخصوص سرآشپز آماده می شه...
نیم ساعت بعد سفره پهن شده بود. بشقابی املت برای شروین ریخت. شروین با قاشق املت را هم زد و با لحن خاصی گفت:
- پیازهاشو میشه جدا کرد
و ابروهایش را بالا برد. شاهرخ لقمه ای در دهانش گذاشت.
- خیلی بد نشده. نترس نمیمیری
شروین مشغول شد.
-هر شب املت؟
بہ قلــم🖊:
ز.جامعے(میم.مشــڪات)
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبع
#شرعاحــــراماست☺️
•• @asheghaneh_halal ••
🍃🍒