eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.5هزار دنبال‌کننده
20.9هزار عکس
2هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
#قرارعاشقی ~💚~خـوشابه حالِ☹️ ☀️دلِ بـےقرارِکفترها🕊 ‌~💙~میـــــــــــــانِ🍃 ☀️صحن و سـرایتـ ~💚~قرار میـ گیرند👋 #سلام_آقا✋ #زائرےبارانےام #آقاپناهم_میدهے💔😭 🕊🍃 @asheghaneh_halal
آنچہ ڪہ براےکشـ🇮🇷ـور ما و براےعناصر فرهنگے مهم است، گسترش کیفےفرهنگ است.☝️ یعنےتربیت شاعر،نویسنده،📝 هنرمند و تربیت کسانےڪہ بتوانند تولید هنرےبڪنند🎓 وپایگاه هنرےرا پیش ببرند.🎈🍃 ✌️ {🎀} @asheghaneh_halal
🎈🍃✨ 🍃 ✨ #همسفرانه (•💚•)دوسٺ داشتنتـــ (•💪•)رفع تمام خسٺگے هاے (•🌤•)روزانہ ے مـــــن اسٺـــ (•☹️•)لطفا هر روز برایمـــ (•🍃•)تڪرارش ڪـــن.. #please_repeat ☺️ ✨ 🍃 @asheghaneh_halal 🎈🍃✨
°🐝| #نےنے_شو |🐝° [😊] مامانم میجه توے طَلا فُلوسـ💍ـے طلاهاے گِلـ💵ـون جِیمـَتو میذالَن پُستِ سیـ💎ـسه تا دستـِ هرتـَسے بهسون نَلسه✋ تازه مَدازه‌سون دزدیـ🚨ـر هم دالهـ دُختَلا هم مِثِ طَـلا با اَلـزِشـن😍👌 بَختے باحـِدابـ👑 باشن الزِسسون بیسـتـَلـ⬆️ میشه و همه میفهمن تِه الزِسـمَندند😌☝️ [😎] چقدر خانومانه😍 حرفـ میزنے شما👌 استودیو نےنے شو؛ آبـ قنـ🍭ـد فراموش نشه👼👇 •🍼• @Asheghaneh_Halal
♥️📚♥️📚♥️ 📚♥️📚♥️ ♥️📚♥️ 📚♥️ ♥️ 🌸🍃 🌺 °•○●﷽●○•° محسن صداش بلند شد : دیگه خبری از لحن شیطونش نبود و خیلی جدی گفت +شما اشتباه فکر میکنید ما منظوری نداشیم! از اینکه نتونستم گریه امو کنترل کنم و برای دومین بار شاهد اشکام بودن از خودم کلافه بودم‌ گفتم _اینو نگین چی دارین بگین محسن با نگرانی ب محمد خیره شد و صداش زد +داداش خوبی؟؟ رفت سمتش نگاش کردم. نفسای عمیق میکشید و دستشو گذاشت رو قلبش. دوباره ادامه دادم _آره دیگه خوب بلدین نقش بازی کنین . هرچی میخواین میگین دل بقیه رو میشکونین مظلوم نماییی ... محسن نزاشت حرف بزنم و بلند گفت +اههه بسه دیگهههه اگه کاری کردیم یا چیزی گفتیم که ناراحت شدین معذرت میخوایمم منظوری نداشتیم لطفا بریدو نمونید اینجا. خواستم جوابش و بدم ک صدای مصطفی و از پشت سرم شنیدم +شما غلط کردی کاری کردی ! چ خبره اینجا ؟به چه جراتی سر یه خانوم هوار میکشی ؟ برگشتم عقب ک با چهره ی جدی و اخمای گره خورده مصطفی رو به روشدم با ترس گفتم:چیزی نشده بریم ... مصطفی طوری که انگار حرفم و نشنیده گفت :خببب جوابی نشنیدم‌؟؟؟ محسن :چیکارشی؟ مصطفی:همه کارش.چ غلطی کردین که اشکش و درآوردین ؟ محسن ک جوش اورده بود ب مصطفی نزدیک شد و + همه کاره؟ جنابِ همه کاره بردار ببر این خانومو از این جا‌. محمد با صدایی که ب زور سعی داشت لرزشش و پنهون کنه بلندگفت +محسننن کافیهه ولی قبل اینکه کامل این جمله از دهنش خارج شه مصطفی با مشت زد تو دهن محسن محکم زدم رو صورتمو گفتم _تو رو خدا مصطفی ولش کن بیا بریم . شدت گریم بیشتر شد . مصطفی دوباره بدون توجه به من رو به محسن ادامه داد . +بگو چه غلطی کردین؟؟؟ دختر تک و تنها گیر میاری نکبت؟ مگه خودتون ناموس نداریین؟؟ ایندفعه محسن نزاشت مصطفی حرف بزنه . سرشو کرد سمت مصطفی وگفت +هوی ببین خوشگل پسر!!! دست این خانم و میگیری و ازین جا میرین تا اون روی سگم بالا نیومده اینجا هیئته حرمت داره!! نگام رفت سمت محمد که با عجله قدمای بلند برمیداشت سمت خیابون هیئت! صدای نفساش خیلی بلند بود. رفتم سمت مصطفی کتشو محکم کشیدم تو چشام نگاه کرد گفتم : خواهش میکنم مصطفی.خواهش میکنم دیگه ادامه نده.بیا برو تو ماشین منم الان میام . کولمو انداختم رو زمینو دوییدم سمت محمد. بادستش اشاره زد بهش نزدیک نشم . یه لحظه ایستاد و صورتش جمع شد. محسن که دیگه متوجه حالِ محمد شده بود با عجله رفت سمتش . +محمد ؟؟ محمد داداش حالت خوبه ؟؟ محمد ببینمت !! چرا اینطوری شدی داداشم؟؟ نگاه کن منو نفس عمیق بکش . زل زدم تو صورت محمد که از درد قرمز شده بود. حتی نمیتونست حرف بزنه یخورده نزدیک تر شدم که محسن گف +میشه لطف کنید برید؟ دلم میخواست جیغ بکشم . محسن دستشو گذاشت پشت محمد و بردتش سمت حسینیه. از چشاش ترس میبارید کولمو از رو زمین برداشتمو بی اختیار دنبالشون میرفتم بردنش تو یه اتاق پراز باندومیکروفون و.. بیرون منتظر موندم که محسن داد زد +مجید ماشینتو آتیش کن محمد و ببریم بیمارستان حالش خوب نیست بعد رو ب محمد داد زد _اهههه محمددد!! تو تازه عمل کردی چرا حرص میخوری روانی!!!! دستشو گرفت و دوباره اومد بیرون. از دور نگاشون میکردم سوار ی ماشین شدن محسن پالتوی محمد و از تنش در اوردو پرت کرد تو همون اتاق. بعدش نشست کنارش و ماشین راه افتاد. ب رفتنشون نگاه کردم. خیالم که جمع شد ، خواستم برم که یه چیزی یادم اومد . زیپ کوله رو باز کردم و قرآنمو از توش در آوردم ‌و لای پالتوی محمد گذاشتم. کولمو گذاشتم رو دوشم و آروم از اون جا دور شدم. بابت کار احمقانه ای که کرده بودم حالم از خودم بهم میخورد . نمیتونستم خودمو ببخشم .الان که بهش فکر کردم فهمیدم لازم نبود انقدر بزرگش کنم . دست و صورتم از ترس یخ کرده بودن. خبری از مصطفی هم نبود . رفتم سمت خانوما و یه گوشه رو زمین نشستم . مداح شروع کرد به خوندن... ‌ بہ قلمِ🖊 💙و 💚 ☝️ هرشب راس ساعت 22:30 از ڪانال😌👇 ♥️📚| @asheghaneh_halal
♥️📚♥️📚♥️ 📚♥️📚♥️ ♥️📚♥️ 📚♥️ ♥️ 🌸🍃 🌺 ⃣1⃣ °•○●﷽●○•° با شنیدن صدای مداح اشکام رو گونم لیز خورد نمیدونم چم شده بود . دلم گرفته بود اسم حضرت زهرا رو که شنیدم گریم شدت گرفت . یه خورده که سبک شدم از جام بلند شدم‌ از نبود مصطفی که مطمئن شدم ،حرکت کردم سمت خونه . وسط راه یه دربست گرفتم‌که سریع تر برسم ... هول ولا داشتم که نکنه بابا برسه خونه و من نباشم . تو راه کلی دعا کردم و بلاخره رسیدم خونه . پول راننده رو حساب کردمو پیاده شدم نفسمو حبس کردمو کلید و انداختم تو در . در که باز شد و ماشین بابا رو ندیدم با عجله پریدم تو و درو بستم . سر سه سوت رفتم بالا و در اتاقمو بستم و با عجله لباسامو عوض کردم و همه چیو ب حالت عادی برگردوندم بعدش کتابامو پخش کردم رو زمین که بابام شک نکنه . بعدشم رفتم سمت دسشویی . به چشای پف کردم نگاه کردم و زدم‌وسط پیشونیم . وای اگه بابا منو اینجوری ببینه کلی سوال سرم آوار میشه به ساعت نگاه کردم ۱۰ بود دستم و پر آب سرد کردم و ریختم رو صورتم از سردیش به خودم لرزیدم‌و برگشتم ب اتاق کتاب و باز کردم و بی حوصله شروع کردم ب خوندش .... یه فصل که تموم‌شد از خستگی رو تختم ولو شدم ... ب سقف زل زده بودم و داشتم فکر میکردم که صدای قدمایی که از پله ها بالا میومد توجهم و جلب کرد. حدس زدم بابام باشه. چون حال و حوصله حرف زدن نداشتم چشمامو بستم و خودمو به خواب زدم دوبار به در اتاقم ضربه زد الان دیگه مطمئن شده بودم پدرمه جوابی ندادم. درو اروم باز کرد چشام بسته بود ولی حضورش و کنارم حس میکردم پتوم که تا شده روی تختم بود و پهن کرد روم دستش و کشید رو موهام و چند لحظه بعد از اتاقم بیرون رفت وقتی از رفتنش مطمئن شدم چشامو باز کردم از جام پا نشدم ک سر و صدا ایجاد شه و بابام برگرده گوشیم که روی میزم بود و ورداشتم تلگرام و باز کردم وقتی چشمم ب اسم مصطفی خورد فکرم دوباره مشغول شد میخواستم بهش پی ام بدم وحالشو بپرسم ولی غرورم بهم این اجازه رو نمیداد بیخیال شدم رفتم تو گالری گوشیم هزار بار تا حالا عکسامو دیده بودم ولی هی از نو میدیدمشون هر کدوم از عکسامو چند ثانیه نگاه میکردم ومیرفتم عکس بعدی رسیدم ب عکسی که از بنره گرفته بودم و خیلی اتفاقی محسن و محمد توش افتادن با ناراحتی ب عکس خیره شدم چرا باهاشون اینجوری حرف زدم ؟ یخورده زیاده روی کرده بودم مثه اینکه ولی هرچی گفتم اونقدر وحشتناک نبود که حال محمد اینطور بد شد یهو یاد حرف محسن افتادم گفته بود تازه عمل کرده متوجه لینک هیاتشون رو بنر شدم . لینک و تو تلگرام زدم که فایل صوتی مراسم ودانلود کنم با خوشحالی از اینکه پیداش کردم زدم تا دانلود شه از قسمت اطلاعات کانال آی دی پیج اینستاشونو گرفتم و بازش کردم داشتم پستاشونو نگاه میکردم چشمم ب عکسای دسته جمعیشون خورد با چشام دنبال چهره های آشنا گشتم که قیافه محسن ب چشمم خورد رو عکس زدم تا ببینم کسی تگ شده یا ن ... که دیدم بله!! رو آی دیش زدمو وارد پیجش شدم با دیدن عکساش پوکر فیس شدم . چه شاخ پندار ! پسره ی از خود راضی! یه پستشو باز کردمو رفتم زیر کامنتاش و شروع کردم به خوندم . چقد زیاده . چرا اسم همشونم محمده . اصن طبق اماری ک گرفتن بین هر پنج تا پسر چهار تاشون محمدن که رفقاشون ممد صداشون میکنن دونه دونه داشتم میخوندم و میخندیدم که یه کامنت نظرمو جلب کرد . _چند بار بگم نزار عکساتو ملت غش میرن میمیرن خونشون میوفته گردن تو .ای بابا !!(چندتا اموجی خنده هم گذاشته بود ) محسنم اینجوری جوابشو داده بود + اوه حاجی خواهشا شما حرص نخور واس قلبت خوب نیسا . پس میوفتی. حدس زدم همین محمد باشه ... پیجشو باز کردم و یه لحظه با دیدن اخرین پستش چشام از کاسه زد بیرون .... وقتی مطمئن شدم عکس قرانیه که لای پالتوش گذاشته ام با تعجب بیشتر رفتم کپشن وخوندم: شکستن دل به شکستن استخوان دنده می ماند از بیرون همه چیز رو به راه است امـــا هر نفسی که می کشی دردی ست که می کشی . . . پ.ن:گاهی وقتا ناخواسته یه حرفایی و میزنیم که نباید بزنیم یه جمله ساده که واسه خودمون چندان مهم نیست گاهی اوقات میتونه قلب شیشه ای ادمای اطرافمونو بشکنه مراقب رفتارمون باشیم... دل شکستن تاوان داره مخصوصا اگه پیش مادرت ازت شکایتت و بکنن.... حال دلمون ناخوشه رفقا التماس دعای زیاد یاحق چند بار این چند خط و خوندم پست و نیم ساعت پیش گذاشه بود یه لبخند شیرین نشست رو لبام نمیدونم چرا ولی خوشحال شده بودم با اینکه حس میکردم خیلی ازش بدم میاد شخصیت عجیبی داشت ازش سر در نمیاوردم ب وضوح ترس و تو چهره ش حس کردم وقتی که اونجوری باش حرف زدم ولی ترس از چی ؟ همچی عجیب بود برام‌ بہ قلمِ🖊 💙و 💚 ☝️ هرشب راس ساعت 22:30 از ڪانال😌👇 ♥️📚| @asheghaneh_halal
°🌙| #آقامونه |🌙° °| از چهـــره‌ے جــ{😊}ـذابـ تــو /° هرچــه گوییــمـ ڪـ{👌}ـمـ استـ °\ صـد بـار دهــانـ را به گــ{🌸}ـلابـ /° اگـــر بشــوییــمـ ڪـ{✋}ــمـ استـ °\ از بــهـــر جــ{👇}ـوابــے /° به سـ{⁉️}ـوالاتـ ڪثیـر دل‌ِخویشـ °\ در سیــــدعـلــ{💚}ـے °| هــرچــه بجـ{}ـوییمـ ڪـمـ استـ #شبنشینے_با_مقام‌معظم_دلبرے😍✌️ #نگاره(84)📸 🌹| @Asheghaneh_Halal
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
°🐝| #نےنے_شو |🐝° [😊] مامانم میجه توے طَلا فُلوسـ💍ـے طلاهاے گِلـ💵ـون جِیمـَتو میذالَن پُستِ سیـ💎ـسه
. پستـ ویژهـ ےِ ما(👆👆👆) ڪه براے آن دعــوتـ شدـید🌹 🍃هرشبـ راس ساعتـ 21:15🍃 شپــــخیل✋😍 🎈
| ۰° | 🍃•|ڪیا حوصلشون سررفته؟ دستاشون بالا 🖐🖐 🍃•|ڪیا بےڪارند؟؟دستاشون بالا 🖐🖐 🍃•|ڪیا میخواهند یڪ ڪار جدید و متنوع انجام بدهند؟؟ 🖐🖐 🍃•|ڪیا خدارو دوست دارند؟ 🖐🖐 🍃•|ڪیا قرآن رو دوس دارند؟ 🖐🖐 🍃•|ڪیا منو دوست دارند؟🙈 👊😡 🍃•| شوخےڪردم بابا😢 حالا اونایے ڪہ دستشون بالاست دستاشون رو بیارند پایین مرتب بشینند تایڪ حرف مهمے بگم 😌 🗣 آغاز ثبت نام ڪلاسهاے تابستونے براے شما ڪه علاقمند هستے -= اُدخلوها بسلام آمنین ☺️👇=- 🌸🍃••| @Hefz_Majazi
#صبحونه صبـ🌤ـح استـ بیا دلے به دریـا بزنیمـ😍 در گوش سپـیده لبــ به نجـ🎼ـوا بـزنیـمـ👌 صبح استـ بیا براے مسـ💖ـتانه شدنـ بر غصه و غمـ دسـتـ به حاشـا بزنـیمـ🖐 #پنـج‌شـنـبه‌تون_بخـیـر☺️ #سـاحـل‌‌زنـدگے‌تون‌مملـوازآرامش💐 🍃🌊|| @asheghaneh_halal
#همسفرانه 👰|| جلــوه بخٺ تو 💞|| دل مٻبرد از شــاه 👀|| و گــدا، چشم بد دور 😍|| ڪه هم جانے و هم جانانے... #حافظ #جان‌جانان‌تویے😘 •|💖|• @asheghaneh_halal
#مجردانه بھ مراتبـ ـ دوستتـ|💓|دارمـ • یڪ •• دو ••• سھ الے عشقـ😌🍃 |👤| #حمید_رها |✋| #نیستےڪہ ||🌼|| @asheghaneh_halal
🌸🍃 🍃 دعوا، دلخورے، زخم زبان به همسرتان را در جمع بیان نکنید افراد یا منتظـ😨ـر دعواے شما هستند یا دلسوزے هاے بیجا مےکنند یا بعدها برایتان یادآورے مےکنند☝️ گاهے مجردها براے انتخاب همسـ💍ـر سراغ فردے مے‌روند که هیچ شباهتے به آنها ندارد✋ و فقط به یک دلیل خاص مورد تایید آنهاست... یادتان باشد تنهـ✨ـا با یک خصوصیت نمےتوان زندگے کرد...😊 🍯 🍃 @asheghaneh_halal 🌸🍃
#طلبگی |🍃|خیلےها فڪر مےڪنند ڪه طلبـ👳♀ـه بودن شغلے است ڪه براے آن طلبه ها حقوق دریافت مےڪنند...|💵| ⁉️ اما... ✖️طلبگے شغل نیست...|😇| ↩️ بلڪه... 👈باورے عمیــق به معانے اے بلنـــد است...😍 #طلبگے_یڪ_شغل_نیست 👌یڪ باور است... |👳 @asheghaneh_halal
#چفیه 🌷| آنان #چفیه مےبستند تا بسیجے وار بجنگند . 😇| من #چادر مےپوشم تا زهرایے زندگے کنم ... 🌷| آنان #چفیه را خیس مےکردند تا نفس هایشان آلوده‌ے شیمیایے نشود . 😇| من #چادر مےپوشم تا از نفس‌هاے آلوده دور بمانم ... 🌷| آنان موقع نماز شب با #چفیه صورت خود را مےپوشاندند تا شناسایے نشوند . 😇| من #چادر مےپوشم تا از نگاه هاے حرام پوشیده باشم ... #حسنا‌سادات✍ #شهدا #حجاب 🍃:🌷[ @Asheghaneh_halal ]
#ریحانه ﴿جـانبـاز؎💛 ﺍﺳﺖ ﺑـﺮﺍ؎ ﺧـﻮﺩﺵ ﭼـ🌸ــﺎدر مشڪۍ ﻣـﻦ﴾ ﴿ﺩﺭ ﺑـﺮﺍﺑـﺮ ٺرڪﺶ ﻫـﺎ؎💣 نگـ👀ــاﻩ ﻣﺴـﻤـﻮﻡ، ٺڪہ ٺڪہ مۍﺷـﻮﺩ ﺍﻣـﺎ ٺسلٻم ﻫـﺮﮔــ❌ــﺰ﴾ #تسلیم_هوس_هیچکسی_نمیشم😏 🌻💚 💚 ⇨ @asheghaneh_halal ⇦ 💚 🌻💚
°| 💫|° به دخترانمان بیاموزیم: بـراے اینڪه خواستنے شوند.. به جای آرایش صورت؛ پالایش روانــ لازم است دانش و مهارت ارتباط ← مهمتـر از زیبایے ظاهرے است..→ 👧🎈|• @asheghaneh_halal
🌷🍃🌷 🍃🕊 🌷 #خادمانه | #چفیه #ختم_صلوات امروز به نیت: "شهیـد محسن حججے" جمع صلوات گذشتھ 🌷۵۳۰۰🌷 ارسال صلوات ها👇 🍃🌸 @yas_ali110 ھـر روز مهمان یڪ شهیـد👇 |🕊| @asheghaneh_halal 🌷 🍃🕊 🌷🍃🌷
😜°| |°😜 روزنامه جهان صنعت: اگر روحانے سه دوره رئیس جمهور باشد مشڪلات اقتصادے حل مے‌شود.(جــوڪ گفت🔫😐) وے خاطرنشان ڪرد: البته بررسی ها حاڪے از اینست ڪه پس از دوره دوم ریاست جمهورے روحانے، خود اقتصاد حل مےشود.☺️👌 (زهے خیــال باطل) •[خنــدیـ😜ــشـــه نـــوشــتــــ✍]• فڪر ڪنم حسن روحانے از ریاست جمهورےاستعفا داده اومده طنز پرداز شده ولے اینا نمیخوان به ما بگن😬✊ وگرنه دلیلے نداره تو این هیر و ویر گرونے بازار، "ایرنا" از دستور روحانے براےڪاهش قیمت " " خبر بده ڪه... میده!؟😃 😰 ڪلیڪ نڪن اخــراج میشــے😮👇 |•😜•| @asheghaneh_halal
قلبـ❤️ خونه‌ی خداست☝️ شهـ🕊ـدای مدافع حرم از حرم خدا خوب دفاع کردند..که بهشون لیاقت دفاع از حرم حضرت زینب رو دادند👌😇 🍃🌸| 🕊| @ASHEGHANEH_HALAL
❤️🍃 🍃 |•موضـوع:عزت نفس•| سلام😄🎈🌧 اومدم که بترکونیم💪 حرفای قبلی رو عملی میکنید دیگه؟😍🍃امروز میخوایم عزتمندتون کنیم ورفع زحمت کنیم😂 حالاچجوری میشه اینجوری شد خودمم نمیدونم😂 صرفاجهت شوخے!حاشیه نسازیدبرام😎😂 عزت براکیه؟ خداقربونش بریم ❤️🍃 مافقط و فقط میتونیم ازخودش بخوایم شماتاحالادیدین یکی به یه ادم دیگه وابسته و بشه عزتمندشه؟ هرزمان یه دختری به پسری یا پسری به دختری محتاج شده و عادت کردن به هم (بصورته نادرست) جز چیزی درپی نداشته☺️🎈🍃 خودتونم قبول دارین نه نگید! بیرونتون میکنما😂😂 توهرچقدر به یه دختر محتاج بشے برا یه لذت زودگذر😡 توهرچقدر به یه پسر محتاج بشے برایه لذتِ زودگذر😡 (حرف گوش کنید عصبی نکنیدمارو) که نمیشی هیچ😊 پوچ و میشی😐😒 همونجوری که تو و هست 💚|●عزت از آنِ خداست و سرچشمه ی آن خداست●|💚 سعیتونوکنید به خودش نزدیک شید😍🍃 اون نه شماروخوارمیکنه☺️ نه پوچ ،نه منتی بهتون میزاره👌 فقط و فقط سرفراز و پادشاه و ملکه میشید😄 وقتی نزدیکش شید❤️🍃 سعیتونوکنید ازدیگران عزت نخواید هرزمان احساسه پوچی داشتید سمت بالایی بریدیه دنیا آرامشه🎈🌹🍃😍 |•درکنــــــــــارهم تا ساختنِ خودمون•| تواین روزا کلی خودتونوچکش کاری کتید هرچی پخته تر آماده تر💪😄😍 اینــــــــــه😍🌹🍃 💚•| @asheghaneh_halal 🍃 ❤️🍃
#قرار‌_عاشقی 🔆یاعلے بن موسے الرضا(ع)🔆 |•💚چنان دلبستہ ام ڪردیـ🍃 |•🌙ڪہ با چشم خودم دیدم |•💚خودم میرفتم اما سایہ ام |•🌙با مــــــــــن نمــــے آمد...🍃 #وقت_سلام✋😍 🌹🍃|• @asheghaneh_halal
زن باید👩☝️... تبرج-یعنےخودنمایے-نداشتہ باشد؛ ممنوع استـ⛔️. این در فرهنگ اسـ💚ـلامےممنوع است زن نباید خودنمایےکند.❌ اگر محیط جامعہ محیط خودنمایے زن شد،بہ ڪلے همہ چیز بہ هم میریزد،😩 و اولین چیزے هم ڪہ ضربہ میبیند امور جدے جامعہ است🎯، خانواده👨👩👧👦... سلامت جوانهـا... و عفاف و عصمـ💐ـت آنها ضربه میبیند. ✌️ ~•🌹•~ @asheghaneh_halal
#همسفرانه 💚••اےعشق 😍••به شوق تو ✋••گذر مےڪنم از خویش 👌••تو «قاف» قرار منو ✍••من «عین» عبورم ‌‌..! 😌••بگذار به بالاے بلند تو ببالم ، 🍀••ڪز تیره ے نیلوفرم و ⚡️••تشنهٔ نورم #قیصرامین‌پور |•🌸•| @asheghaneh_halal
°🐝| #نےنے_شو |🐝° [😐] _ به نَظـلتـون آبـ💧ـ داگ تُده؟ _ مِمیدونمـ من تِهـ دیده دوس ندالَمـ بِلَـمـ حَـموم😖 _چِلا مامان هَمَـس مالـو مِـیالـهـ حَمــومـ😢 [😎] خب هوا گـ🔥ـرمه ڪله‌تون عرق میڪنه👌 حتما براے همین مامانتون میبرتون حمـام😌 مجمـوعِ ڪَچَـلون 😅☝️ استودیو نےنے شو؛ آبـ قنـ🍭ـد فراموش نشه👼👇 •🍼• @Asheghaneh_Halal