آدامس میفروخت. یه خانوم بهش گفت اون پرچم رو بردار تا همه ازت آدامس بخرن. خیلی قشنگ جواب داد. گفت :
من ایرانیم و تو ایران دارم زندگی میکنم شما اگه با ایران مشکل داری چرا داری تو ایران زندگی میکنی .
حالا که داری زندگی میکنی چرا از خدمات ایران که مترو هست استفاده میکنی.
من هیچی هم نفروشم پرچم رو برنمیدارم.
#غیرت
🇮🇷 عاشورائیان منتظر 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آیا وام با سود 21 درصد و پنج ساله برای خرید خودرو اشکال دارد؟
✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾
╭┅─────────┅╮
@Ashooraieanamontazer
╰┅─────────┅╯
🔲◾️▪️السلام علی باب الحوائج، موسیبن جعفر(علیه السلام)
🔲◾️▪️ عرض تسلیت داریم شهادت مظلومانه و جانگداز هفتمین
▪️ امام هُمام
▪️ابا ابراهیم
▪️ابوالحسن اول
▪️عبد صالح
▪️باب الحوائج
▪️موسیبن جعفر
▪️حضرت امام کاظم علیه السلام
▪️به ساحت مقدس حضرت ولی عصر
▪️عجل الله تعالی فرجه الشریف
▪️ونایب برحقشان مقام معظم رهبری
▪️و به شما اعضای بزرگوار،
▪️شیفتگان آن امام مظلوم و مسموم
🖤عاشورائیان منتظر🖤
⭐️⭐️⭐️
⭐️⭐️
⭐️
٣۵ ستاره سهیل
خبری از شلختگی چند ساعت قبل نبود. همهچیز مرتب و تمیز سر جایش قرار داشت. کتابها کنار هم در قفسه، ردیف شده بودند. عصبانی وارد اتاق شد.
با دست روتختی مرتب را چنگ زد. خودش را روی تخت انداخت. صدای اعتراض فنرهای تخت هم بلند شد. سرش را بین دستانش گرفت. سعی کرد با یادآوری حرفهای مینو، عصبانیتش را کنترل کند. شقیقهاش را کمی ماساژ داد. با خودش گفت:" وقتی عفت اومد، همون دم در جلوی عمو، میشورمش پهنش میکنم روبند. هزار بار بهش گفتم، دوست ندارم کسی بیاد تو اتاقم."
از جایش بلند شد. درحالیکه تندتند نفس میکشید، طول اتاق را قدم زد. زیر لب با خودش حرف میزد. به سمت گوشیاش رفت تا به مینو پیام دهد. همین که داده گوشیاش را روشن کرد، یک صوت از طرف مینو به دستش رسید.
بدون توجه به پیام مینو، نوشت:"سلام مینو! آنی؟ حالم خیلی بده"
مدتی منتظر ماند اما جوابی نرسید.
به زمان ارسال پیام مینو نگاه کرد، حدود 4 بعدازظهر بود،قبل از اینکه سوار ماشینش شود.
پشت میزش نشست و صوت را باز کرد؛ یک آهنگ بود.
All those days watching from the windows
(همه آن روزهایی که فقط از پنجره، بیرون را نگاه می کردم..!)
All those years outside looking in my room
(همه آن سالهایی که بیرون را فقط از داخل اتاقم تماشا می کردم..)
All that time never even knowing
(در تمام آن مدت، هیچوقت نمیدانستم..)
Just how blind I've been
(که چقدر غافل بودم..)
Now I'm here, blinking in the starlight
(اکنون اینجا هستم و در نور ستارهها چشمانم را باز و بسته میکنم...
Now I'm here, suddenly I see
(اکنون اینجا هستم و ناگهان میبینم..)
Standing here, it's all so clear
اینجا ایستادم و همه چیز واضح و روشن است....
با این آهنگ، انگار کوه خشمش آب شده بود. بلند شد و کنار پنجره اتاق رفت. خودش را در طاقچه جا کرد. گوشی را بین گوشش و شیشه حایل کرد. نگاهی به ستارهها انداخت و ادامه آهنگ را گوش داد.
And at last l see the light
(و سرانجام روشنایی را دیدم..)
همانطور که زیرلب این عبارت را زمزمه میکرد، نور ماشین عمو از زیر در خانه، جلوتر از خودشان، وارد حیاط شد.
از طاقچه پایین پرید و پرده را کشید. ناخوداگاه یاد حرفهای مینو افتاد. باید سعیاش را میکرد تا خودش را در دل عمو جا کند. او به این اطمینان احتیاج داشت.
جا نمازش را وسط اتاق پهن کرد. تای چادرش را باز کرد و آن را به صورت لوله روی زمین انداخت. بعد هم پرید داخل تختش و پتو را روی صورتش کشید.
ضربان قلبش، وجدان دردش را بیشتر کرده بود.
با خودش گفت: "به قول مینو من که مشکلی ندارم. کلی وقته تا نمازم قضا شه، حالا بعدش میخونم. فقط میخوام عمو به من شک نداشته باشه."
در همین افکار بود که صدای در زدن را شنید. با هر بار ستاره گفتن عمویش، قلبش تیر میکشید. آب دهانش را بهسختی قورت داد.
عمو با اجازهای گفت و در را باز کرد. نگاهی به تخت انداخت. ستاره میترسید عمو از نفس کشیدن غیرعادیاش بفهمد که خودش را به خواب زده، اما وقتی صدای الحمدلله گفتن را شنید، متوجه شد که جانماز پهن شده وسط اتاق، کار خودش را کرده است.
عمو برق اتاق را خاموش کرد و در را بست.
نفس کشیدن زیر پتو، داشت خفهاش میکرد. پتو را از روی صورتش کنار زد. طوری نفس میکشید که انگار در حال بلعیدن هوا بود.
هندز فری را داخل گوشش گذاشت. چشمانش را بست و گوشهایش را به صدای زنی سپرد که به انگلیسی میخواند.
🌸💐عاشوراییان منتظر💐🌸
⭐️⭐️⭐️
⭐️⭐️
⭐️
٣۶ ستاره سهیل
چشمانش را باز کرد. تنها چیزی که جلوی چشمانش رژه میرفت، تاریکی بود. پتو را کنار زد. درد شدیدی را روی شانههایش احساس کرد.
روی تخت نیمخیز شد. راه باریکهای از نور را، روی گلهای سرخ قالی اتاقش دید. در اتاق نیمه باز بود.
دستگیره در را گرفت و آن را به سمت خودش کشید. نور چشمانش را زد. انگار آن حجم از نور، پشت در اتاق گیر کرده بود.
وارد هال شد. احساس کرد لباسی از جنس فولاد به تن دارد. قدمهای سنگینش را به کندی برمیداشت.
عمو و همسرش روی مبل مقابل تلویزیون نشسته بودند. عمو سرش را بهطرف ستاره چرخاند. نگاهش غضبناک بود. عفت هم دنباله نگاه شوهرش را گرفت، اما او برخلاف همسرش با انگشت اشاره او را نشان میداد و قاهقاه میخندید.
ستاره با خودش فکر کرد مگر چه کرده که مستحق چنین نگاههای تحقیرآمیزی است؟
به طرف آینهی راهرو هال، قدم برداشت. اما انگار پاهایش را با طنابی ضخیم بسته بوند. احساس کرد وزنههای سنگینی روی شانههایش قرار دارد. مقابل آینه ایستاد. وحشت در چشمانش دوید.
روی شانههایش دو مار افعی بسیار چاق جا خوش کرده بودند. جرأت تکان خوردن نداشت. حس کرد خون در رگهایش از حرکت ایستاده است. بدون اینکه سرش را حرکت دهد، نگاهش را به سمت پاهایش کشاند؛ ماری درحال پیچیدن دور پاهایش بود. نفسش در سینه حبس شد. نگاهش را به سمت بالا کشاند. دو مار زبانشان را بیرون آوردند. یکی از آنها سر شانه چپ ستاره را نیش زد. درد تا مغز استخوانش رفت. جیغ بلندی کشید.
چشمانش باز شد. نفسش به شماره افتاده بود. شانه چپش تیر میکشید. با صدای جیغش، عمو بهسرعت وارد اتاق شد.
-ستاره عمو چی شدی؟
برق اتاق را روشن کرد.
صورت سرخ و خیس عرق ستاره را که دید. کنارش نشست.
-بلند شو عمو! خواب دیدی. چیزی نیست. عفت! یه لیوان آب بیار.
-نمیتونم بلند شم. شونهام درد میکنه.
عمو کمک کرد تا ستاره بتواند روی تخت بنشیند.
دستان دختر برادرش را گرفت و نوازش کرد.
-چیزی نیست، عمو! رو شونه چپت خوابیدی، درد گرفته.
لیوان آب را از دست عفت گرفت و نزدیک دهان ستاره برد.
جرعهای که نوشید، نفسش به حالت عادی برگشت. نگاهی به عفت انداخت.
توقع داشت چیزی بگوید، اما عفت فقط جلو آمد و دستش را روی موهای قهوهای ستاره کشید، چیزی زیر لب خواند و به صورتش فوت کرد.
-بیا عموجون! عفت هم برات دعا خوند. الان دلت آروم میشه.
ستاره نگاهش را از عفت گرفت و به پنجره اتاق خیره شد.
-خب دیگه عمو پاشو، پاشو یه لقمه غذا بخور. برا شام بیدارت نکردم، گفتم بیدار شدی بخوری..الان عفت شامت رو گرم میکنه.
ستاره دستهای از موهایش را که روی صورتش ریخته بود، به پشت گوشش هل داد.
-نه عمو، چیزی از گلوم پایین نمیره. حالت تهوع دارم. هر وقت گرسنه شدم خودم گرم میکنم. ممنون. شما برین بخوابین.
-باشه پس اگه کاری داشتی، بیدارم کن.
-چشم!
عفت که از اتاق خارج شد، عمو هم به دنبالش رفت، هنوز پایش را اتاق بیرون نگذاشته بود که ستاره گفت: «عمو! میشه یه خواهشی ازتون بکنم؟»
🌸💐عاشوراییانمنتظر💐🌸
⭕️هدف این بود جمهوری اسلامی برف امسال رو نبینه
اما خدارا شکر داره الان از بس برف برای جمهوری اسلامی اومده، لای نعمت خدا، «دیده نمیشه»
برفی که جمهوری اسلامی دید 😉😂
🆔 @Ashooraieanamontazer
rasoli-6.mp3
4.03M
📢حـاج مـــهدی رســولی
🌹غریبونه تنهای تنها...
🔲 شهادت امام موسی کاظم (علیه السلام)
🖤عاشورائیان منتظر🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چلگرد و کوهرنگ زیر برف ناپدید شدند.... دو و نیم متر برف تا ظهر روز سهشنبه در این منطقه باریده و احتمالا تا امروز صبح هم ادامه پیدا کند.
🖤عاشورائیان منتظر🖤
🌸 فرزند پروری حرفه ای.....🌺
ترس_کودکان
💢چگونه با انواع #ترس های کودکان رویارو شویم:
به طور کلی از چیز های ناشناخته و از فضای مبهم و تاریک که نمی تواند شناخت درست از محیط به دست آورد می ترسد به همین سبب هست که بسیاری از کودکان و حتی بزرگترها در رویارویی با موقعیت های تاریک دچار ترس و تعجب می شوند. پس با هر یک از انواع #ترس زیر به صورت منطقی برخورد کنید:
✅ #ترس فرزندتان از #تاریکی:
در این نوع ترس یک وسیله روشنایی مانند چراغ قوه یا حتی شمع را بردارید و لامپ را خاموش کنید و با هم سایه بازی کنید یا حتی لامپ را خاموش کنید و با یک چراغ قوه زیر پتو با هم حرف بزنید و کتاب داستان بخوانید. بدین ترتیب فرزند شما متوجه می شود که در تاریکی هم میتوان زندگی عادی رفتار کرد.
✅ #ترس فرزندتان از #تنهایی:
در درجه اول باید برای او تکرار کنید که ما هیچ وقت تنها نیستیم و خدای مهربان همیشه با ماست و در موقعیت های مختلف زندگی که گرهی از مشکلات تان باز می شود این جمله را به فرزندتان بگویید : " خداوند بدون این که او را ببینیم مشکلات ما را حل می کند؛ پس ما هیچ گاه تنها نیستیم و او همیشه همراه ماست". همچنین، برای کاهش تاریکی می توانید از نور چراغ شب خواب استفاده کنید. همچنین، باید در او این اعتماد را نهادینه کنید که ما همیشه در کنار تو هستیم و تو تنها نیستی.
✅ #ترس فرزندتان از #مرگ:
به وسیله داستان و نقاشی به فرزندتان این باور را آموزش دهید که انسان ها هیچ وقت نابود نمی شوند. آنها فقط به یک دنیای زیباتر و قشنگ تر می روند. همه آدم ها یک روز در یک دنیایی زیباتر کنار هم جمع خواهیم شد. پس مرگ به معنای نابودی نیست.
✅ #ترس فرزندتان از #حیوانات و #حشرات:
دفتری رنگی و عکس دار از حیوانات زیبا و ارتباط آنان با فرزندانتان تهیه کنید تا آنان با ورق زدن این دفتر به زیبایی های جهان حیوانات پی ببرند. ترس کودک از حیوانات به سبب مشاهده خشونت و خطرات آنها در مستندهای گوناگون است. کودک باید بیاموزد که حیوانات هم زندگی خودشان را دارند. مستندی از ارتباط اجتماعی و زندگی زیبای حیواناتی مانند مورچه و زنبور برای فرزندتان پخش کنید و در ضمن آن به ویژگی های زیبای زندگی آنها اشاره کنید.
برخی از ترس ها به مرور زمان در افراد شکل میگرد که تا حدود زیادی حالت عادی و همگانی دارد
🔅 نوزاد در بدو تولد دو ترس دارد: ترس از صدای بلند و ترس از ارتفاع
🔅 از ۶ ماهگی تا ۲ سالگی: ترس از جدایی
🔅 از ۲ تا ۴ سالگی: ترس از تاریکی، هیولا و چیزهای ناشناخته، ترس از حیوانات مثل سگ و گربه
🔅 از ۵ تا ۷ سالگی: مرگ، بیماری، تنهایی، گم شدن، بلای طبیعی، در خانه تنها ماندن
🔅از ۸ تا ۱۱ سالگی: ترس از مدرسه، معلم، امتحان، نمره کم، شکست، مورد پذیرش واقع نشدن.
🌱💞 عاشورائیان منتظر💞🌱
آدرســـــــــــ گروه برای معرفی ما به دوستان
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3891462190Cc6d819ef56
40.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
😍😍 قاطی پاتی جدید رسید😍😍
قسمت پنجم ویژه برنامه طنز قاطی پاتی
که به تحلیل اتفاقات دو هفته گذشته پرداختیم:
از برف جمهوری اسلامی گرفته تا جشن تکلیف جنجالی 😊 و جت های تو کوه 😎
@Ashooraieanamontazer
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👤 استاد #پناهیان
🔰در تربیت بچه هایم به بن بست رسیدم
چه کنم!؟
#تربیت_فرزند
👼🏻کانال واحد کودک مؤسسه مصاف (قندِعسل)
👼🏻 @Ashooraieanamontazer
🔴خدا دیگه بسه😭
براندازها یه غلطی کردن گفتن جمهوری اسلامی اولین بارش برف رو نخواهد دید ،غلط کردن ...خوردن ، ما داریم زیر برف دفن میشیم
خدایا دیگه ضایع کردن این جماعت بسه....
🔴 #بیداری_ملت
@Ashooraieanamontazer
🌹زيارتنامه امام موسی کاظم عليه السلام🌹
📝آیت الله مشکینی(ره): مبادا روز شهادت یا ولادت امامی بگذرد و شما آن امام را زیارت نکنید.
🌹اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا ولِىَّ اللهِ وَابْنَ وَلِيِّهِ،
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا حُجَّةَ اللهِ وَابْنَ حُجَّتِهِ،
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا صَفِىَّ اللهِ وَابْنَ صَفِيِّهِ،
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَمينَ اللهِ وَابْنَ اَمينِهِ،
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا نُورَ اللهِ فى ظُلُماتِ الْأَرْضِ،
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اِمامَ الْهُدى،
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا عَلَمَ الدّينِ وَالتُّقى،
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا خازِنَ عِلْمِ النَّبِيّينَ،
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا خازِنَ عِلْمِ الْمُرْسَلينَ،
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا نآئِبَ الْأَوْصِيآءِ السَّابِقينَ،
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَعْدِنَ الْوَحْىِ الْمُبينِ،
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا صاحِبَ الْعِلْمِ الْيَقينِ،
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا عَيْبَةَ عِلْمِ الْمُرْسَلينَ،
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْأِمامُ الصَّالِحُ مرسل
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْأِمامُ الزَّاهِدُ،
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْأِمامُ الْعابِدُ،
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْأِمامُ السَّيِّدُ الرَّشيدُ،
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْمَقْتُولُ الشَّهيدُ،
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَا بْنَ رَسُولِ اللَّهِ وَابْنَ وَصِيِّهِ،
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَوْلاىَ مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ، وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَكاتُهُ
🌹اَشْهَدُ اَ نَّكَ قَدْ بَلَّغْتَ عَنِ اللهِ ما حَمَّلَكَ،
وَحَفِظْتَ مَا اسْتَوْدَعَكَ،
وَحَلَّلْتَ حَلالَ اللهِ، وَحَرَّمْتَ حَرامَ اللهِ،
وَاَقَمْتَ اَحْكامَ اللهِ، وَتَلَوْتَ كِتابَ اللهِ،
َوصَبَرْتَ عَلَى الْأَذى فى جَنْبِ اللهِ،
وَجاهَدْتَ فِى اللهِ حَقَّ جِهادِهِ، حَتّى اَتيكَ الْيَقينُ...
🖤عاشورائیان منتظر🖤
🌹#نماز_امام_موسی_کاظم_علیه_السلام
♦️ایننمازکه روز شهادت هست سعى كنيد بخوانيد. نماز امام موسی کاظم(ع) که مجرّب برای حوائج است وطریقه نماز:
♦️دورکعت نماز که درهر رکعت یک بارحمد و12مرتبه توحید میخوانی بعد از سلام نماز صد صلوات میفرستی وبه روح امام کاظم هدیه میکنی
♦️ بعدبه سجده میروی ومیگویی:
اَللهمَّ بِحقِ المَسجونِ بِسِجنِ هارون أِقضي حاجَتي (12مرتبه)
🌹 دعای بعداز نماز
♦️«إِلهِي خَشَعَتِ الأصْواتُ لَكَ، وَظَلَّتِ الاَحْلامُ فِيكَ، وَوَجِلَ كُلُّ شَيٍ مِنْكَ، وَهَرَبَ كُلُّ شيٍ إِلَيْكَ، وَضاقَتِ الأشياءُ دُونَكَ، وَمَلأَ كُلَّ شيٍ نُورُكَ، فرانتَ الرَّفِيعُ فِي جَلالِكَ، وأَنْتَ البَهِيُّ فِي جَمالِكَ، وَأَنْتَ العَظِيمُ فِي قُدْرَتِكَ، وأَنْتَ الَّذِي لايَؤُودُكَ شَيٌ، يامُنْزِلَ نِعْمَتِي، يامُفَرِّجَ كُرْبَتِي
♦️ وَياقاضِيَ حاجَتِي، أَعْطِنِي مَسْألَتِي بِلا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ. آمَنْتُ بِكَ مُخْلِصاً لَكَ دِينِي، أَصْبَحْتُ عَلى عَهْدِكَ وَوَعْدِكَ مااسْتَطَعْتُ، أَبُؤُ لكَ بِالنِّعْمَةِ، وَأَسْتَغْفِرُكَ مِنَ الذُّنُوبِ الَّتِي لايَغْفِرُها غَيْرُكَ، يامَنْ هُوَ فِي عُلُوِّهِ دانٍ، وَفِي دُنُوِّهِ عالٍ، وَفِي إِشْراقِهِ مُنِيرٌ، وَفِي سُلْطانِهِ قَويُّ، صَلِّ على مُحَمَّدٍ وَآلِهِ»
♦️سپس حاجت خود را می طلبی وبه حول وقوه الهی و به برکت باب الحوائج ان شاالله حاجت روا میشوی. برای این نماز آثار وبرکات فراوانی است ان شاالله حاجت رواباشید ما را از دعای خيرتان فراموش نكنيد.
📚مفاتیح الجنان
🖤عاشورائیان منتظر🖤
🔴 به زایندهرود نزدیک نشوید!
🔹️شیشه فروش مدیرکل مدیریت بحران استانداری اصفهان: با ورود سیلاب به رودخانه زایندهرود به مجاوران و گردشگران هشدار داده میشود در مسیر رودخانه از ابتدا تا انتهای رودخانه نزدیک نشوند.
🔹️حریم رودخانه زاینده رود و پل ها باید تخلیه شود و احتمال آب گرفتگی پارکها، معابر، زمین های کشاورزی و مناطق مجاور رودخانه وجود دارد.
🖤عاشورائیان منتظر🖤
یا موسی بن جعفر علیه السلام😭😭😭
روحی لک الفدا
آقاجانم برای ابلاغ دین خدا و سعادت ما انسان ها چه ها که کشیدید...😭😭
#شهادت_امام_کاظم
#لبیک_یا_امام_خامنه_ای
🖤عاشورائیان منتظر🖤
▪️بیست و ششم رجب سالروز وفات #حضرت_ابوطالب 🏴
#عموی_پیامبراکرم صلی الله علیه وآله و
#پدرامیرالمومنین_علیه السلام
راتسلیت میگویم.
🖤عاشورائیان منتظر🖤