eitaa logo
عاشورائیان منتظر
257 دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
6.9هزار ویدیو
49 فایل
⬅️صَلَّ اللُه عَلیَکَ یاٰ أباعَبدِالله الحُسَینْ"➡️ 🔷زیر نظر آقای امیر توکلی ارتباط با مدیر کانال⬅️ @M_Namira
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💌 همسرداری حرفه ای شهدا💞💞💞 💠 جعبه شیرینی رو جلوش گرفتم، یکی برداشت و گفت: «می‌تونم یکی دیگه بردارم؟» گفتم: «البته سید جون، این چه حرفیه؟» برداشت ولی هیچ کدوم رو نخورد. کار همیشگیش بود. می‌گفت: «می‌برم با خانم و بچه هام می‌خورم». می‌گفت: اینکه آدم شیرینی‌های زندگیشو با زن و بچه‌اش تقسیم کنه خیلی توی زندگی خانوادگی تأثیر می‌ذاره! ❤شهید سید مرتضی آوینی 📕سید‌مرتضی‌آوینی،‌کتاب دانشجویی،ص۱۹ 🌱💞 عاشورائیان منتظر💞🌱 💞@Ashooraieanamontazer💞
‏نام اثر: تبلیغ فرزندآوری برای غرب و سگ آوری برای ما « کاش سلبریتی های ما در بحث فرزندآوری غربگرا بودن» 🇮🇷 🇮🇷 🇮🇷 🇮🇷 به خاکریز ۲۶ بپیوندید https://chat.whatsapp.com/BIz3X1YSXmRAyuT9egNl8K
‏نام اثر: تبلیغ فرزندآوری برای غرب و سگ آوری برای ما « کاش سلبریتی های ما در بحث فرزندآوری غربگرا بودن»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 رئیسی برای شنیدن مشکل بانوی میاندوآبی جلوی پرواز بالگرد را گرفت 🔺دست تکان‌دادن برای کارگران از داخل لندکروز مشکی در وسط کارخانه کجا و نگه‌داشتن بالگرد برای شنیدن درد دل مردم کجا؟ 🆔 @Ashooraieanamontazer
بلاخره از ملیکا جدا شدم . ملیکا: زهراسادات توماشینه. بیابریم. گرمه خانم خانما. _ اها باشه بریم. ملیکا راه افتاد و منم دنبالش. تا رسیدیم به یه سمند سفید . ملیکا در جلو رو برام باز کرد و خودش هم رفت عقب نشست. سوار شدم و سلام کردم و بعدهم با آغوش زهراسادات مواجه شدم بالاخره بعد از احوالپرسی و این چیزا راه افتاد. ملیکا: خوب چه خبرا؟ دیگه میای قم و میری حرم؟ مثلا یه زمانی خواهر بودیما. در جوابش به لبخند اکتفا کردم. راست میگفت همیشه، هرجا،باهم میرفتیم و میگفتیم: ما خواهریم و از این حرفا. ولی اون برای بچگیامون بود خب. جالبه که همه چیزو یادشونه. هم خوشحال بودم و هم ناراحت. ناراحت به خاطر اینکه هنوزهم نمیتونستم خیلی از برخوردای این مذهبیا رو تحمل کنم. چون با اعتقاداتشون مشکل داشتم و خوشحال هم برای اینکه دلم برای دوستام تنگ شده بودو حالا بعد یازده سال داشتم می‌دیدمشون. البته ناگفته نماند که من خیلی سرد برخورد کردم وظاهرا ناراحت شدن که دیگه حرفی بینمون ردو بدل نشد. منم سکوت رو ترجیح دادم . زهراسادات: حانیه جان. الان خونه مامان بزرگ اینا خیلی شلوغه مامان اینا گفتن بهت بگم اگه دوست نداشتی بیای اونجا بریم خونه ما. _ نمیدونم هرجور خودت میدونی . زهراسادات: پس بریم خونه ما. . . . . زهراسادات در رو باز کرد و کنار ایستاد تا من وارد بشم. با وارد شدنم خاطره های خیلی محوی,از کودکی برام زنده شد. چه روزای خوبی رو اینجا گذروندیم. . . زهراسادات با یه سینی شربت وارد پذیرایی شد و نشست کنارم. زهراسادات: حانیه یه چیزی بپرسم ناراحت نمیشی؟ _ اگه تانیا صدام کنی نه. _ بابات چجوری حاضر شد تو همش پیش عموت باشی با این اعتقاداتش؟ شونه بالا انداختم. _ نمیدونم. شاید.... با اومدن ملیکا حرفمون نا تموم موند . خلاصه بعداز کلی شوخی و خنده که من هم طبق معمول مسئولیت خطیر خندوندن بقیه رو داشتم، صدای آیفون، بیانگر اومدن مامان باباها بود... . 🌱💞 عاشورائیان منتظر💞🌱 💞@Ashooraieanamontazer💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگر از دستیابی فرزندانتان (هنگام جستجو در گوگل) به محتوای مستهجن نگرانید، می‌توانید با این تنظیمات دسترسی آنها را محدود کنید. نگرانی خیلی از پدر و مادر هاست ،حق دارید 🌱💞 عاشورائیان منتظر💞🌱 💞@Ashooraieanamontazer💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱 بسیار زیبا و پر مغز👌🌱👌🌱 🌱💞 عاشورائیان منتظر💞🌱 💞@Ashooraieanamontazer💞
❤️ قول به شوهرم .....💞👌💞 📸 میشه یه خانوم بین‌ ما وایسه بعد عکس بگیریم؟ روایت جالب خبرنگار فارس از رابعه مدنی بازیگر خوب و متعهد کشورمان 🌱💞 عاشورائیان منتظر💞🌱 💞@Ashooraieanamontazer💞
لحظه ای تفکر!! 🌱💞 عاشورائیان منتظر💞🌱 💞@Ashooraieanamontazer💞
حمایت گری مالی و عاطفی 📌در خانواده های چند فرزند حمایت گری و همیاری فرزندان نسبت بهم زیاد است، حتی بعد از فوت والدین، فرزندان تنها نمیشوند و حامی یکدیگر خواهند ماند. چه حمایت گری مالی و چه عاطفی. 📌ولی در خانواده های تک فرزند بعد از فوت والدین، فرزندان تنها می شوند. امروزه در زندگی های روزمره دیده می شود که برخی مشکلات افراد در این است که خانم یا آقا، خواهر یا برادری ندارند که مشکلات خودش را با آن ها طرح کند. 🌱💞 عاشورائیان منتظر💞🌱 💞@Ashooraieanamontazer💞
بعد از ورودشون، خاله مریم من رو یه آغوش گرم مهمون کرد. خونه‌ی گرمشون رو دوست داشتم. اصلا انگار نه انگار که چندسال بود من رو ندیده بودن. مامان باباها نشستن تو پذیرایی و من هم به اصرار بچه ها مهمون اتاقشون شدم. به محض ورودمون شروع کردیم به تعریف کردن و یاداوری خاطرات گذشته. برعکس بقیه اقوامی که از وقتی عمو برگشته بود، دیگه خیلی ندیده بودمشون( یعنی از 7.8 سالگی) تا 12.13 سالگی هنوز هم زهراسادات اینا جزو فامیلای صمیمی بودند و بعد از اون دیگه سرگرم درس شدم و حتی از طریق تلفن و اس ام اس هم دیگه ارتباطی نداشتیم. بعد از یک ساعت که نفهمیدم چجوری گذشت، با صدای مامان هرسه رفتیم پایین. مامان: دخترا بیاید میخوایم بریم حرم. ملیکا: چشم خاله اومدیم. . . . . تو ماشین دوباره طبق معمول با غرغر هدم رو سرم کردم و شالم رو هم کشیدم جلو و بعد از این که چادرم از تو کیفم در آوردم، رسیدیم. پیاده شدم و چادرم رو سرم کردم. برگشتم به سمت ماشین عمواینا ( پدر زهراسادات) که با لبخند ملیکا که پشت سرم بود مواجه شدم. ملیکا: چقدر چادر بهت میاد. _ عهههه. ولم کن بابا بیا بریم. راه افتادیم سمت حرمـ جایگاه آرامش من. سلامی زیر لب گفتم و وارد شدم. . . . ساعت هشت شب بود. تو حرم از مامان و بابا جداشده بودیم و قرار بود ساعت هشت دم در باشیم. رو به دخترا گفتم بدویید و به دنبال این حرفم به سمت خروجی راه افتادم. رسیدیم به بیرون حرم ولی مامان اینا نبودن. ای وای نکنه رفته باشن. یه دفعه یه نفر دستش رو گذاشت رو شونه‌ی من و مصادف شد با جیغ کشیدن من. امیرعلی: عههه اصلانمیشه با تو شوخی کرد دختر؟ _ عههه. سکته کردم. بعد با چشمای درشت شده از تعجب ادامه دادم _ وای داداشی کی اومدی؟ و با این حرف و حالت من بچه ها و امیر ترکیدن. خودمم خندم گرفته بود. امیرعلی: ببخشید نمیدونستم باید اجازه بگیرم ابجی خانم. صبح رسیدم مامان گفت قم هستین منم اومدم اینجا..... . 🌱💞 عاشورائیان منتظر💞🌱 💞@Ashooraieanamontazer💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه نکته ایمنی👆 فقط کافیه هول نشیم وخونسردیمون رو حفظ کنیم. 🌱💞 عاشورائیان منتظر💞🌱 💞@Ashooraieanamontazer💞
🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞 🔴 حتما اقدام کنید 🔻 گاهی هنگام جستجو در گوگل، با نتایج نامناسب و بعضاً مستهجن روبرو شده اید؟ 🔹 آیا میدانید گوگل گزینه ای داره که اگر فعالش کنید، نتایج مستهجن رو نشان نمی‌دهد 🔻 برای اینکار کافیست: 1️⃣ داخل مرورگرتان نشانی زیر را تایپ کنید: Google.com/preferences 2️⃣ بعد از بازشدن صفحه نمایش، گزینه‌ی فیلتر کردن نتایج مستهجن را با زدن تیک کنار گزینه زیر فعال کنید. Turn On SafeSearch اگر گوگل فارسی است با زدن تیک کنار گزینه "روشن کردن جستجوی ایمن" آن را فعال کنید. حتما در پایین صفحه گزینه ذخیره یا save را کلیک کنید. 📌 امیدوارم که برایتان مفید باشد. مراقب فرزندان خود در فضای مجازی باشیم. دیدن هر تصویر زیبنده چشمان معصوم گل های زندگی شما نیست... ┏━━━🍃🍂━━━┓ @Ashooraieanamontazer ┗━━━🍂🍃━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷ذکری که خداوند انسان را از مکر دیگران نجات می‌دهد 🎙حجةالاسلام عالی 🌱💞 عاشورائیان منتظر💞🌱 💞@Ashooraieanamontazer💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه ویدیو جالب از شیوه ارتودنسی👌 🌱💞 عاشورائیان منتظر💞🌱 💞@Ashooraieanamontazer💞
🌺 فرزند پروری حرفه ای.....🌸 بچه ها فکر می کنند بزرگترها همه چیز را می دانند. بنابراین وقتی به او می گوییم: "دست و پا چلفتی! عرضه یه کار کوچیک هم نداری!" او اعتماد به نفس خود را از دست می دهد.❗️ ممکن است در ظاهر با پرخاشگری مخالفت خود را نشان دهد اما ته دل، با ناراحتی این موضوع را می پذیرد، چون شما بزرگتر او هستید و حق با شماست. و او فرد دست و پا چلفتی و... است،بیایید بیشتر در صحبت کردن خود دقت کنیم. 🌱💞 عاشورائیان منتظر💞🌱 💞@Ashooraieanamontazer💞
داشتم بال در می‌آوردم. — الهی من قربون داداش گلم بشم. بغلش کردم و آغوشش شد قرارگاه اشک های دلتنگی خواهرانه. . . ساعت ده و نیم بود. بعد از شام راه افتادیم به سمت تهران. مامان اینا میخواستن برن مسجد جمکران ولی من گفتم حوصله ندارم و تا داشتیم شام میخوردیم، امیرعلی رفت و برگشت. من هم چون از مسجد خوشم،نمی‌‌اومد، مامان اینارو راضی کردم که نریم. حوصله‌ام حسابی سر رفته بود. امیرعلی سرش تو گوشیش بود. مامان و بابا هم که داشتن باهم حرف میزدن و چون شیشه ها پایین بود صداشون نمی‌شنیدم. خودم به امیرعلی نزدیک کردم. صفحه گوشیش رو نگاه کردم. چشمام از تعجب گرد شده بود . وای خدای من این پسره چه خوشگله فکر کنم دچار عشق در نگاه اول شدم رفت . یه دفعه امیرعلی سرش آورد بالا. امیرعلی: یه تقی یه توقی یه اجازه ای. _ امیر این کیه؟ امیرعلی: اره خواهری اجازه میدم راحت باش. _ میگم این کیه؟ امیرعلی: ممنون واقعا! دوستمه. _ کدوم دوستت؟ امیرعلی: یه جوری میگی انگار دوستای منو میشناسی! _ خوب بگو بشناسم. امیر جونم. امیرعلی: جونم؟ _ این دوستت قصد از..... امیرعلی: خجالت بکش! _ شوخی کردم بابا. خوب حالا بگو. امیرعلی: این اقای خوشگل ،خوشتیپ و بهترین دوست منه. بیست ویک سالشه و.... یه دفعه بغض کرد و _ چی؟ خوب بگو دیگه. دهع. _ و چی؟ امیرعلی: اها راستی لبنانی هستش. _ ها! دوست لبنانی داری؟ امیرعلی: اره مگه چه اشکالی داره؟ _ نگفتی و چی؟ امیرعلی_ رفت مدافع حرم بانو بشه. محمد احمد مشلب دوست شهید منه. انگار که یه لحظه دنیا برام وایساد. نفهمیدم چم شد. با حس خیسی اشک رو گونه‌ام و نگاه‌های سرشار از تعجب امیرعلی به خودم اومدم... . 🌱💞 عاشورائیان منتظر💞🌱 💞@Ashooraieanamontazer💞