اسناد المصائب
9⃣1⃣برگزاری «سقیفه بنی ساعده» و بیعت گرفتن از مردم مدینه برای خلافت «ابوبکر بن ابی قحافه» :👇 #حضرت_ر
0⃣2⃣وارد عمل شدن «قبیله بنی اسلم» به نفع ابوبکر!👇
#حضرت_رسول_اکرم(صلّی الله علیه و آله)
#روز_شمار_شهادت_پیغمبر
#روز_شمار_فاطمیه
@AsnadolMasaeb
✅قبیله بنی اسلم عشیره ای بودند که هر ساله برای تهیه آذوقه به مدینه می آمدند.
از طرفی هم بنی اسلم دشمنی دیرینه با انصار داشتند.
👤شیخ مفید می نویسد :
در آن زمان، صحرانشينانِ عرب براي خريد خوار وبار، به صورت قبيله اي، به شهر مي آمدند؛ چون صحرا نا امن بود و اگر تعداد کمي از آنان مي آمدند، بارشان را مي گرفتند و خودشان را مي کشتند.
لذا افراد قبيله، همه با هم، براي خريد خواروبار حرکت مي کردند. مردان قبيله اسلم از صحرا به مدينه آمده بودند تا آذوقه تهيه کنند.
در آن زمان که وارد مدينه شدند، بيعت با ابوبکر در سقيفه انجام شده بود. عمر و بقيه به آنان گفتند : بياييد کمک کنيد براي خليفه پيامبر اکرم(ص) بيعت بگيريم، آن وقت ما هم خوار وبار رايگان به شما مي دهيم.
آنها خوشحال شدند و اول خودشان ريختند و بيعت کردند، و بعد دار و دسته ابوبکر شدند؛ دامن هاي عربي خود را به کمر زدند و کوچه هاي مدينه را پُر کردند.
به هر جا مي رسيدند، در بازار، کوچه، و.. هر کس را که می ديدند براي بيعت با ابوبکر مي آوردند. بدين ترتيب، ابوبکر به کمک قبيله اسلم خليفه شد.(۱)
👤طبری در تاریخ خود می نویسد :
📋《وَ أَقبَلَت أَسلَمُ بِجَمَاعَتِهَا حَتَّی تَضَایَقَت بِهِم السَکَکُ فَبَایَعُوهُ!
فَکَانَ عمرُ یَقُولُ : مَا هُوَ إِلَّا أَن رَأَیتُ أَسلَمَ فَأَیقَنَت بِالنَصرِ》
♦️قبیله اسلم همگی در مدینه گرد آمدند تا با ابوبکر بیعت کنند، آن قدر جمعیت زیاد بود که حتی بازارها نیز گنجایش ایشان را نداشت.
عمر در این هنگام می گفت : قبیله اسلم را که دیدم یقین به پیروزی پیدا کردم.(۲)
بدین ترتیب ابوبکر خلیفه شد و اکثریت مسلمانان با وی بیعت کردند، اما در این میان ابوبکر نیاز به شرعی کردن بیعت خود را دارد که این مهم فقط با بیعت کردن امام علی(ع) و همراهان وی از قبیل سلمان و ابوذر و مقداد و عمار و زییر و ابن عباس و..عملی می شد.
پس باید برای بیعت علی(ع) را هم به مسجد بخوانند.
👤ابن ابی الحدید معتزلی درباره نقش قبیله اسلم می گوید :
📋《قَد بُویِعَ أَبُوبَکرِِ فَلَم أَلبَث وَ إِذَاً أنَا بِأَبِی بَکرِِ قَد أَقبَلَ وَ مَعَهُ عُمَرُ وَ أَبُوعُبَیدَةِِ وَ جَمَاعَةُ مِن أَصحَابِ السَّقِیفَةِ وَ هُم مُحتَجِزُونَ بِالأَزَرِ الصَنعَانِیَّةِ لَایَمُرُّونَ بِأَحَدِِ إِلَّا خَبطَوَهِِ وَ قَدَّمُوهُ فَمَدُّوا یَدَهُ فَمَسَحُوهَا عَلَى یَدِ أَبِی بَکرِِ یُبَایِعُهُ شَاءَ ذَلِکَ》
♦️پس از سقیفه أبوبکر و عمر و ابوعبیده جراح و گروهی چماق به دست را دیدم که ژست حمله و تهاجم بخود گرفته و به هر کس مىرسیدند وى را کتک مىزدند و به زور دست او را گرفته، بعنوان بیعت ، چه بخواهد و چه نخواهد، بر روى دست ابوبکر مىکشیدند.(۳)
📚منابع :
۱)الجمل شیخ مفید ، ص۴۳
۲)تاریخ طبرى، ج۲، ص۴۵۸
۳)شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۱، ص۲۱۹
@AsnadolMasaeb
اسناد المصائب
0⃣2⃣وارد عمل شدن «قبیله بنی اسلم» به نفع ابوبکر!👇 #حضرت_رسول_اکرم(صلّی الله علیه و آله) #روز_شمار_شه
1⃣2⃣ابوسفیان نزد #امام_علی_علیه_السلام می آید!
#حضرت_رسول_اکرم(صلّی الله علیه و آله)
#روز_شمار_شهادت_پیغمبر
#روز_شمار_فاطمیه
@AsnadolMasaeb
✅شیخ مفید می نویسد :
ابوسفيان در آن حال كه امام علی(ع) و عباس بن عبد المطلب سرگرم و نگران كار رسول اکرم(ص) بودند، به در خانۀ رسول اکرم(ص)آمد و این شعر را خواند :
📋《بَنِي هَاشِمٍ لاَ تُطْمِعُوا اَلنَّاسَ فِيكُمْ،
وَ لاَ سِيَّمَا تَيْمُ بْنُ مُرَّةَ أَوْ عَدِيٌّ،
فَمَا اَلْأَمْرُ إِلاَّ فِيكُمْ وَ إِلَيْكُمْ،
وَ لَيْسَ لَهَا إِلاَّ أَبُو حَسَنٍ عَلِيٌّ،
أَبَا حَسَنٍ! فَاشْدُدْ بِهَا كَفَّ حَازِمٍ،
فَإِنَّكَ بِالْأَمْرِ اَلَّذِي يُرْتَجَى مَلِيٌّ》
♦️اى بنى هاشم! [مواظب باشید] که مردم در حق شما طمع نبندند، به ويژه قبيلۀ تيم[قبیله ابو بكر] و قبيلۀ عدى[قبیله عمر]!
پس اين امر خلافت و زمام دارى نيست مگر در ميان شما،( و هيچ كس شايستۀ آن نيست مگر ابو الحسن على بن ابى طالب(ع)!
پس اى ابو الحسن! دست گيرندۀ خود را براى آن ببند، زيرا تو به اين كار كه ديگران اميد آن را دارند تواناتر هستى.
سپس با صدای بلند خود فرياد زد :
📋《يَا بَنِي هَاشِمٍ! يَا بَنِي عَبْدِ مَنَافٍ!
أَ رَضِيتُمْ أَنْ يَلِي عَلَيْكُمْ أَبُو فَصِيلٍ اَلرَّذْلُ بْنُ اَلرَّذْلِ؟
أَمَا وَ اَللَّهِ لَئِنْ شِئْتُمْ لَأَمْلَأَنَّهَا خَيْلاً وَ رَجِلاً》
♦️اى فرزندان هاشم! اى فرزندان عبد مناف! آيا به خلافت أبوبكر كه خود مردى فرومايه و پسر مردى فرومايه است، تن می دهید که بر شما حكومت كند؟!
آگاه باشيد که به خدا سوگند، اگر بخواهيد اين شهر را بر ايشان از سواره و پياده پر كنم؟(و به پيشتيبانى از شما و بازگرفتن خلافت هر چه لشكر بخواهيد بياورم)؟
امير المؤمنين(ع) به او پاسخ داد و فرمود :
📋《اِرْجِعْ يَا بَا سُفْيَانَ!فَوَ اَللَّهِ مَا تُرِيدُ اَللَّهَ بِمَا تَقُولُ وَ مَا زِلْتَ تَكِيدُ اَلْإِسْلاَمَ وَ أَهْلَهُ وَ نَحْنُ مَشَاغِيلُ بِرَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ عَلَى كُلِّ اِمْرِئٍ مَا اِكْتَسَبَ وَ هُوَ وَلِيُّ مَا اِحْتَقَبَ》
♦️اى ابا سفيان! باز گرد! كه به خدا سوگند از اين سخنان كه گوئى خداى را منظور ندارى و براى خدا اقدام به اين كار نكردهاى و همواره دربارۀ اسلام و مسلمين مكر و حیله انديشى كردۀ (و هيچ گاه دلسوز اسلام و مسلمين نبودهاى) و ما اكنون سرگرم كار رسول خدا(ص) هستيم و هر كس در گرو كردار خويش است و صاحب اختيار چيزى است كه بدست آورده است.(۱)
👤طبری مورخ سنی می نویسد :
در این هنگام امام علی(ع) خطاب به ابوسفیان فرمود :
📋《إِنَّكَ وَاللهِ مَا أَرَدتُ بِهَذَا إِلَّا اَلْفِتْنَةِ وَ إِنَّكَ وَاللهِ طَالَمَاً بَغَيْتَ اَلْإِسْلاَمَ شَرَّاً لَا حَاجَةَ لَنَا فِي نَصِيحَتِكَ》
♦️تو از اين كارها جز فتنه چيز ديگری نمی خواهی و مدتی است طولانی كه با اسلام به بدب رفتار كرده ای و اینک ما احتياج به خير خواهی تو نداريم.(۲)
در این هنگام؛
أبوسفيان (كه از اينجا نتيجه به دست نياورده بود) به مسجد آمد و ديد بنى امية گرد يك ديگر جمع شدهاند.
پس آنان را به گرفتن خلافت (از چنگ أبوبكر) برانگيخت ولى آنان به گفتارش گوش نكردند.(۳)
✍ابوسفیان در ادعای خویش صداقت نداشت و وقتی كه ديد خلافت از امام علی(ع) گرفته شده و در اختيار ابوبكر و عمر است، تصميم گرفت از اين موضوع به نفع خودش استفاده كند که ناکام ماند.
📚منابع :
۱)الإرشاد شيخ المفيد، ج۱، ص۱۹۰
۲)تاريخ الطبری، ج۲، ص۲۳۷
۳)شرح نهجالبلاغهی ابن ابیالحدید، ج۶، ص۱۸
@AsnadolMasaeb
📆بیست و هشتم صفر سال ۵۰ هجری قمری، سالروز شهادت دومین اختر تابناک امامت و ولایت حضرت #امام_حسن_علیه_السلام تسلیت و تعزیت باد.
«اَللَّهُمَّ صَلَّ عَلَی الْحَسَنِ بْنِ سَیَّدَ النَّبِیَینَ وَوَصِیَّ اَمیرِالْمؤمِنینَ السَّلام ُ عَلَیْکَ یَابْنَ رَسُولِ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ سَیَّدِ الْوَصَیّینَ اَشْهَدُ اَنَّکَ یَابْنَ اَمیرِ الْمْؤمِنینَ اَمینُ اللّهِ وَابْنُ اَمیِنِه عِشْتَ مَظْلُوماً وَ مَضَیْتَ شَهیداً واَشْهَدُ اَنَّکَ الْأِمامُ الزَّکِیُّ الْهادِی الْمهْدِیَّ اَللّهُمَّ صَلَّ عَلَیْهِ وَبَلَّغْ رُوحَهُ وَجَسَدَهُ عَنّی فی هذهِ السّاعَةِ اَفْضَلَ الْتَّحِیَّة»
@AsnadolMasaeb
🔸🔶《اَلسَّلامُ عَلَيْکَ یابْنَ اَميرِالْمُؤْمِنينَ(علیه السلام) اَلسَّلامُ عَلَيْکَ يَابْنَ فاطِمَةَ الزَّهْراءِ(سلام الله علیها) اَلسَّلامُ عَلَيْکَ يا حَسَنَ بْنَ عَلِيٍّ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکاتُهُ》🔶🔸
✅بعد از صلح امام حسن(علیه السلام) با معاویه، امام حسن(ع) از کوفه به مدینه رفت، اما امام(ع) همچنان برای معاویه خطری بزرگ محسوب می شد.
معاویه تصمیم گرفت، حضرت(ع) را به واسطه همسر امام(ع)، یعنی «جعده بنت اشعث بن قیس کندی» به قتل برساند.
معاویه برای جَعده پیغام فرستاد که :
📋《أَنِّی مُزَوِّجُکِ یَزِیدَ ابْنِی عَلَى أَنْ تَسُمِّیَ الْحَسَنَ(ع)》
♦️من تو را به ازدواج پسرم یزید در می آورم به شرط آنکه حسن بن علی(ع) را مسموم کنی و او را به قتل رسانی.
و هزار درهم نیز برای او فرستاد.
جعده نیز با وساطت و پافشاری پدرش اشعث پذیرفت.
تا اینکه روزی که امام حسن(ع) روزه بود، جعده زهر را در شیر ایشان ریخت و در هنگام افطار به امام(ع) داد، امام(ع) مقداری از آن را نوشید و بلافاصله زهر را احساس کرد و فرمود :
«إِنَّا للّه وإِنّا إِلَیهِ رَاجِعُونَ»!
از آن پس، امام(ع) پیوسته لختههای خون بالا میآورد.
طولی نکشید که آثار زهر در بدن امام(ع) ظاهر شد و زمانی که لحظه شهادت امام حسن(ع) نزدیک شد، آن حضرت(ع) برادرش امام حسین(ع) را طلب کرد و در آن لحظات پایانی به ایشان فرمود :
📋《یَا أَخِی! إِنِّی مُفَارِقُکَ وَ لَاحِقٌ بِرَبِّی جَلَّ وَ عَزَّ وَ قَدْ سُقِیتُ السَّمَّ》
♦️اى برادر! به زودى از تو جدا مى شوم و به دیدار پروردگار خود، نائل مى گردم.
مرا مسموم کرده اند و امروز پاره جگرم در میان طشت افتاد؛ می دانم چه کسى این جفا را بر من کرده و این ظلم از کجا سرچشمه گرفته؛ من در پیشگاه خدا با وى دشمنى خواهم کرد؛ ولی سوگند به حقى که بر تو دارم از تو می خواهم که این پیشآمد و مرتکب آن را تعقیب مکن و منتظر قضای الهی درباره من باش.
📋《فَإِذَا قَضَیْتُ فَغَمِّضْنِی وَ غَسِّلْنِی وَ کَفِّنِّی وَ احْمِلْنِی عَلَى سَرِیرِی إِلَى قَبْرِ جَدِّی رَسُولِ اللَّهِ(ص) لِأُجَدِّدَ بِهِ عَهْداً ثُمَّ رُدَّنِی إِلَى قَبْرِ جَدَّتِی فَاطِمَهَ بِنْتِ أَسَدٍ(س) فَادْفِنِّی هُنَاکَ》
♦️هر گاه من از دنیا رفتم چشم مرا بپوشان و غسل بده و کفن کن و بر تخته ای(تابوتی) گذارده؛ کنار مزار جدم رسول خدا(ص) ببر تا تجدید عهدى کنم.
سپس مرا به سوی قبر جده ام فاطمه بنت اسد[مادر امام علی(ع)] منتقل کن و در آنجا به خاک بسپار.
سپس فرمود :
به زودى خواهى دید جمعى به این گمان که مى خواهى مرا در کنار قبر جدم به خاک بسپاری براى جلوگیرى گرد هم مى آیند و مقابلتان می ایستند.
اکنون به تو سفارش مى کنم که؛
📋《وَ بِاللَّهِ أُقْسِمُ عَلَيْكَ أَنْ لَا تُهْرِقَ فِي أَمْرِي مِحْجَمَةَ دَمٍ》
♦️تو را به خدا قسم مىدهم كه به خاطر من، هيچ خونى حتی به قدر خون حجامت ريخته نشود!
سرانجام امام حسن(ع) در روز بیست و هشتم صفر سال ۵۰ قمری، به شهادت رسید.
امام حسین(ع) طبق وصیت، برادر را غسل داد و کفن کرد و بر روى سریری گذارد تا براى آخرین وداع، بدن مطهرش را کنار قبر مقدس رسول اکرم(ص) ببرد.
مروان و سایر بنی امیه که جزو دار و دسته او بودند یقین کردند که مردم مشایعت کننده قصد دارند، بدن مطهر را در کنار رسول خدا(ص) به خاک بسپارند.
از این رو خود را مجهز به تجهیزات نبرد کردند و با اجتماع خود راه را بر کاروان عزادار بستند.
📋《فَلَمَّا تَوَجَّهَ بِهِ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ(ع) إِلَى قَبْرِ جَدِّهِ رَسُولِ اللَّهِ(ص) لِیُجَدِّدَ بِهِ عَهْداً أَقْبَلُوا إِلَیْهِمْ فِی جَمْعِهِمْ وَ لَحِقَتْهُمْ عَائِشَهُ عَلَى بَغْلٍ وَ هِیَ تَقُولُ مَا لِی وَ لَکُمْ تُرِیدُونَ أَنْ تُدْخِلُوا بَیْتِی مَنْ لَا أُحِبُّ》
♦️همین که امام حسین(ع) بدن مبارک را به سوی مزار شریف حرکت دادند، تا تجدید عهدی با جدش رسول خدا(ص) کرده باشد؛ طرف مقابل در قالب جماعتی در مقابلشان صف آرایی کردند و مانع آنها شدند.
در این هنگام، عایشه هم سوار بر قاطری به جمع آنها ملحق شد؛ در حالی که می گفت : ما را با شما چه کار؟!
می خواهید کسی را وارد خانه من کنید که محبتی و ارادتی نسبت به او ندارم؟
مروان که زمینه را برای عقده گشایی مناسب دید دهان باز کرد و گفت :
📋《أَ یُدْفَنُ عُثْمَانُ فِی أَقْصَى الْمَدِینَهِ وَ یُدْفَنُ الْحَسَنُ مَعَ النَّبِیِّ؟!!》
♦️عثمان در دورترین نقطه مدینه دفن شود و حسن(ع) در کنار پیامبر(ص)؟!
چنین چیزی نشدنی است.
و بعد با جمله ی «وَ أَنَا أَحْمِلُ السَّیْفَ» تشیع کنندگان را تهدید به جنگ و برخورد شدید کرد.(۱)
ابن شهر آشوب در مناقب نقل می کند که؛
📋《وَ رَمَوْا بِالنِّبَالِ جَنَازَتَهُ حَتَّى سَلَّ مِنْهَا سَبْعُونَ نَبْلَاً》
♦️در این هنگام، جنازهی آن حضرت(ع) را تیرباران کردند، تا جایی که هفتاد چوبهی تیر به تابوت آویخته شد.(۲)
@AsnadolMasaeb
ادامه مطالب :👇
نزدیک بود فتنه ای به پا شود که ابن عباس جلو رفت و خطاب به مروان گفت :
📋《ارْجِعْ یَا مَرْوَانُ مِنْ حَیْثُ جِئْتَ》
♦️ای مروان! برگرد به همان جایی که بودی!
ما قصد نداریم این بدن مطهر را در کنار رسول خدا(ص) به خاک بسپاریم؛ تنها قصدمان این است که با زیارت دادن این بدن مبارک، تجدید عهدی با رسول خدا(ص) شده باشد و بعد از آن به سمت بقیع رفته و او را بنابر وصیت حضرتش در کنار قبر مادربزرگش فاطمه بنت اسد(س) به خاک می سپاریم.
بعد از ایراد سخنانی، سپس رو به عایشه کرد و گفت :
📋《وَا سَوْأَتَاهْ! یَوْماً عَلَى بَغْلٍ وَ یَوْماً عَلَى جَمَلٍ تُرِیدِینَ أَنْ تُطْفِئِی نُورَ اللَّهِ وَ تُقَاتِلِینَ أَوْلِیَاءَ اللَّهِ ارْجِعِی》
♦️این چه رسوائى است؟
عایشه! روزى بر استر و روزى بر شتر!(اشاره به جنگ جمل) می خواهى نور خدا را خاموش کنى و با دوستان خدا بجنگى؟ بازگرد!
از آنچه می ترسیدى خیالت راحت باشد که ما طبق وصیت، بدن مطهر را اینجا دفن نمی کنیم، خوشحال باش که تو به هدفت رسیدى؛ ولی خدا هرگاه که باشد انتقام اهل بیت عصمت(ع) را از دشمنانشان خواهد گرفت.
در این هنگام امام حسین(ع) فرمود :
📋《وَ اللَّهِ لَوْ لَا عَهْدُ الْحَسَنِ(ع) إِلَیَّ بِحَقْنِ الدِّمَاءِ وَ أَنْ لَا أُهَرِیقَ فِی أَمْرِهِ مِحْجَمَهَ دَمٍ لَعَلِمْتُمْ کَیْفَ تَأْخُذُ سُیُوفُ اللَّهِ مِنْکُمْ مَأْخَذَهَا وَ قَدْ نَقَضْتُمُ الْعَهْدَ بَیْنَنَا وَ بَیْنَکُمْ وَ أَبْطَلْتُمْ مَا اشْتَرَطْنَا عَلَیْکُمْ لِأَنْفُسِنَا》
♦️به خدا سوگند! اگر برادرم با من پیمان نبسته بود که در پاى جنازه او خونی ریخته نشود، می دیدید که چگونه شمشیرهاى الهى از نیام بیرون مى آمد و دمار از روزگار شما درمی آوردند.
شما همان روسیاهانی هستید که عهد میان ما و خودتان را شکستید و شرائط آن را باطل ساختید. آنگاه جنازه مظلوم امام مجتبى(علیه السلام) را به طرف بقیع برده و در کنار قبر جده اش فاطمه بنت اسد(س) به خاک سپردند.(۳)
{وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ}
📝شعر :
یاسی به رنگ سبز ز گلخانه می رود
یا رب خدای درد ز کاشانه می رود
پیچیده بین چادر خاکی مادرش
بر دست ها، غریبه ای از خانه می رود
اینجا هزار تیر به تشییع آمده
تا کس نگوید از چه غریبانه می رود
خون می چکد به دوش اباالفضل از کفن
گویی دوباره فاطمه بر شانه می رود
فریاد خواهری پی تابوت می رسد
مادر ندارد این که غریبانه می رود
👤حسن لطفی
📚منابع :
۱)الارشاد شیخ مفید، ج۲، صص۱۷_۱۸
۲)مناقب ابن شهر آشوب، ج۴، ص۴۴
۳)الارشاد شیخ مفید، ج۲، ص۱۹
@AsnadolMasaeb