eitaa logo
عصر تکاب
760 دنبال‌کننده
14.5هزار عکس
6.8هزار ویدیو
89 فایل
---عصر تکاب--- https://eitaa.com/AsreTakab
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸انقلاب، سر کارگر جنوبی قرار داشتیم. با پرایدش اومد. سوار شدم و راه افتادیم سمت اسلامشهر. همیشه می‌نشستم توی ماشین بعد روبوسی می‌کردیم. موقع روبوسی دیدم چشم‌هاش خون هست و سر و ریشش پر از خاک. 🔹از زور خواب به سختی حرف میزد. گفتم چرا اینطوری هستی؟ گفت چهار روزه خونه نرفتم. گفتم بیابان بودی؟ گفت آره! گفتم چرا خونه نمیری؟ گفت چند تا از بچه‌ها اومدن آموزش، خیلی مستضعفن؛ یکیشون کاپشنش رو فروخته اومده. به خاطر چنین آدم‌هایی شب و روز نداشت. 🔻یکبار گفت من یک چیزی فهمیدم؛ خدا شهادت رو همیشه به آدم‌هایی داده که در کار سختکوش بودن. 💢به کانال قرارگاه سایبری شهید چمران بپیوندید👇 📲 sapp.ir/Cybertakab 📲 eitaa.com/Cybertakab
♦️سوسوی داشت ستاره ی چشمانت😍 🔸هر گاه به میگفتند: وصیتنامه بنویس، به عکس حاج همت که مزین به جمله ای از این شهید بود اشاره میکرد و میگفت: این هم وصیتنامه📜 🔹آری! محمودرضاها تا این خاکریز فرونریزد🚫 اکنون نوبت من و توست که پشت به جبهه و نهضت جهانی اسلام را باقدرت و "بدون خستگی و نا امیدی" برسانیم به جایی که وعده کرده است♥️ 💢قرارگاه سایبری شهید چمران👇 💠 Eitaa.com/Cybertakab
می گفت: خواب بود، ولی همه چیز واضح و روشن و طولانی .... می گفت: رزمایش بود محمودرضا هم بود با لباس رزم؛ کلی باهم حرف زدیم، کلی ...‌. آخرش محمود گفت چیزی میخوای ازم؟ گفتم محمودرضا هیچی‌‌... فقط... تو رو خدا بهش زیاد سر بزن.... نگاهم کرد و صورتمو بوسید و گفت بلند شو بریم پیشش اومدیم تو یه خونه متروکه.‌‌، اومد ... بدو همدیگرو بغل کردن بغلش کرد و بوسیدش ما سه تا کنارهم بودیم..... زود بلندشد ؛ رو زانوهاش نشسته بود.... گفت : بچه ها! بخدا ... پیش شما هستم...‌ شما چرا نمیدونین که من کنارتونم....؟ می گفت: هم نوازشمون کرد، هم غفلتمون رو به رومون آورد... 💢قرارگاه سایبری شهید چمران👇 💠 Eitaa.com/Cybertakab