eitaa logo
عصر تکاب
761 دنبال‌کننده
14.5هزار عکس
6.8هزار ویدیو
89 فایل
---عصر تکاب--- https://eitaa.com/AsreTakab
مشاهده در ایتا
دانلود
می گفت: خواب بود، ولی همه چیز واضح و روشن و طولانی .... می گفت: رزمایش بود محمودرضا هم بود با لباس رزم؛ کلی باهم حرف زدیم، کلی ...‌. آخرش محمود گفت چیزی میخوای ازم؟ گفتم محمودرضا هیچی‌‌... فقط... تو رو خدا بهش زیاد سر بزن.... نگاهم کرد و صورتمو بوسید و گفت بلند شو بریم پیشش اومدیم تو یه خونه متروکه.‌‌، اومد ... بدو همدیگرو بغل کردن بغلش کرد و بوسیدش ما سه تا کنارهم بودیم..... زود بلندشد ؛ رو زانوهاش نشسته بود.... گفت : بچه ها! بخدا ... پیش شما هستم...‌ شما چرا نمیدونین که من کنارتونم....؟ می گفت: هم نوازشمون کرد، هم غفلتمون رو به رومون آورد... 💢قرارگاه سایبری شهید چمران👇 💠 Eitaa.com/Cybertakab