eitaa logo
داستان مذهبی‌و زندگی ائمه ع
807 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
2.3هزار ویدیو
37 فایل
☀اینجا اتفاقات مهم تاریخی و از زندگی اهل بیت ع رو یاد میگیری به صورت داستان و با سند معتبر😍 . . ارتباط با ما 👈 @yamahde_1 . لینک گروه مون 👇 https://eitaa.com/joinchat/272957452C63387cddc4 .
مشاهده در ایتا
دانلود
🖤﷽🖤 داستان و واقعیت حضرت زهرا س بعد از شهادت پیامبر ص 🥀 ـــــ ـ ـــــ ـ ـــــ  ☆🖤☆ ـــــ ـ ـــــ ـ ـــــ                                                          🍃هنوز تعدادى از ياران گرامى پيامبر مثل سلمان، مقداد، ابوذر و عمّار با خليفه بيعت نكرده اند، هم چنين عبّاس، عموى پيامبر هم براى بيعت نيامده است. اين ها به خانه على (ع) رفت و آمد مى كنند و بر سر بيعتى كه در غدير نموده اند باقى هستند. اكنون بايد كارى كرد تا آنها هم با خليفه بيعت كنند. مهمّ ترين شخصيتى كه در اين ميان به چشم مى خورد عبّاس عموى پيامبر است، اگر آنها بتوانند او را به سوى خود جذب كنند، خيلى از مشكلاتشان، برطرف خواهد شد. آرى، او ريش سفيدِ بنى هاشم است و اگر او حاضر شود با خليفه بيعت كند امتياز بسيار خوبى براى حكومت ابوبكر خواهد بود. 💢ديگر هوا تاريك شده است، نگاه كن، خليفه همراه با عُمَر و چند نفر ديگر از خانه بيرون مى آيند. آيا موافقى ما هم همراه آنها برويم و ببينيم كه آنها در اين تاريكى شب به كجا مى روند؟ نگاه كن! آنها به سوى محله بنى هاشم مى روند و درِ خانه عبّاس، عموى پيامبر را مى زنند. عبّاس در را باز مى كند و خليفه و همراهانش وارد مى شوند: ــ شما هم همراهان خليفه هستيد؟ ــ نه، من نويسنده ام، اين هم دوست عزيز من است. خواننده این متنم است، ما آمده ايم ببينيم خليفه با شما چه كار دارد. ــ خوش آمديد. ما وارد خانه مى شويم و در گوشه اتاق مى نشينيم. نگاه كن، عبّاس در فكر است كه خليفه در اين وقت شب براى چه به خانه او آمده است. ⚜ابوبكر دستى به ريش هاى سفيدش مى كشد و سخن خود را آغاز مى كند و من هم قلم و كاغذ را برمى دارم و مى نويسم: خداوند پيامبرش را براى هدايت ما فرستاد و او براى هدايت ما تلاش نمود تا آن كه به سوى خدا سفر كرد. بعد از مرگ پيامبر، مردم مرا به عنوان خليفه انتخاب كردند و من هم اين مقام را قبول كردم و اميدوارم كه بتوانم وظيفه سنگين خود را با توكّل به خدا به خوبى انجام دهم. شنيده ام كه يك نفر مى خواهد ميان مسلمانان اختلاف بياندازد و او تو را كه عموى پيامبر هستى به عنوان يار و ياور خود معرّفى مى كند. اى عبّاس! چقدر خوب است تو هم مانند بقيّه مردم با من بيعت كنى. اگر تو اين كار را بكنى من قول مى دهم كه بعد از خود، تو را به عنوان جانشين معرّفى كنم، زيرا تو عموى پيامبر هستى و مردم به تو توجّه زيادى دارند، اگر تو با ما بيعت كنى هم به نفع خودت و هم به نفع اسلام است. همه منتظر هستند تا ببينند عبّاس چه مى گويد؟ آيا او براى رسيدن به رياست و حكومت، دست از يارى حق بر خواهد داشت؟ اكنون عُمَر چنين مى گويد: "اى عبّاس، ما نمى خواهيم در ميان مسلمانان اختلاف بيفتد، ما نمى خواهيم كسى تو را به عنوان شخص تفرقه انگيز بشناسد". 💠لحظه سرنوشت سازى است، آيا عبّاس سخن آنها را قبول خواهد كرد؟ در اين شب ها هواداران خليفه اصلا خواب نداشته اند، آنها به خانه خيلى از بزرگان شهر رفته اند و آنها را با وعده پول و حكومت خريده اند. آيا امشب هم آنها خواهند توانست اين معامله را انجام دهند و ايمان و مردانگى عبّاس را بخرند و به او حكومت و رياست بدهند؟ همه سكوت كرده اند، به راستى عبّاس چه خواهد گفت؟ اگر عبّاس معامله كند، اين كار او براى على (ع) بسيار گران تمام خواهد شد وقتى مردم بفهمند كه ريش سفيدِ بنى هاشم، دست از يارى على (ع) برداشته است چه قضاوت خواهند كرد؟ خدايا، تو خودت عبّاس را در اين انتخاب يارى كن! همه، سخن هاى خود را گفته اند، اكنون منتظر جواب عبّاس هستند. اكنون، عبّاس سخن مى گويد: اى ابوبكر، اگر مردم جمع شدند و تو را انتخاب نمودند پس چگونه مى گويى جانشين و خليفه پيامبر هستى؟ پيامبر كى وكجا تو را جانشين خودش قرار داد؟ اگر مردم تو را انتخاب كردند آيا ما بنى هاشم از اين مردم نبوديم، آيا ما حق رأى دادن نداشتيم؟ شايد بگويى: "من به خاطر خويشاوندى با پيامبر به اين مقام رسيدم"، در اين صورت به تو مى گويم كه ما از تو به پيامبر نزديك تر هستيم، ولى اين كه مى گويى بعد از خودت، خلافت را به من مى دهى مگر اين خلافت ارث پدر توست كه به هر كس مى خواهى مى بخشى؟ اگر حقّ مسلمانان است چرا به ديگران مى بخشى؟ اگر حقّ خودت است براى خودت نگه دار و اگر حقّ بنى هاشم است، ما تمام حقّ خود را مى خواهيم و تنها به قسمتى از آن راضى نمى شويم. 💠سخنان عبّاس، همه را نااميد مى كند، آنها در مقابل اين سخنان، هيچ جوابى ندارند. خليفه آمده بود تا عبّاس را از على (ع) جدا كند، امّا اكنون، سخنان عبّاس، او را شرمنده كرده است. خليفه هيچ جوابى ندارد! آخر در مقابل اين سخنان چه مى تواند بگويد؟ براى همين، خليفه همراه با دوستانش بدون خداحافظى از خانه بيرون مى روند. ● ادامه دارد... 𝒿ℴ𝒾𝓃↷ ❥• @Atashe_entezarr313
🖤🥀🖤🥀 🥀🖤🥀 🖤🥀 🥀 ماجــرای ع💚 روزهاى اوّل ماه ذى الحجّه است و مردم بسيارى براى انجام مراسم حج به مكّه آمده اند.🕋 نامه مسلم به مكّه مى رسد و امام آن را مى خواند. آيا امام به سوى كوفه خواهد رفت؟ روزهاى انجام حج نزديك است. امام مى خواهد اعمال حج را انجام دهد. حج يك اجتماع عظيم اسلامى است و امام مى تواند از اين فرصت به خوبى استفاده كند. از تمام دنياى اسلام به اين شهر آمده اند و هر حاجى مى تواند پس از بازگشت به وطن خود، يك مبلّغ🗣 خوب براى قيام امام باشد. در حال حاضر مكّه هم بدون امير است و زمينه براى هرگونه فعاليّت ياران امام فراهم است. در شام جاسوس ها خبر بيعت مردم كوفه با امام حسين(عليه السلام) را به يزيد داده اند. قلب كشور عراق در كوفه مى تپد و اگر امام بتواند آنجا را تصرّف كند به آسانى بر بخش عظيمى از دنياى اسلام تسلّط مى يابد. اگر امام حسين(عليه السلام) به كوفه برسد، گروه بى شمارى از شيعيان دور او جمع خواهند شد. روز دوشنبه هفتم ذى الحجّه است و ما دو روز ديگر تا روز عرفه فرصت داريم. همه حاجيان لباس احرام بر تن كرده اند و خود را براى رفتن به صحراى عرفات آماده مى كنند. آيا تو هم آماده اى لباس احرام بر تن كنى و به صحراى عرفات بروى؟ ناگهان خبر مهمّى به شهر مى رسد. گوش كن! يزيد براى مكّه، امير جديدى انتخاب كرده و اين امير همراه با لشكر بزرگى به نزديكى هاى مكّه رسيده است. او مى آيد تا نقشه شوم يزيد را عملى كند و شعله نهضت امام حسين(عليه السلام) را خاموش كند😞 امير جديد به مكّه مى رسد و وارد مسجدالحرام مى شود. تا پيش از اين، هميشه امام حسين(عليه السلام) كنار خانه خدا به نماز مى ايستاد و مردم پشت سر او نماز مى خواندند. موقع نماز كه مى شود امير جديد، در جايگاه مخصوص امام جماعت مى ايستد. امام حسين(عليه السلام) اين صحنه را مى بيند. ولى براى اينكه بهانه اى به دست دشمن ندهد، اقدامى نمى كند و پشت سر او نماز مى خواند. با ورود امير جديد  و بررسى تغييرات اوضاع مكّه، امام تصميم جديدى مى گيرد. مردم از همه جاىِ جهان اسلام به مكّه آمده اند تا اعمال حج را به جا آورند. دو روز ديگر نيز، مردم به صحراى عرفات مى روند. ولى امام مى خواهد به كوفه برود.😢 به راستى چرا امام اين تصميم را گرفته است؟ پيام امام حسين(عليه السلام)، به گوش ياران و شيفتگان آن حضرت مى رسد: "هر كس كه مى خواهد جان خويش را در راه ما فدا كند و خود را براى ديدار خداوند آماده مى بيند، با ما همسفر شود كه ما به زودى به سوى كوفه حركت خواهيم كرد". امام حسين(عليه السلام) مى خواهد طواف وداع را انجام دهد. طواف خداحافظى با خانه خدا! مردم همه در لباس احرام هستند و آرام آرام خود را براى رفتن به سرزمين عرفات آماده مى كنند، امّا ياران امام حسين(عليه السلام) بار سفر مى بندند. مردم مكّه همه در تعجّب اند كه چرا امام با اين عجله، مكّه را ترك مى كند؟ 🐎چرا او در اين شهر نمى ماند؟ در اين جا كه هيچ خطرى او را تهديد نمى كند. اين جا حرم امن الهى است. اگر امام تصميم به رفتن دارد چرا صبر نمى كند تا اعمال حج تمام شود. در آن صورت گروه زيادى 👬از حاجيان همراه او خواهند رفت. در حال حاضر، براى مردم بسيار سخت است كه اعمال حج را رها كنند و همراه امام حسين(عليه السلام) بروند. هر مسلمانى در هر جاى دنيا، آرزو دارد روز عرفه در صحراى عرفات باشد.🥰 اين سؤال ها ذهن مردم را به خود مشغول كرده است. هيچ كس خبر ندارد كه يزيد چه نقشه شومى كشيده است. او مى خواهد امام حسين(عليه السلام) را در حال احرام و كنار خانه خدا به قتل برساند.😭🖤 هيچ كس باور نمى كند كه جان امام در اين سرزمين در خطر باشد. آخر تا به حال سابقه نداشته است كه حرمت خانه خدا شكسته شود. .. ┄┅┅✿⚫️♡🥀♡⚫️✿┅┅┄ @Atashe_entezarr313 🔳کــانــالِ عَطـــــش اِنتـــــظار 🥀 🖤🥀 🥀🖤🥀 🖤🥀🖤🥀
داستان مذهبی‌و زندگی ائمه ع
‌ ‌🌅🌌🌅🌌🌅 🌌🌅🌌 🌅🌌🌅 🌌 🌅  داستان #روی_دست_آسمان #خاطرات_غدیر_خم 💚 ( حوادث اخرین سال زندگی پیامبر صلی ا
‌ ‌ ‌🌅🌌🌅🌌🌅 🌌🌅🌌 🌅🌌🌅 🌌 🌅  داستان 💚 ( حوادث اخرین سال زندگی پیامبر صلی الله علیه و اله ) مژده دهید، بوی بهار می‌رسد! 🌸 دل پیامبر بی قرار دیدن علی (علیه السلام) شده است، فاطمه (علیها السلام) نیز در انتظار آمدن همسرش است. آنجا را نگاه کن! سواری به سوی ما می‌آید! بوی خوش یار مهربان می‌آید، خدای من! این علی (علیه السلام) است که به این سو می‌آید. علی (علیه السلام) در حالی که لباس احرام بر تن دارد از اسب پیاده می‌شود. پیامبر از خیمه بیرون می‌آید، علی (علیه السلام) را می‌بوسد و می‌بوید و او را به خیمه دعوت می‌کند. علی (علیه السلام) گزارش‌های سفر خود را به پیامبر می‌دهد: «خدا مرا کمک کرد و من توانستم مردم یمن را مسلمان کنم؛ وقتی نامه شما به دستم رسید همراه با پنج هزار نفر به سوی مکّه آمدم، همه ما در یَلَمْلَم، لبّیک گفتیم و وقتی نزدیک مکّه رسیدم به همراهان خود دستور دادم در آنجا توقّف کنند تا من نزد شما بیایم و کسب تکلیف کنم ». پیامبر با شنیدن سخنان علی (علیه السلام) خوشحال می‌شود و شکر خدا را به جا می‌آورد. اکنون، علی (علیه السلام) می‌داند که فاطمه (علیها السلام) چشم انتظار اوست. او از پیامبر اجازه می‌گیرد تا به خیمه فاطمه (علیها السلام) برود و او را ببیند. علی (علیه السلام) وارد خیمه می‌شود. بوی عطر تمام خیمه را فرا گرفته است، او سلام می‌کند و جواب می‌شنود. علی (علیه السلام) با دیدن همسرش تعجّب می‌کند، فاطمه (علیها السلام) از احرام بیرون آمده و لباس زیبایی بر تن کرده است. علی (علیه السلام) از فاطمه (علیها السلام) سوال می‌کند: -- فاطمه! پیامبر هنوز لباس احرام بر تن دارد، چرا تو از احرام بیرون آمده ای؟ -- این دستور پدرم بود، هر کس که با خود قربانی همراه نیاورده است باید از احرام خارج شود و در روز عرفه دوباره احرام ببندد. اکنون، علی (علیه السلام) به سوی پیامبر باز می‌گردد و ماجرا را شرح می‌دهد. پیامبر رو به او می‌کند و می‌گوید: -- علی جان! تو هنگام احرام چگونه نیّت کردی؟ -- من هنگامی که در میقات بودم چنین گفتم: «خدایا! من مانند لبّیک پیامبر، لبّیک می‌گویم». -- آیا از میقات با خود قربانی هم آورده ای؟ -- آری، من با خود سی و چهار شتر آورده‌ام و نیّت کرده‌ام که آنها را در این سفر حج، قربانی کنم. لبخندی دلنشین بر چهره پیامبر نمایان می‌شود، در میان این همه جمعیّت، فقط حجِّ علی (علیه السلام) مانند حجِّ پیامبر است. 𝒿ℴ𝒾𝓃↷ ❥• @Atashe_entezarr313
داستان مذهبی‌و زندگی ائمه ع
💚🖤💚🖤 🖤💚🖤 💚🖤 🖤 داستان #شکوه_بازگشت حماسه #کربلا اتفاقات سفر کوفه و شام اسرای کربلا 💔 #قسمت_دوازد
💚🖤💚🖤 🖤💚🖤 💚🖤 🖤 داستان حماسه اتفاقات سفر کوفه و شام اسرای کربلا 💔 يزيد اجازه ورود كاروان اسيران را مى دهد. درِ قصر باز مى شود و امام سجّاد(عليه السلام) و ديگر اسيران در حالى كه با طناب به يكديگر بسته شده اند، وارد قصر مى شوند دست همه اسيران به گردن هاى آنها بسته شده است.😭😭 آنها را مقابل يزيد مى آورند. نگاه كن! هنوز غُلّ و زنجير بر گردن امام سجّاد(عليه السلام) است، گويى از كوفه تا شام، غُلّ و زنجير از امام جدا نشده است.😭😭😭😭 اسيران را در مقابل يزيد نگه مى دارند تا اهل مجلس آنها را ببينند. يكى از افراد مجلس، دختر امام حسين(عليه السلام) را مى بيند و از زيبايى او تعجّب مى كند. با خود مى گويد خوب است قبل از ديگران، اين دختر را براى كنيزى از يزيد بگيرم.😭😭😭😢😢💔💔 او به يزيد رو مى كند و مى گويد: "اى يزيد، من آن دختر را براى كنيزى مى خواهم".😞😞😡😡 فاطمه، دختر امام حسين(عليه السلام)، در حالى كه مى لرزد، عمّه اش، زينب را صدا مى زند و مى گويد: "عمّه جان! آيا يتيمى، مرا بس نيست كه امروز كنيز اين نامرد بشوم".🥺🥺 زينب رو به آن مرد شامى مى كند و مى گويد: "واى بر تو، مگر نمى دانى اين دختر رسول خداست؟". مرد شامى با تعجّب به يزيد نگاه مى كند. آيا يزيد دختران پيامبر(صلى الله عليه وآله) را به اسيرى آورده است؟ او فرياد مى زند: "اى يزيد، لعنت خدا بر تو! تو دختران پيامبر را به اسيرى آورده اى؟ به خدا قسم من خيال مى كردم كه اينها، اسيران كشور روم هستند". يزيد بسيار عصبانى مى شود. او دستور مى دهد تا اين مرد را هر چه سريع تر به جرم جسارت به مقام خلافت، اعدام نمايند. يزيد از بيدارى مردم مى ترسد و تلاش مى كند تا هرگونه جرقه بيدارى را بلافاصله خاموش كند. او بر تخت خود تكيه داده است و جامِ شرابى به دست دارد. 🥂🍷 سر امام حسين(عليه السلام)مقابل اوست و اسيران همه در مقابل او ايستاده اند.😭😭🖤 امام سجّاد(عليه السلام) نگاهى به يزيد مى كند و مى فرمايد: "اى يزيد! اگر رسول خدا ما را در اين حالت ببيند با تو چه خواهد گفت؟". همه نگاه ها به اسيران خيره شده و همه دل ها از ديدن اين صحنه به درد آمده است.💔💔 يزيد تعجّب مى كند و در جواب مى گويد: "پدر تو آرزوى حكومت داشت و حق مرا كه خليفه مسلمانان هستم، مراعات نكرد و به جنگ من آمد، امّا خدا او را كشت، خدا را شكر مى كنم كه او را ذليل و نابود كرد".😳😱😡 امام جواب مى دهد: "اى يزيد، قبل از اينكه تو به دنيا بيايى، پدران من يا پيامبر بودند يا امير! مگر نشنيده اى كه جد من، على بن ابى طالب در جنگ بَدْر و اُحُد پرچمدار اسلام بود، امّا پدر و جد تو پرچمدار كفر بودند!".✅ يزيد از سخن امام سجاد(عليه السلام) آشفته مى شود و فرياد مى زند:👹👿 "گردنش را بزنيد".😔 ناگهان صداى زينب در فضا مى پيچد: "از كسى كه مادربزرگش، جگرِ حمزه سيدالشهدا را جويده است، بيش از اين نمى توان انتظار داشت". مجلس، سراسر سكوت است و اين صداىِ على(عليه السلام) است كه از حلقوم زينب(عليها السلام)مى خروشد: آيا اكنون كه ما اسير تو هستيم خيال مى كنى كه خدا تو را عزيز و ما را خوار نموده است؟ تو آرزو مى كنى كه پدرانت مى بودند تا ببينند چگونه حسين را كشته اى. تو چگونه خون خاندان پيامبر را ريختى و حرمت ناموس او را نگه نداشتى و دختران او را به اسيرى آوردى؟ بدان كه روزگار مرا به سخن گفتن با تو وادار كرد وگرنه من تو را ناچيزتر از آن مى دانم كه با تو سخن بگويم.👌 اى يزيد! هر كارى مى خواهى بكن، و هر كوششى كه دارى به كار بگير، امّا بدان كه هرگز نمى توانى ياد ما را از دل ها بيرون ببرى.💚❤️ تو هرگز به جلال و بزرگى ما نمى توانى برسى. ... ┄┅┅✿⚫️♡🥀♡⚫️✿┅┅┄ @Atashe_entezarr313 🖤 💚🖤 🖤💚🖤 💚🖤💚🖤
داستان مذهبی‌و زندگی ائمه ع
🖤﷽🖤 داستان #فریاد_مهتاب واقعیت حماسه ی حضرت زهرا س بعد از شهادت پیامبر ص 🥀 ـــــ ـ ـــــ ـ ـــــ
🖤﷽🖤 داستان واقعیت حماسه ی حضرت زهرا س بعد از شهادت پیامبر ص 🥀 ـــــ ـ ـــــ ـ ـــــ  ☆🖤☆ ـــــ ـ ـــــ ـ ـــــ                                                          🍃هنوز تعدادى از ياران گرامى پيامبر مثل سلمان، مقداد، ابوذر و عمّار با خليفه بيعت نكرده اند، هم چنين عبّاس، عموى پيامبر هم براى بيعت نيامده است. اين ها به خانه على (ع) رفت و آمد مى كنند و بر سر بيعتى كه در غدير نموده اند باقى هستند. اكنون بايد كارى كرد تا آنها هم با خليفه بيعت كنند. مهمّ ترين شخصيتى كه در اين ميان به چشم مى خورد عبّاس عموى پيامبر است، اگر آنها بتوانند او را به سوى خود جذب كنند، خيلى از مشكلاتشان، برطرف خواهد شد. آرى، او ريش سفيدِ بنى هاشم است و اگر او حاضر شود با خليفه بيعت كند امتياز بسيار خوبى براى حكومت ابوبكر خواهد بود. 💢ديگر هوا تاريك شده است، نگاه كن، خليفه همراه با عُمَر و چند نفر ديگر از خانه بيرون مى آيند. آيا موافقى ما هم همراه آنها برويم و ببينيم كه آنها در اين تاريكى شب به كجا مى روند؟ نگاه كن! آنها به سوى محله بنى هاشم مى روند و درِ خانه عبّاس، عموى پيامبر را مى زنند. عبّاس در را باز مى كند و خليفه و همراهانش وارد مى شوند: ــ شما هم همراهان خليفه هستيد؟ ــ نه، من نويسنده ام، اين هم دوست عزيز من است. خواننده این متنم است، ما آمده ايم ببينيم خليفه با شما چه كار دارد. ــ خوش آمديد. ما وارد خانه مى شويم و در گوشه اتاق مى نشينيم. نگاه كن، عبّاس در فكر است كه خليفه در اين وقت شب براى چه به خانه او آمده است. ⚜ابوبكر دستى به ريش هاى سفيدش مى كشد و سخن خود را آغاز مى كند و من هم قلم و كاغذ را برمى دارم و مى نويسم: خداوند پيامبرش را براى هدايت ما فرستاد و او براى هدايت ما تلاش نمود تا آن كه به سوى خدا سفر كرد. بعد از مرگ پيامبر، مردم مرا به عنوان خليفه انتخاب كردند و من هم اين مقام را قبول كردم و اميدوارم كه بتوانم وظيفه سنگين خود را با توكّل به خدا به خوبى انجام دهم. شنيده ام كه يك نفر مى خواهد ميان مسلمانان اختلاف بياندازد و او تو را كه عموى پيامبر هستى به عنوان يار و ياور خود معرّفى مى كند. اى عبّاس! چقدر خوب است تو هم مانند بقيّه مردم با من بيعت كنى. اگر تو اين كار را بكنى من قول مى دهم كه بعد از خود، تو را به عنوان جانشين معرّفى كنم، زيرا تو عموى پيامبر هستى و مردم به تو توجّه زيادى دارند، اگر تو با ما بيعت كنى هم به نفع خودت و هم به نفع اسلام است. همه منتظر هستند تا ببينند عبّاس چه مى گويد؟ آيا او براى رسيدن به رياست و حكومت، دست از يارى حق بر خواهد داشت؟ اكنون عُمَر چنين مى گويد: "اى عبّاس، ما نمى خواهيم در ميان مسلمانان اختلاف بيفتد، ما نمى خواهيم كسى تو را به عنوان شخص تفرقه انگيز بشناسد". 💠لحظه سرنوشت سازى است، آيا عبّاس سخن آنها را قبول خواهد كرد؟ در اين شب ها هواداران خليفه اصلا خواب نداشته اند، آنها به خانه خيلى از بزرگان شهر رفته اند و آنها را با وعده پول و حكومت خريده اند. آيا امشب هم آنها خواهند توانست اين معامله را انجام دهند و ايمان و مردانگى عبّاس را بخرند و به او حكومت و رياست بدهند؟ همه سكوت كرده اند، به راستى عبّاس چه خواهد گفت؟ اگر عبّاس معامله كند، اين كار او براى على (ع) بسيار گران تمام خواهد شد وقتى مردم بفهمند كه ريش سفيدِ بنى هاشم، دست از يارى على (ع) برداشته است چه قضاوت خواهند كرد؟ خدايا، تو خودت عبّاس را در اين انتخاب يارى كن! همه، سخن هاى خود را گفته اند، اكنون منتظر جواب عبّاس هستند. اكنون، عبّاس سخن مى گويد: اى ابوبكر، اگر مردم جمع شدند و تو را انتخاب نمودند پس چگونه مى گويى جانشين و خليفه پيامبر هستى؟ پيامبر كى وكجا تو را جانشين خودش قرار داد؟ اگر مردم تو را انتخاب كردند آيا ما بنى هاشم از اين مردم نبوديم، آيا ما حق رأى دادن نداشتيم؟ شايد بگويى: "من به خاطر خويشاوندى با پيامبر به اين مقام رسيدم"، در اين صورت به تو مى گويم كه ما از تو به پيامبر نزديك تر هستيم، ولى اين كه مى گويى بعد از خودت، خلافت را به من مى دهى مگر اين خلافت ارث پدر توست كه به هر كس مى خواهى مى بخشى؟ اگر حقّ مسلمانان است چرا به ديگران مى بخشى؟ اگر حقّ خودت است براى خودت نگه دار و اگر حقّ بنى هاشم است، ما تمام حقّ خود را مى خواهيم و تنها به قسمتى از آن راضى نمى شويم. 💠سخنان عبّاس، همه را نااميد مى كند، آنها در مقابل اين سخنان، هيچ جوابى ندارند. خليفه آمده بود تا عبّاس را از على (ع) جدا كند، امّا اكنون، سخنان عبّاس، او را شرمنده كرده است. خليفه هيچ جوابى ندارد! آخر در مقابل اين سخنان چه مى تواند بگويد؟ براى همين، خليفه همراه با دوستانش بدون خداحافظى از خانه بيرون مى روند. ● ادامه دارد... 𝒿ℴ𝒾𝓃↷ ❥• @Atashe_entezarr313
داستان مذهبی‌و زندگی ائمه ع
داستان #بهشت_فراموش_شده 💞 #قسمت_دوازدهم آيا مايل هستى ادامه داستان مرا بدانى؟ در قوم بنى اسرائيل
داستان 💞 در كمال ناباورى طلاها را گرفتم و گاو را تحويل دادم. قرار شد، پوست گاو را بعداً بياورند تا طلاها را در آن بريزم واگر كم بود دوباره بياورند، امّا تصميم گرفتم، همراه آنها بروم. با آن جمعيّت زياد گاو را نزد حضرت موسى(عليه السلام) برديم. حضرت موسى(عليه السلام)دستور داد گاو را كشتند و بعد از مدتى به اذن خدا آن جوان زنده شد. حضرت موسى(عليه السلام) از او سؤال كرد: چه كسى تو را به قتل رساند؟ او هم پسر عموى خود را نشان داد و جريان آن شب را براى حضرت موسى(عليه السلام) تعريف كرد. به هر حال آتش فتنه فروكش كرد و مردم به خانه هاى خود بازگشتند. همه به من مى گفتند: چقدر خوش شانس هستى، صد ميليارد تومان ثروت به تو رسيد.🥰 وقتى به سوى خانه باز مى گشتم به ياد دعاى پدر افتادم. موقعى كه من به خاطر احترام او از آن معامله و سود صد ميليون تومانى دست شستم. اكنون به خاطر دعاى او به چنين ثروتى رسيدم. آرى، من خوش شانس و سعادتمند بودم، زيرا دعاى پدرم همراه من بود.😍❤️ اگر در زندگى خود به دنبال شانس هستيد، دعاى پدر را دريابيد و از او بخواهيد براى شما دعا كند. دوست خوبم! نمى دانم تا به حال چند بار قرآن را ختم كرده اى، چند بار سوره بقره را خوانده اى؟ آيا مى دانى قسمت عمده اين داستان در سوره بقره آيات 67 تا 72 آمده است. نمى دانم تا كى قرآن را فقط براى ثواب خواهيم خواند و به معانى و پيام هاى آن توجّه نخواهيم كرد. خداوند متعال از بيان داستان گاو بنى اسرائيل در كتاب خود هدف و مقصودى دارد، امّا افسوس كه اكثر ما مسلمانان، قرآن را كتاب مقدّسى كرده ايم كه فقط بايد آن را ببوسيم و تلاوت كنيم، ولى براى فهميدن پيام هاى بزرگ آن كمتر وقت بگذاريم.😢😢 به اميد روزى كه قرآن را نه كتاب تلاوت، بلكه كتاب درسى خويش بدانيم كه بايد آن را بفهميم و به دستورات آن عمل كنيم!🤲 ادامه دارد... 𝒿ℴ𝒾𝓃↷ ❥• @Atashe_entezarr313