eitaa logo
داستان مذهبی‌و زندگی ائمه ع
915 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
2.3هزار ویدیو
38 فایل
☀اینجا اتفاقات مهم تاریخی و از زندگی اهل بیت ع رو یاد میگیری به صورت داستان و با سند معتبر😍 . . ارتباط با ما 👈 @yamahde_1 . لینک گروه مون 👇 https://eitaa.com/joinchat/272957452C63387cddc4 .
مشاهده در ایتا
دانلود
🖤﷽🖤 داستان و واقعیت حضرت زهرا س بعد از شهادت پیامبر ص 🥀 ـــــ ـ ـــــ ـ ـــــ ☆🖤☆ ـــــ ـ ـــــ ـ ـــــ ✅هنوز جمعى از ياران على (ع) در داخل خانه هستند. عُمَر بار ديگر فرياد مى زند: "اگر از اين خانه بيرون نياييد اين خانه را آتش مى زنم". به راستى چه بايد كرد؟ اينان مى خواهند اين خانه را به آتش بكشند. ابوبكر هرگز با اين كار عُمَر مخالف نيست، زيرا همه چيز قبلاً با او هماهنگ شده است، او خليفه است، فقط قرار شده است كه او براى فريب مردم، خشونت كمترى از خود نشان بدهد. اين خانه، خانه وحى است، محل نزول فرشتگان است. بايد هر طور كه شده حرمت اين خانه را نگه داشت. اكنون فاطمه (س) نزد كسانى كه در اين خانه هستند مى آيد و از آنان مى خواهد تا خانه را ترك كنند. مقداد، سلمان، عمّار، ابوذر و همه كسانى كه در اين خانه هستند بيرون مى روند. 🍃نگاه كن! بيرون از خانه گروهى از ياوران خليفه ايستاده اند و همه ياران على (ع)را دستگير مى كنند. اكنون، عُمَر مى خواهد وارد خانه شود، او مى خواهد على (ع) را به مسجد ببرد، امّا فاطمه (س) اكنون به يارى على (ع) مى آيد. اين فرياد بلند فاطمه (س) است كه در همه جا طنين انداخته است: "اى رسول خدا، ببين كه بعد از تو با ما چه مى كنند". 💢صداى فاطمه (س)، آن قدر مظلومانه است كه خيلى ها را به گريه مى اندازد، نگاه كن! خيلى از مردمى كه همراه عُمَر آمده بودند برمى گردند. اكنون، فاطمه (س) از خانه بيرون مى آيد و به سوى ابوبكر مى رود. زنان بنى هاشم خبردار مى شوند و از خانه هاى خود بيرون مى آيند و به دنبال فاطمه (س)حركت مى كنند. فاطمه (س) نزد ابوبكر مى رود و به او مى گويد: "اى ابوبكر، به خدا قسم، اگر على را به حال خود رها نكنى نفرين خواهم نمود". ابوبكر، براى عُمَر پيغام مى فرستد كه هر چه زودتر على (ع) را رها كند. همه مى فهمند تا زمانى كه على (ع)، فاطمه (س) را دارد نمى شود كارى كرد. ● ادامه دارد... 🔴 عضوشوید ⇩⇩⇩ کانال 𝒿ℴ𝒾𝓃↷ ❥• @Atashe_entezarr313
🖤﷽🖤 داستان و واقعیت حضرت زهرا س بعد از شهادت پیامبر ص 🥀 ـــــ ـ ـــــ ـ ـــــ  ☆🖤☆ ـــــ ـ ـــــ ـ ـــــ                                                          ✅هنوز جمعى از ياران على (ع) در داخل خانه هستند. عُمَر بار ديگر فرياد مى زند: "اگر از اين خانه بيرون نياييد اين خانه را آتش مى زنم". به راستى چه بايد كرد؟ اينان مى خواهند اين خانه را به آتش بكشند. ابوبكر هرگز با اين كار عُمَر مخالف نيست، زيرا همه چيز قبلاً با او هماهنگ شده است، او خليفه است، فقط قرار شده است كه او براى فريب مردم، خشونت كمترى از خود نشان بدهد. اين خانه، خانه وحى است، محل نزول فرشتگان است. بايد هر طور كه شده حرمت اين خانه را نگه داشت. اكنون فاطمه (س) نزد كسانى كه در اين خانه هستند مى آيد و از آنان مى خواهد تا خانه را ترك كنند. مقداد، سلمان، عمّار، ابوذر و همه كسانى كه در اين خانه هستند بيرون مى روند. 🍃نگاه كن! بيرون از خانه گروهى از ياوران خليفه ايستاده اند و همه ياران على (ع)را دستگير مى كنند. اكنون، عُمَر مى خواهد وارد خانه شود، او مى خواهد على (ع) را به مسجد ببرد، امّا فاطمه (س) اكنون به يارى على (ع) مى آيد. اين فرياد بلند فاطمه (س) است كه در همه جا طنين انداخته است: "اى رسول خدا، ببين كه بعد از تو با ما چه مى كنند". 💢صداى فاطمه (س)، آن قدر مظلومانه است كه خيلى ها را به گريه مى اندازد، نگاه كن! خيلى از مردمى كه همراه عُمَر آمده بودند برمى گردند. اكنون، فاطمه (س) از خانه بيرون مى آيد و به سوى ابوبكر مى رود. زنان بنى هاشم خبردار مى شوند و از خانه هاى خود بيرون مى آيند و به دنبال فاطمه (س)حركت مى كنند. فاطمه (س) نزد ابوبكر مى رود و به او مى گويد: "اى ابوبكر، به خدا قسم، اگر على را به حال خود رها نكنى نفرين خواهم نمود". ابوبكر، براى عُمَر پيغام مى فرستد كه هر چه زودتر على (ع) را رها كند. همه مى فهمند تا زمانى كه على (ع)، فاطمه (س) را دارد نمى شود كارى كرد. ● ادامه دارد... 𝒿ℴ𝒾𝓃↷ ❥• @Atashe_entezarr313
🖤🥀🖤🥀 🥀🖤🥀 🖤🥀 🥀 ماجــرای ع💚 امام نيز مى فرمايد: "من در مورد پيشنهاد تو فكر مى كنم".🤔 محمّد بن حنفيّه اكنون آرام مى گيرد و نزد خواهرش زينب(عليها السلام) مى رود تا با او ديدارى تازه كند.💚 امشب اوّلين شبى است كه لشكر يزيد در مكّه مستقر شده اند. بايد به هوش بود و بيدار! آيا موافقى امشب، من و تو كنار خانه امام نگهبانى بدهيم؟ جوانان بنى هاشم جمع شده اند. عبّاس را نگاه كن! او هر رفت و آمدى را با دقّت زير نظر دارد. مگر جان امام در خطر است؟ چرا بايد چنين باشد، مگر اين جا حرم امن خدا نيست؟ به راستى، چه شده كه حقيقت حرم، اين گونه جانش در خطر است؟😔 سى نفر از هواداران بنى اُميّه كه قرار است نقشه قتل امام را اجرا كنند، اكنون خود را به مكّه رسانيده اند. آنها به جايزه بزرگى كه يزيد به آنها وعده داده است فكر مى كنند، امّا نمى دانند كه نقشه آنها عملى نخواهد شد. امام حسين(عليه السلام) عاشق صحراى عرفات است. او هر سال در آن صحرا، دعاى عرفه مى خواند و با خداى خويش راز و نياز مى كند. هيچ كس باور نمى كند كه امام يك روز قبل از روز عرفه، مكّه را ترك كند؟ امروز امام به فكر صحراى ديگرى است. او مى خواهد حج ديگرى انجام دهد. او مى خواهد با خون وضو بگيرد تا اسلام زنده بماند. امت اسلامى گرفتار خواب شده است. همه اين مردمى كه در مكّه جمع شده اند بر شيطان سنگ مى زنند، امّا دست در دست شيطان بزرگ، يزيد👹👿 مى گذارند. آنها نمى دانند كه بيعت با يزيد، يعنى مرگ اسلام! يزيد تصميم گرفته است تا اسلام را از بين ببرد. او كه آشكارا شراب مى خورد و سگ بازى مى كند، خليفه مسلمانان شده و قرآن را به بازى گرفته است. اكنون امام، مصلحت ديده است كه براى بيدارى بشريّت بايد هجرت كند. هجرت به سوى بيدارى. هجرت به سوى آزادگى. همسفر من! برخيز! مگر صداى شترها را نمى شنوى؟ مگر خبر ندارى كه كاروان امام حسين(عليه السلام) آماده حركت است؟🐫🐪 اين كاروان به سوى كوفه مى رود. همه سوار شده اند. كجاوه ها را نگاه كن! زينب(عليها السلام) هم عزم سفر دارد. همه اهل و عيال امام همراه او مى روند. امام رو به همه مى كند و مى فرمايد: "ما به سوى شهادت مى رويم". آرى، امام آينده اين كاروان را بيان مى كند. مبادا كسى براى رياست و مال دنيا با آنها همراه شود. دوستان عزيزم! ما چه كار كنيم؟ آيا همراه اين كاروان برويم؟ گمانم دل تو نيز مثل من گرفتار اين كاروان شده است. يكى فرياد مى زند: "صبر كنيد! به كجا چنين شتابان؟". آيا اين صدا را مى شناسى؟ او محمّد بن حنفيّه است كه مى آيد. مهار شتر امام حسين(عليه السلام) را مى گيرد و چنين مى گويد: "برادر جان! ديشب با شما سخن گفتم كه به سوى كوفه نروى. گفتى كه روى سخنم فكر مى كنى. پس چه شد؟ چرا اين قدر عجله دارى؟"🐎 ... ┄┅┅✿⚫️♡🥀♡⚫️✿┅┅┄ @Atashe_entezarr313 🔳کــانــالِ عَطـــــش اِنتـــــظار 🥀 🖤🥀 🥀🖤🥀 🖤🥀🖤🥀
داستان مذهبی‌و زندگی ائمه ع
‌ ‌ ‌🌅🌌🌅🌌🌅 🌌🌅🌌 🌅🌌🌅 🌌 🌅  داستان #روی_دست_آسمان #خاطرات_غدیر_خم 💚 ( حوادث اخرین سال زندگی پیامبر صلی
‌ ‌ 🌅🌌🌅🌌🌅 🌌🌅🌌 🌅🌌🌅 🌌 🌅  داستان 💚 ( حوادث اخرین سال زندگی پیامبر صلی الله علیه و اله ) اکنون به عهد خویش وفا کن! وقتی در مدینه بودیم جبرئیل بر پیامبر نازل شد و به آن حضرت دستور داد تا سفر مهم خود را شروع کند و در آن سفر، حجِّ خانه خدا و ولایت علی (علیه السلام) را برای مردم بیان نماید. قرار است در این سفر اسلام کامل شود، پیامبر تا امروز همه واجبات را برای مردم گفته است، فقط ولایت علی (علیه السلام) مانده است که باید در این سفر برای مردم بیان شود. آیا می‌دانی که در همین صحرای عرفات، آیه ولایت نازل می‌شود؟ گوش کن، این جبرئیل است که با پیامبر سخن می‌گوید: «ای محمّد! خدا به تو سلام می‌رساند و از تو می‌خواهد تا به عهد خود وفا کنی و علی را به عنوان جانشین خود معرّفی کنی ». امروز مردم باید بدانند که حج با ولایت علی (علیه السلام) کامل می‌شود. امّا پیامبر رو به جبرئیل می‌کند و می‌گوید: «ای جبرئیل! عدّه ای از این مردم دشمنی و کینه علی را به دل دارند، می‌ترسم که آنان در میان امّت من اختلاف ایجاد کنند و باعث شوند امّت من از اسلام روی برگردانند، از تو می‌خواهم که از خدا بخواهی تا مرا از فتنه آنها ایمن گرداند». همسفر خوبم! پیامبر می‌داند که بزرگان قبیله قُریش هرگز به جانشینی علی (علیه السلام) راضی نخواهند شد. قریش یکی از بزرگ ترین قبیله‌های عرب است، ریاست شهر مکّه به دست این قبیله است و برای همین تمام عرب‌ها به این قبیله احترام می‌گذارند. گر چه خود پیامبر نیز از این قبیله است، امّا بزرگان این قبیله با اسلام دشمنی‌های زیادی نمودند. علی (علیه السلام) در جنگ بدر و اُحُد، بزرگان قریش را که به جنگ اسلام آمده بودند، کشته است. اگر شمشیر علی (علیه السلام) در جنگ بدر و اُحُد نبود، دشمنان، اسلام را نابود کرده بودند. این علی (علیه السلام) بود که بدون هیچ گونه ترس و واهمه ای در مقابل آنها ایستاد و تا پای جان از اسلام دفاع کرد. امروز بزرگان قریش به ظاهر مسلمان شده اند، امّا آنها کینه بزرگی از علی (علیه السلام) به دل دارند. آنها رسم‌های روزگار جاهلیّت را فراموش نکرده اند و در فکر انتقام خون قریش هستند. اگر امروز آنها بفهمند که پیامبر می‌خواهد علی (علیه السلام) را به عنوان جانشین خود معرّفی کند، دسیسه خواهند کرد. برای همین، پیامبر می‌خواهد، خدا او را از فتنه‌های آنها ایمن کند. جبرئیل به آسمان می‌رود... اگر خوب نگاه کنی اشک را در چشمان پیامبر می‌بینی! او بزرگان قریش را به خوبی می‌شناسد، می‌داند که آنها به این سادگی، ولایت علی (علیه السلام) را قبول نخواهند کرد. پیامبر می‌خواهد در بهترین موقعیّت، این مأموریّت مهم را انجام دهد، او منتظر برگشتن جبرئیل است. کاش همه مردم، قلب صاف و بدون کینه ای داشتند، آن وقت در همین سرزمین عرفات، پیامبر مراسم بیعت با علی (علیه السلام) را بر گزار می‌کرد. آنجا را نگاه کن! پیامبر، علی (علیه السلام) را به حضور می‌طلبد. علی (علیه السلام) با عجله می‌آید و پیامبر با او مشغول سخن می‌شود و به او خبر می‌دهد که جبرئیل بر او نازل شده است. همسفرم! نگاه کن، وقت زیادی تا غروب خورشید نمانده است. پیامبر نگاهی به خورشید می‌کند و دست به دعا برمی دارد، او می‌خواهد دعا کند. دعای پیامبر این است: «خدایا! من به عفو و بخشش تو پناه می‌برم، مرا از رحمت خود بی نصیب مگردان». اکنون موقع حرکت است، همه مردم آماده شده اند. با غروب آفتاب همه به سوی سرزمین مَشعَر حرکت می‌کنند. شوری بر پا می‌شود، گویی یک بیابان به حرکت افتاده است، تا چشم کار می‌کند مردمانی را می‌بینی که به سوی سرزمین مشعر حرکت می‌کنند، چه محشری بر پا شده است! تو هم با چشمانی اشکبار با سرزمین عرفات وداع می‌کنی! آیا بار دیگر دیدار این سرزمین قسمت ما خواهد شد؟ امام_زمان 𝒿ℴ𝒾𝓃↷ ❥• @Atashe_entezarr313
💚🖤💚🖤 🖤💚🖤 💚🖤 🖤 داستان حماسه اتفاقات سفر کوفه و شام اسرای کربلا 💔 شب ها و روزها مى گذرد... نيمه شب، دختر كوچك امام حسين(عليه السلام) از خواب بيدار مى شود، گمان مى كنم نام او رقيّه است. او با گريه مى گويد: "من الآن پدر خود را در خواب ديدم، باباى من كجاست؟".💔😭 همه زنان گريه مى كنند. در خرابه شام غوغايى مى شود. صداى ناله و گريه به گوش يزيد مى رسد. يزيد فرياد مى زند:👹 ــ چه خبر شده است؟ ــ دختر كوچكِ حسين، سراغ پدر را مى گيرد. ــ سر پدرش را براى او ببريد تا آرام بگيرد.😭😭😭😭 مأموران سر امام حسين(عليه السلام) را نزد دختر مى آورند. او نگاهى به سر بابا مى كند و با آن سخن مى گويد: "چه كسى صورت تو را به خون، رنگين نمود؟ چه كسى مرا در خردسالى يتيم كرد؟".😭😭😢 او با سر بابا سخن مى گويد و همه اهل خرابه، گريه مى كنند. قيامتى بر پا مى شود، اما ناگهان همه مى بينند كه صداى اين دختر قطع شد. گويى اين كودك به خواب رفته است.😭😭😭😭😭🥺🥺 همه آرام مى شوند، تا اين دختر بتواند آرام بخوابد، امّا در واقع اين دختر به خواب نرفته بلكه روح او، اكنون نزد پدر پر كشيده است.😭😭😭😭😭💔🖤🖤 بار ديگر در خرابه غوغايى بر پا مى شود. صداى گريه و ناله همه جا را فرا مى گيرد😢 اسيران هنوز در خرابه شام هستند و يزيد سرمست از پيروزى، هر روز سرِ امام حسين(عليه السلام) را جلوى خود مى گذارد و به شراب خورى و عيش و نوش مى پردازد.😔😔😔 امروز از كشور روم، نماينده اى براى ديدن يزيد مى آيد. او پيام مهمى را براى يزيد آورده است. نماينده روم وارد قصر مى شود. يزيد از روى تخت خود برمى خيزد و نماينده كشور روم را به بالاى مجلس دعوت مى كند. او كنار يزيد مى نشيند و يزيد جام شرابى به او تعارف مى كند.🍷 نماينده روم مى بيند كه قصر يزيد، زينت شده است، صداى ساز و آواز مى آيد و رقاصان مى خوانند و مى نوازند. گويى مجلس عروسى است. چه خبر شده كه يزيد اين قدر خوشحال و شاد است؟👹 ناگهان چشم او به سر بريده اى مى افتد كه روبروى يزيد است: ــ اين سر كيست كه در مقابل توست؟ ــ تو چه كار به اين كارها دارى؟ ــ اى يزيد! وقتى به روم برگردم، بايد هر آنچه را در اين سفر ديده ام براى پادشاه روم گزارش كنم. من بايد بدانم چه شده كه تو اين قدر خوشحالى؟😡😏 ــ اين، سرِ حسين، پسر فاطمه است.😞 ــ فاطمه كيست؟ ــ دختر پيامبر اسلام. نماينده روم تعجّب مى كند و با عصبانيت از جاى خود  برمى خيزد و مى گويد: "اى يزيد! واى بر تو، واى بر اين دين دارى تو". يزيد با تعجّب به او نگاه مى كند. فرستاده روم كه مسيحى است، پس او را چه مى شود؟🤔 نماينده كشور روم به سخن خود ادامه مى دهد: "اى يزيد! بين من و حضرت داوود، ده ها واسطه وجود دارد، امّا مسيحيان خاك پاى مرا براى تبرك برمى دارند و مى گويند تو از نسل داوود پيامبر(صلى الله عليه وآله) هستى. ولى تو فرزند دختر پيامبر خود را مى كشى و جشن مى گيرى؟ تو چگونه مسلمانى هستى؟! اى يزيد! پيامبر ما، حضرت عيسى(عليه السلام)هرگز ازدواج نكرد و فرزندى نيز نداشت و يادگارى از پيامبر ما باقى نمانده است، امّا وقتى حضرت عيسى(عليه السلام) مى خواست به مسافرت برود سوار بر درازگوشى مى شد، ما مسيحيان، نعل آن درازگوش را در يك كليسا نصب كرده ايم. مردم هر سال از راه دور و نزديك به آن كليسا مى روند و گرد آن طواف مى كنند و آن نعل را مى بوسند. ما مسيحيان اين گونه به پيامبر خود احترام مى گذاريم و تو فرزند دختر پيامبر خود را مى كشى؟".🙄😥 ... ┄┅┅✿⚫️♡🥀♡⚫️✿┅┅┄ @Atashe_entezarr313 🖤 💚🖤 🖤💚🖤 💚🖤💚🖤
داستان مذهبی‌و زندگی ائمه ع
🖤﷽🖤 داستان #فریاد_مهتاب واقعیت حماسه ی حضرت زهرا س بعد از شهادت پیامبر ص 🥀 ـــــ ـ ـــــ ـ ـــــ
🖤﷽🖤 داستان واقعیت حماسه ی حضرت زهرا س بعد از شهادت پیامبر ص 🥀 ـــــ ـ ـــــ ـ ـــــ ☆🖤☆ ـــــ ـ ـــــ ـ ـــــ ✅هنوز جمعى از ياران على (ع) در داخل خانه هستند. عُمَر بار ديگر فرياد مى زند: "اگر از اين خانه بيرون نياييد اين خانه را آتش مى زنم". به راستى چه بايد كرد؟ اينان مى خواهند اين خانه را به آتش بكشند. ابوبكر هرگز با اين كار عُمَر مخالف نيست، زيرا همه چيز قبلاً با او هماهنگ شده است، او خليفه است، فقط قرار شده است كه او براى فريب مردم، خشونت كمترى از خود نشان بدهد. اين خانه، خانه وحى است، محل نزول فرشتگان است. بايد هر طور كه شده حرمت اين خانه را نگه داشت. اكنون فاطمه (س) نزد كسانى كه در اين خانه هستند مى آيد و از آنان مى خواهد تا خانه را ترك كنند. مقداد، سلمان، عمّار، ابوذر و همه كسانى كه در اين خانه هستند بيرون مى روند. 🍃نگاه كن! بيرون از خانه گروهى از ياوران خليفه ايستاده اند و همه ياران على (ع)را دستگير مى كنند. اكنون، عُمَر مى خواهد وارد خانه شود، او مى خواهد على (ع) را به مسجد ببرد، امّا فاطمه (س) اكنون به يارى على (ع) مى آيد. اين فرياد بلند فاطمه (س) است كه در همه جا طنين انداخته است: "اى رسول خدا، ببين كه بعد از تو با ما چه مى كنند". 💢صداى فاطمه (س)، آن قدر مظلومانه است كه خيلى ها را به گريه مى اندازد، نگاه كن! خيلى از مردمى كه همراه عُمَر آمده بودند برمى گردند. اكنون، فاطمه (س) از خانه بيرون مى آيد و به سوى ابوبكر مى رود. زنان بنى هاشم خبردار مى شوند و از خانه هاى خود بيرون مى آيند و به دنبال فاطمه (س)حركت مى كنند. فاطمه (س) نزد ابوبكر مى رود و به او مى گويد: "اى ابوبكر، به خدا قسم، اگر على را به حال خود رها نكنى نفرين خواهم نمود". ابوبكر، براى عُمَر پيغام مى فرستد كه هر چه زودتر على (ع) را رها كند. همه مى فهمند تا زمانى كه على (ع)، فاطمه (س) را دارد نمى شود كارى كرد. ● ادامه دارد... 🔴 عضوشوید ⇩⇩⇩ کانال 𝒿ℴ𝒾𝓃↷ ❥• @Atashe_entezarr313
داستان مذهبی‌و زندگی ائمه ع
داستان #بهشت_فراموش_شده 💞 #قسمت_چهاردهم زندگى ماشينى امروز با خطرات زيادى همراه شده است. هر روز،
داستان 💞 هنگامى كه به درگاه خدا به نماز مى ايستى، خداوند آن چنان باران رحمت و مهربانى خود را بر تو نازل مى كند كه اگر اين را مى دانستى هرگز نمى خواستى نمازت را به پايان ببرى. در مورد اهمّيت نماز، سخن بسيار گفته شده است و حتماً شنيده اى كه در روز قيامت اوّل عملى كه مورد بررسى قرار مى گيرد، نماز مى باشد. اگر نماز مورد قبول واقع شد، همه كارهاى نيك انسان مورد قبول واقع مى شود، امّا اگر نماز قبول نشود، اعمال خوب و نيكوىِ ديگر هم مورد قبول واقع نمى شود. دوست من! حتماً مى دانى كه براى اين كه نماز مورد قبول خداوند واقع شود، بايد احكام نماز را به دقّت مراعات كنيم. لباس ما نبايد از پول حرام خريدارى شده باشد; وضوى ما بايد درست باشد و ... امّا من امروز مى خواهم شما را با يكى از شرايط قبولى نماز آشنا سازم كه فكر مى كنم كمتر شنيده باشى!🤔 امام صادق(عليه السلام) فرمودند: "اگر پدر و مادرى در حقّ فرزند خود ظلم بنمايند و آن فرزند به پدر و مادر خود با خشم و غضب نگاه كند، خداوند نمازهاى آن فرزند را قبول نمى كند".😨 شايد پدر يا مادرى به وظيفه اش، آن طور كه شايسته و بايسته است، عمل نكند، امّا اين نبايد باعث شود تا فرزندان، احترام آنها را نگيرند.✅ حال اگر پدر و مادر مهربانى دارى كه در راه تربيت تو كوتاهى نكرده اند، بايد حواست را خيلى جمع كنى! مبادا با عصبانيت به آنها نگاه كنى، زيرا در اين صورت نمازت مورد قبول درگاه خداوند نمى شود.😢 نه تنها نماز بلكه همه اعمال خوب تو مورد قبول خدا واقع نمى شود! آنها كه هزاران كار نيكو انجام مى دهند، امّا دل پدر و مادر خود را مى شكنند به بيراهه مى روند. آنها روز قيامت مى بينند كه هيچ كدام از كارهاى خيرشان مورد قبول نيست، آن وقت اشك پشيمانى مى ريزند.😭 ادامه دارد... 𝒿ℴ𝒾𝓃↷ ❥• @Atashe_entezarr313