🖤﷽🖤
#فریاد_مهتاب
داستان و واقعیت حضرت زهرا س بعد از شهادت پیامبر ص 🥀
ـــــ ـ ـــــ ـ ـــــ ☆🖤☆ ـــــ ـ ـــــ ـ ـــــ
#قسمت_چهل_دوم
✨عُمَر نگاهى به ابوبكر مى كند و مى گويد: "آرام باش، من تعجّب مى كنم كه چگونه مردم تو را به عنوان خليفه انتخاب كردند، چرا با خشم يك زن، بى قرار مى شوى؟ مگر چه شده است؟ تو يك زن را از خود رنجانده اى، دنيا كه تمام نشده است".
ابوبكر با شنيدن سخن عُمَر، مقدارى آرام مى شود. فاطمه (س)، سخن عُمَر را مى شنود، براى همين مى گويد: "من در هر نماز شما را نفرين مى كنم".
بار ديگر صداى گريه ابوبكر بلند مى شود. عُمَر از جاى خود بلند مى شود، ابوبكر هم برمى خيزد و آنها خانه را ترك مى كنند.
آيا به راستى ابوبكر از نفرين فاطمه (س) ترسيد؟
آن طور كه من مى دانم ابوبكر بسيار زيرك است، هدف او از اين سخنان، چيز ديگرى بود. اگر او واقعاً از كردار خود پشيمان شده بود، چرا اين قدر زود از سخن خود دست كشيد؟ معلوم مى شود كه او اين سخنان را از روى واقعيّت نگفت.
⚡️وقتى ابوبكر و عُمَر وارد خانه شدند، سلام كردند و فاطمه (س) جواب سلام آنان را نداد. من نبايد فكر كنم كه جواب سلام هر كسى، واجب است. وقتى پاسخ سلام بر من واجب است كه بدانم طرف مقابل من، مؤمن است و از هدف و نيّت او مطمئن باشم. اگر من بدانم كسى مى خواهد با يك سلام، باعث گمراه شدن مسير حق گردد، هرگز نبايد جواب او را بدهم. جواب سلام مؤمن واجب است، نه جواب سلام هر كس!
آرى، آن دو نفر براى اين سلام كردند تا جواب سلام خود را بشنوند و بعداً به مردم بگويند كه فاطمه (س) جواب سلام ما را داد و او از ما راضى است. سلام به معناى صلح و دوستى و سلامتى است. اگر فاطمه (س) در جواب آنان سلام مى كرد، راه حقيقت گم مى شد. فاطمه (س) مى خواست تا با اين كار، اسلام واقعي را از اسلام غير واقعى جدا كند و خط فاصله اى بين آنها ترسيم كند.
● ادامه دارد...
𝒿ℴ𝒾𝓃↷
❥• @Atashe_entezarr313
🖤🥀🖤🥀
🥀🖤🥀
🖤🥀
🥀
#هفت_شهر_عشق #قسمت_چهل_دوم
ماجــرای #قیام #امام_حسین ع💚
او هر چه التماس مى كند كه من بى گناهم و از شام آمده ام، كسى به حرف او گوش نمى دهد. ابن زياد فرياد مى زند:
ــ چرا به كربلا نرفتى؟ چرا داشتى فرار مى كردى؟
ــ من هيچ نمى دانم.🤷 كربلا را نمى شناسم. من براى گرفتن طلب خود به اين جا آمده ام.
او هر چه قسم مى خورد، ابن زياد دلش به رحم نمى آيد و دستور مى دهد او را در ميدان اصلى شهر گردن بزنند تا مايه عبرت ديگران شود و ديگر كسى به فكر فرار نباشد.
همه كسانى كه نامشان در دفتر سپاه نوشته شده و اكنون در خانه هاى خود هستند، با وحشت😰 از جا برخاسته و به سرعت به اردوگاه برمى گردند
ابن زياد لحظه به لحظه از فرماندهان خود، در مورد حضور نيروهاى مردمى در اردوگاه خبر مى گيرد.
هدف ابن زياد تشكيل يك لشكر سى هزار نفرى است و تا اين هدف فاصله زيادى دارد. سياست او بسيار دقيق است. او مى داند كه مردم را فقط به سه روش مى توان به جنگ با حسين فرستاد: فريب، پول و زور.
امروز سپاه كوفه از سه گروه تشكيل شده است:
گروه اول، كسانى هستند كه با سخنان عمرسعد به اسم دين، فريب خورده و به كربلا رفته اند.
گروه دوم نيز از افرادى تشكيل شده كه شيفته زرق و برق دنيايى هستند و با هدف رسيدن به دنيا، براى جنگ آماده شده اند و سومين گروه هم از ترس اعدام و كشته شدن به سپاه ملحق مى شوند.😑
همسفرم! حالا ديگر زمان دلهره و نگرانى است. حتماً سخنرانى قبلى ابن زياد را به ياد دارى كه چقدر با مهربانى سخن مى گفت، امّا اين سخن را بشنو: "من به اردوگاه سپاه مى روم و هر مردى كه در كوفه بماند به قتل خواهد رسيد".
آن گاه به يكى از فرماندهان خود مأموريّت داد تا بعد از رفتن او به نُخَيْله، در كوچه هاى كوفه بگردد و هر كس را كه يافت مجبور كند تا به اردوگاه برود و اگر قبول نكرد او را به قتل برساند.
با اين اوصاف، ديگر مردم چاره اى ندارند جز اينكه گروه گروه به سپاه ابن زياد ملحق شوند. آنها كه از يارى امام حسين(عليه السلام) دست كشيدند، حالا بايد در مقابل آن حضرت هم بايستند.😔
ابن زياد به اردوگاه نُخَيْله مى رود و در آنجا نيروها را ساماندهى مى كند. او هر روز يك يا دو لشكر چهار هزار نفرى به سوى كربلا مى فرستد.
آخر مگر امام حسين(عليه السلام) چند ياور دارد؟😢 ابن زياد مى داند كه تعداد آنها كمتر از صد نفر است. گويا او مى خواهد در مقابل هر سرباز امام، سيصد نفر داشته باشد.
او هفت فرمانده معيّن مى كند و با توجّه به شناختى كه از قبيله هاى كوفه دارد، نيروهاى هر قبيله را در سپاه مخصوصى سازماندهى مى كند.
به ابن زياد خبر مى دهند كه عدّه اى از دوستان امام حسين(عليه السلام)، براى يارى امام به سوى كربلا حركت كرده اند. او به يكى از فرماندهان خود به نام زَجْر، مأموريّت مى دهد تا همراه با پانصد سوار به سوى "پل صَراه" برود و در آنجا مستقر شود.
زيرا هر كس كه بخواهد از كوفه به كربلا برود، بايد از روى اين پل عبور كند.
اين پل در محاصره نيروها درمى آيد و از عبور كردن افرادى كه بخواهند به يارى امام حسين(عليه السلام) بروند، جلوگيرى مى شود.⚔
آيا كسى مى تواند براى يارى امام حسين(عليه السلام) از اين پل عبور كند؟ آرى، هر كس مثل عامِر شجاع و دلير باشد مى تواند از اين پل عبور كند.
#ادامه_دارد...
┄┅┅✿⚫️♡🥀♡⚫️✿┅┅┄
@Atashe_entezarr313
🔳کــانــالِ عَطـــــش اِنتـــــظار
🥀
🖤🥀
🥀🖤🥀
🖤🥀🖤🥀
داستان مذهبیو زندگی ائمه ع 🇮🇷
🌅🌌🌅🌌🌅 🌌🌅🌌 🌅🌌🌅 🌌 🌅 داستان #روی_دست_آسمان #خاطرات_غدیر_خم 💚 ( حوادث اخرین سال زندگی پیامبر صلی
🌅🌌🌅🌌🌅
🌌🌅🌌
🌅🌌🌅
🌌
🌅
داستان #روی_دست_آسمان
#خاطرات_غدیر_خم 💚
( حوادث اخرین سال زندگی پیامبر صلی الله علیه و اله )
#قسمت_چهل_دوم
فراموش نکن! ما همسایه تو هستیم
کم کم خورشید دارد به افق نزدیک میشود، هنوز خیلی از مردم بیعت نکرده اند.
به من خبر میرسد که پیامبر میخواهد دو روز دیگر در غدیر بماند تا همه مردم با امام خود بیعت کنند.
مراسم بیعت فعلاً متوقّف میشود و اذان مغرب گفته میشود، نماز برپا میشود و بعد از نماز هر کسی به خیمه خود میرود.
امشب، این بیابان میزبان ۱۲۰ هزار نفر است، زیر نور ماه تا چشم کار میکند خیمه میبینی.
ساعتی میگذرد و من در خیمه خود هستم، امّا نمی دانم چرا خواب به چشمم نمی آید.
خوب است بلند شوم و دوری بزنم.
من کنار برکه میروم، تصویر زیبای ماه در آب افتاده است، نسیم آرامی میوزد.
بلند میشوم که به خیمه خود بروم تا استراحت کنم.
در مسیر راه، صدایی به گوشم میرسد؟ گویا چند نفر در خیمه ای با هم
سخن میگویند.
گوش کن، صدای آنها را میشنوی:
-- به خدا قسم، محمّد دیوانه شده است!
-- آیا میبینید که چگونه عشق علی، محمّد را دیوانه کرد!
-- او آرزو دارد که بعد از او، علی به حکومت برسد، امّا به خدا قسم، ما نمی گذاریم که چنین بشود.
خدای من! چه میشنوم؟
اینان چه کسانی هستند که این چنین به پیامبر خدا جسارت میکنند؟
نکند آنها نقشه ای در سر داشته باشند؟ نکند بخواهند فتنه ای برپا کنند؟
امّا خداوند خودش به پیامبر قول داده است که او را از فتنهها حفظ کند.
در این هنگام یک نفر وارد خیمه آنها میشود و با ناراحتی به آنها میگوید: «هنوز رسول خدا در میان ماست و شما این چنین سخن میگویید؟ به خدا قسم، فردا صبح همه سخنان شما را به پیامبر خواهم گفت».
نگاه کن!
وقتی آن مرد از خیمه آنها بیرون میآید، من به سراغ او میروم تا او را ببینم.
او حُذیفه یکی از یاران باوفای پیامبر میباشد.
ظاهرا، خیمه او در همسایگی خیمه این سه نفر بوده و سخنان اینها را شنیده است.
نگاه کن!
در تاریکی شب، این سه نفر به دنبال حذیفه میدوند:
-- ای حُذیفه! ما همسایگان تو هستیم. تو را به حقِّ همسایگی قسم میدهیم،
راز ما را فاش نکن.
-- اینجا جایِ حقِّ همسایگی نیست، اگر من سخن شما را از پیامبر پنهان کنم وظیفه خود را نسبت به پیامبر انجام نداده ام.
این کار خدا بود که این سه نفر حواسشان پرت شود و آن قدر بلند حرف بزنند که صدای آنها به گوش حُذیفه برسد.
خدا به پیامبر خود وعده داده بود که او را از فتنهها حفظ میکند.
#امام_زمان
#غدیر
#غدیری_ام
𝒿ℴ𝒾𝓃↷
❥• @Atashe_entezarr313
داستان مذهبیو زندگی ائمه ع 🇮🇷
🖤﷽🖤 داستان #فریاد_مهتاب واقعیت حماسه ی حضرت زهرا س بعد از شهادت پیامبر ص 🥀 ـــــ ـ ـــــ ـ ـــــ
🖤﷽🖤
داستان #فریاد_مهتاب
واقعیت و حماسه ی حضرت زهرا س بعد از شهادت پیامبر ص 🥀
ـــــ ـ ـــــ ـ ـــــ ☆🖤☆ ـــــ ـ ـــــ ـ ـــــ
#قسمت_چهل_دوم
✨عُمَر نگاهى به ابوبكر مى كند و مى گويد: "آرام باش، من تعجّب مى كنم كه چگونه مردم تو را به عنوان خليفه انتخاب كردند، چرا با خشم يك زن، بى قرار مى شوى؟ مگر چه شده است؟ تو يك زن را از خود رنجانده اى، دنيا كه تمام نشده است".
ابوبكر با شنيدن سخن عُمَر، مقدارى آرام مى شود. فاطمه (س)، سخن عُمَر را مى شنود، براى همين مى گويد: "من در هر نماز شما را نفرين مى كنم".
بار ديگر صداى گريه ابوبكر بلند مى شود. عُمَر از جاى خود بلند مى شود، ابوبكر هم برمى خيزد و آنها خانه را ترك مى كنند.
آيا به راستى ابوبكر از نفرين فاطمه (س) ترسيد؟
آن طور كه من مى دانم ابوبكر بسيار زيرك است، هدف او از اين سخنان، چيز ديگرى بود. اگر او واقعاً از كردار خود پشيمان شده بود، چرا اين قدر زود از سخن خود دست كشيد؟ معلوم مى شود كه او اين سخنان را از روى واقعيّت نگفت.
⚡️وقتى ابوبكر و عُمَر وارد خانه شدند، سلام كردند و فاطمه (س) جواب سلام آنان را نداد. من نبايد فكر كنم كه جواب سلام هر كسى، واجب است. وقتى پاسخ سلام بر من واجب است كه بدانم طرف مقابل من، مؤمن است و از هدف و نيّت او مطمئن باشم. اگر من بدانم كسى مى خواهد با يك سلام، باعث گمراه شدن مسير حق گردد، هرگز نبايد جواب او را بدهم. جواب سلام مؤمن واجب است، نه جواب سلام هر كس!
آرى، آن دو نفر براى اين سلام كردند تا جواب سلام خود را بشنوند و بعداً به مردم بگويند كه فاطمه (س) جواب سلام ما را داد و او از ما راضى است. سلام به معناى صلح و دوستى و سلامتى است. اگر فاطمه (س) در جواب آنان سلام مى كرد، راه حقيقت گم مى شد. فاطمه (س) مى خواست تا با اين كار، اسلام واقعي را از اسلام غير واقعى جدا كند و خط فاصله اى بين آنها ترسيم كند.
● ادامه دارد...
#فاطمیه
𝒿ℴ𝒾𝓃↷
❥• @Atashe_entezarr313