فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼 آن سفر کرده
💫که صد قافله دل همره اوست
🌼هرکجا هست
💫خدایا به سلامت دارش...
🔅 اَللّهُمَّ عَجِّلْ لِوَلَیَّکَ الْفَرَج
❤️امام صادق علیه السلام
🌷العُلَماءَ وَرَثَةُ الأنبِياءِ و ذلكَ أنَّ الأنبِياءَ لَم يُوَرِّثوا دِرهَمَا و لا دينارا، و إنَّما أورَثوا أحاديثَ مِن أحاديثِهِم، فمَن أخَذَ بِشَيءٍ مِنها فقَد أخَذَ حَظّا وافِرا، فَانظُروا عِلمَكُم عَمَّن تَأخُذونَهُ .🌷
🍃علما وارثان پيامبرانند؛ زيرا پيامبران درهم و دينار به ارث نگذاشتند، بلكه احاديثى از خويش بر جاى نهادند. پس، هر كس چيزى از اين احاديث را بياموزد، بهره اى فراوان برده است؛ بنا بر اين، بنگريد كه دانش خود را از چه كسى فرا مى گيريد.🍃
📚الکافی ج ١ ص ٣٢
#حدیث_روز
داستان مذهبیو زندگی ائمه ع
. زیارت کربلا در بیان امام صادق علیه السلام #حجت_الاسلام_حامد_کاشانی #اربعین 🌹@Atashe_entezar
رحم کن یار جواز حرمت را بفرست😭😭
6.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♥️ #سلام_بر_مہـدےعج³¹³
📖السَّلاَم عَلَى مُحْيِیالْمُؤْمِنِينَ
وَ مُبِيرِ الْكَافِرِينَ
سلام ما بر زنده کننده اهل ایمان و هلاک کننده کافران
ألـلَّـھُـمَ؏َجِّـلْلِوَلـیِـڪْألْـفَـرَج
🌹@Atashe_entezarr313 🌹
❤️امام صادق علیه السلام
🌷إنَّ فاطِمَةَ بِنتَ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله تَحضُرُ لِزُوّارِ قَبرِ ابنِهَا الحُسَينِ عليه السلام، فَتَستَغفِرُ لَهُم ذُنوبَهُم🌷
🍃فاطمه عليهاالسلام دختر محمّد صلى الله عليه و آله نزد زائران قبر فرزندش حسين عليه السلام ، حضور مى يابد و براى گناهانشان آمرزش مى طلبد .🍃
📚كامل الزيارات : ص٢٣١ ح٣٤٣
#حدیث_روز
🌹@Atashe_entezarr313 🌹
داستان مذهبیو زندگی ائمه ع
🌅🌌🌅🌌🌅 🌌🌅🌌 🌅🌌🌅 🌌 🌅 داستان #روی_دست_آسمان #خاطرات_غدیر_خم 💚 ( حوادث اخرین سال زندگی پیامبر ص
🌅🌌🌅🌌🌅
🌌🌅🌌
🌅🌌🌅
🌌
🌅
داستان #روی_دست_آسمان
#خاطرات_غدیر_خم 💚
( حوادث اخرین سال زندگی پیامبر صلی الله علیه و اله )
#قسمت_چهل_چهارم
چوب خدا صدا ندارد
امروز، سه شنبه، بیستم ماه ذی الحجّه است، امروز روز سوم است که در غدیر هستیم.
اکثر مردم با علی (علیه السلام) بیعت کرده اند و گروه کمی باقی مانده اند.
فکر میکنم که امروز تا ظهر مراسم بیعت تمام شود و ما به سوی مدینه حرکت کنیم.
آنجا را نگاه کن! مردی سراسیمه به سوی پیامبر میآید.
اسم او حارث فَهری است، او نزد پیامبر میایستد و چنین میگوید: «ای محمّد! به ما گفتی که به یگانگی خدا و پیامبری تو ایمان بیاوریم، ما هم قبول کردیم، بعد به ما گفتی که نماز بخوانیم و حج به جا آوریم، ما هم قبول کردیم، امّا اکنون پسر عموی خود را بر ما امیر کردی، بگو بدانم آیا تو این کار را از جانب خود انجام دادی یا این که خدا این دستور را به تو داده است؟ ».
پیامبر نگاهی به او میکند و میگوید: «آنچه من گفتم دستور خدا بوده است و من از خود سخنی نمی گویم».
حارث تا این سخن را میشنود سر خود را به سوی آسمان میگیرد و میگوید: «خدایا! اگر محمّد راست میگوید و ولایت علی از آسمان آمده است، پس عذابی را بر من بفرست و مرا نابود کن»!
حارث سه بار این جمله را میگوید و از پیامبر روی برمی گرداند.
من از سخن این مرد تعجّب میکنم، آخر نادانی و جهالت تا چه اندازه؟!
پیامبر نگاهی به او میکند و بعد از او میخواهد تا از آنچه بر زبان جاری کرده است توبه کند.
شاید نادانی باعث شده که او این چنین سخن بگوید، پیامبر خیلی مهربان است، از او میخواهد که توبه کند.
حارث میگوید: «من از سخنی که گفتهام توبه نمی کنم».
او در دلش میخندد و میگوید: «پس چرا عذاب نازل نشد؟ شما که خود را بر حق میدانستید، پس کو آن عذابی که من طلب کردم! ».
او خیال میکند که پیروز این میدان است، زیرا عذابی نازل نشد.
من هم در فکر فرو رفته ام، راستش را بخواهید کمی گیج شده ام.
مگر علی (علیه السلام) بر حق نیست، پس چرا خدا با فرستادن عذابی، آبروی حارث را نمی برد؟!
اگر عذاب نازل نشود مردم فکر میکنند که همه سخنان پیامبر دروغ است.
خدایا! هر چه زودتر کاری بکن!
امّا هر چه صبر میکنم عذابی نازل نمی شود که نمی شود!
پیامبر نگاهی به او میکند و میگوید: «اکنون که توبه نمی کنی از پیش ما برو».
حارث میگوید: «باشد من از پیش شما میروم».
او در حالی که خوشحال است سوار بر شتر خود میشود و از پیش ما میرود، سالم و سرحال!
یکی از یاران پیامبر، وقتی میبیند که من خیلی گیج شدهام نزد من میآید و میگوید:
-- آقای نویسنده! چه شده است؟
-- چرا خدا عذابی نازل نکرد تا آبروی آن مرد را ببرد؟ من برای خوانندگان خود چه بنویسم؟ آیا درست است بنویسم که حارث صحیح و سالم از پیش پیامبر رفت؟
-- آری، تو باید واقعیّت را بنویسی!
-- یعنی میگویی که او راست میگفت؟! این چه حرفی است که تو میزنی؟!
-- مثل اینکه تو از قانون خدا اطّلاع نداری!
-- کدام قانون؟
-- مگر قرآن را نخوانده ای؟ آنجا خدا میگوید: «ای پیامبر! تا زمانی که تو در میان این مردم هستی من عذاب نازل نمی کنم».
پیامبر ما، پیامبر مهربانی است، اینجا سرزمین غدیر است، سرزمینی مقدّس!
چگونه خدا در این سرزمین مقدّس و در حضور پیامبر عذاب نازل کند؟!
-- خیلی ممنونم، من این آیه را فراموش کرده بودم.
-- خوب، حالا زود به دنبال حارث برو، وقتی او از سرزمین غدیر دور شود عذاب نازل خواهد شد.
من تا این سخن را میشنوم، دفتر و قلم خود را جمع میکنم و به دنبال حارث میدوم.
آیا میدانید حارث از کدام طرف رفت؟
یکی میگوید: «از آن طرف».
من به آن سمت میدوم تا به او برسم.
آیا تو هم همراه من میآیی؟
#امام_زمان
#غدیر
#غدیری_ام
𝒿ℴ𝒾𝓃↷
❥• @Atashe_entezarr313
داستان مذهبیو زندگی ائمه ع
🌅🌌🌅🌌🌅 🌌🌅🌌 🌅🌌🌅 🌌 🌅 داستان #روی_دست_آسمان #خاطرات_غدیر_خم 💚 ( حوادث اخرین سال زندگی پیامبر صلی
🌅🌌🌅🌌🌅
🌌🌅🌌
🌅🌌🌅
🌌
🌅
داستان #روی_دست_آسمان
#خاطرات_غدیر_خم 💚
( حوادث اخرین سال زندگی پیامبر صلی الله علیه و اله )
#قسمت_چهل_پنجم
من در دل این بیابان به دنبال یک شتر سوار میگردم.
کیلومترها از غدیر دور میشوم، هنوز او را پیدا نکرده ام.
خدایا آن مرد کجا رفته است؟
من باید همین طور برای طلب حقیقت بدوم!
آنجا را نگاه کن! شتر سواری از دور پیداست.
نزدیک و نزدیکتر میشوم، خودش است، این حارث است.
من دیگر از سرزمین غدیر خیلی دور شده ام، دیگر درختان غدیر را هم نمی بینم.
حارث سوار بر شتر خود در دل بیابان به سوی خانه اش میرود.
او خیال میکند که پیروز میدان است و گاهی نیشخندی به من میزند.
و من هیچ نمی گویم.
ناگهان صدای گنجشکی به گوشم میرسد.
ای گنجشک! در وسط این بیابان چه میکنی؟
نه این که گنجشک نیست، ابابیل است!
آیا سوره فیل را خوانده ای؟ وقتی ابرهه برای خراب کردن کعبه آمده بود خدا این پرندگان کوچک را (که نامشان ابابیل است) فرستاد، بر منقار هر کدام از آنها سنگی بود که بر سر سپاه ابرهه زدند و همه آنها را نابود کردند.
نگاه کن!
این پرنده کوچک هم بر منقار خود سنگی دارد، او میآید و درست بالای سر حارث پرواز میکند.
او منقار خود را باز میکند و سنگ را بر سر او میاندازد.
وقتی سنگ بر سر حارث میخورد سر او را میسوزاند و در آن فرو میرود و او بر روی زمین میافتد و میمیرد.
ای حارث! تو عذاب خدا را برای خود طلب کردی، این هم عذاب خدا!
شنیده بودم که چوب خدا صدا ندارد!
من باید سریع برگردم تا ماجرا را برای بقیّه مردم باز گویم.
در میان راه عدّه ای از مردم را میبینم، آنها سراغ حارث را از من میگیرند، من مکانی که حارث به عذاب خدا گرفتار شده است را به آنها نشان میدهم، مردم به آن سو میروند.
من به سوی غدیر میآیم، میخواهم خبر کشته شدن حارث را بدهم، امّا میبینم که مردم خبر دارند.
تعجّب میکنم، به یکی میگویم:
-- شما که اینجا بودید چگونه باخبر شده اید؟
-- خداوند دو آیه را بر پیامبر نازل کرده است!!!
-- آیا میشود این آیهها را برای من بخوانی؟
-- آری! گوش کن: «سَأَلَ سَآئِلُ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ... مردی عذاب را برای خود طلب کرد، عذابی که بر کافران نازل میشود و هیچ کس نمی تواند آن را برطرف گرداند». [
همسفرم! از این به بعد، هر وقت که این آیهها را میخوانی، این حادثه را به یاد آور.
#امام_زمان
#غدیر
#غدیری_ام
𝒿ℴ𝒾𝓃↷
❥• @Atashe_entezarr313