4_934111079997377316.mp3
10.25M
«وَ الْبَابُ الْمُبْتَلَي بِهِ النَّاس»
در این سرای نیستی
هستی تویی
هستی تویی
هستی تویی
نقطه پایان قصه آدمها را که میگذارند، انگار که ستاره آخری از صورتی فلکی نمایان شده باشد، تازه میتوانی کل صورت زندگی و سیرورت آن آدم را مرور کنی. اگر نهایتش به شهادت باشد، رمزگشایی آغاز میشود، انگار که فیلم را بزنی عقب، گام به گام برمیگردی و قدمهای شهید را حالا واضح تر تحلیل میکنی، انگار که ورای حساب و کتاب آدمها، او در میانه اوج و فرود زندگی، وسط نقدهای تند و تیز و طعنههای متصل، با همه توان اندکش، صد خودش را گذاشته وسط و خالصانه نیت کرده قدمهای گاه سست و گاه استوارش همه برای خدا باشد، و در دنیای نیت کیلویی چند آدمها، خدا خوب خریدارش شده… انگار که مدام داشته اوج میگرفته، آنقدر که حتی تقویم و تاریخ هم به مرادش میچرخد و خدا نشانهها را جوری کنار هم جفت و جور میکند که ناگزیر فقط از زبانت میچکد العزة لله جمیعا…
غم سنگین است، پر از بهت و حیرت و خشمیم، اما خوشا به شما آقایان شهید…
خوشا به شماها با این پیشوند زیبای جدید.
#شهید_ابراهیم_رییسی
#شهید_امیرعبداللهیان
#شهید_آل_هاشم
#شهید_رحمتی
4_6046382971361954030.mp3
4.9M
من تشنه مرگم تو چرا بال گشودی
پیش از تو مرا نوبت پرواز مگر نیست
4_5976468724918523097.mp3
2.5M
«او مانند روحی که به کالبدی دمید میشود و اجزای آن را زنده میسازد، ما را زنده و نمایان کرد و به حرکت درآورد؛ آنوقت ارزش جغرافیایی و تاریخی و فرهنگ گذشته و قرآن و نهجالبلاغه و ملت ما احیا شد و به کارمان آمد.»
4_5956387167239409858.mp3
15.9M
و برای گمشدگانی که خودخواسته پیدا نمیشوند، چشمانتظارند و غرق تمنا.
1_12364919238.mp3
2.51M
• غصن زیتون_ الیانا
خلص الحكي شو بعد بقول
خلص البكي و القلب مجروح
بأرض سلام مات السلام
حرفی برای گفتن نمانده، دیگر چه گفت؟
این اشکها ته کشیدند و دل زخمیست
در سرزمین صلح، صلح جان داد
صدا
هستی #همایون_شجریان #سامی_یوسف
چو آفتاب برآمد ز قعر آب سیاه
ز ذره ذره شنو لا اله الا الله
چه جای ذره که چون آفتاب جان آمد
ز آفتاب ربودند خود قبا و کلاه
ز آب و گل چو برآمد مه دل آدم وار
صد آفتاب چو یوسف فروشود در چاه
سری ز خاک برآور که کم ز مور نهای
خبر ببر بر موران ز دشت و خرمنگاه
از آن به دانه پوسیده مور قانع شد
که او ز سنبل سرسبز ما نبود آگاه
بگو به مور بهار است و دست و پا داری
چرا ز گور نسازی به سوی صحرا راه
چه جای مور سلیمان درید جامه شوق
مرا مگیر خدا زین مثالهای تباه
ولی به قد خریدار میبرند قبا
اگر چه جامه دراز است هست قد کوتاه
بیار قد درازی که تا فروبریم
قبا که پیش درازیش بسکلد زه ماه
خموش کردم از این پس که از خموشی من
جدا شود حق و باطل چنانک دانه ز کاه
#مولانا
صدا
[سخت است هم امان دلها باشی هم عقاب توی قفس…]
ابالفضل قد کشیده بود برای دفاع از حسین، نذر شده بود برای حسین، بر و بازو ترکانده بود، شمشیر زنی آموخته بود، از بلاغت کلام علی ارث برده بود، پهلوانی شده بود بی مثال برای آنکه روزی همه را خرج حسین کند، تا کسی به برادرش خش نیاندازد. سی و پنج سال همه وجودش را گذاشته بود برای روزی مثل عاشورا. روزی که رجز بخواند، به میدان برود، همه دشمنان را از دم درو کند و رخصت ندهد کسی دم پر حسین شود. اما قصه عباس عجیب است…
حالا تو بیا برویم روز عاشورا. از صبح هر که رخصت میدان خواست امام فرصتش داد، اما هر بار عباس سر خم کرد پیش حسین که بگذار بروم، امام اجازه نداد. سخت است هم امان دل ها باشی هم عقاب توی قفس. همه یاران و بنی هاشم به میدان رفتند، همه دلاورانه جنگیدند، همه رجز خواندند، الا عباس. هر وقت اجازه میدان میخواست، ابیعبدالله رخصت نمیداد جز برای آوردن آب… عباس عمرش را گذاشته بود برای میدان رفتن روز عاشورا…بزرگ شده بود برای همین… اما تسلیم امر امامش بود!
میدان نرفت. پهلوانی اش را به رخ دشمن نکشید… با دلاوری و در رزم میان چکاچک شمشیرها حین جنگ شهید نشد… عباس تسلیم امامش بود…
من همیشه فکر میکنم ما آنجایی از زندگی که بین دوراهی میمانیم که باید کاری را که برایش خودمان را آماده کردهایم انجام دهیم تا احساس مفید بودن کنیم یا آن کاری که بر عهدهمان گذاشته شده را انجام دهیم، چقدر تسلیمیم؟
مصداقش توی زندگی هر آدمی پیدا میشود…
4_5920266509459916788.mp3
4.61M
بنشین تا به تو گویم زینب
غم دل با تو بگویم زینب
بعد من قافلهسالار تویی خواهر من
Ostad Karimkhani _ Mastan (UpMusic).mp3
3.73M
یک گل برای باغبان باقی نمانده
مظلوم حسینم
مظلوم حسینم
مظلوم حسینم
mehdirasoli - karbba - 128.mp3
4.24M
کربلا به خون خود تپیدن است
جرعه جرعه مرگ را چشیدن است
کربلا صفا و مروهای شگفت
پا به پای تشنگی دویدن است
روضه نیست کربلا که بشنوی
کربلا سر بریده دیدن است
خلقت دوباره، جلوه ای جدید
کربلا دوباره آفریدن است
کربلا طلوع روشن معاد
از مغاک خاک بر دمیدن است
حرمت حماسه غیرت غیور
قطره قطره خون
شدن چکیدن است
هر چه میدوم به خود نمیرسم
کربلا به اصل خود رسیدن است
وقتی فرعون دستور می دهد که فرزندان پسری که به دنیا می آیند کشته شوند؛ مادر موسی حتماً برای زنده ماندن فرزندش دعا می کند و احتمالا پیشنهاد ما این است که خدایا مأموران فرعون او را نبینند و این راه حل عالی است.
اما به او وحی می شود اگر از کشته شدن پسرت میترسی، او را در رودخانه بینداز و رهایش کن!
و بعد هم خدا دقیقا او را دو دستی تقدیم قاتلانش می کند
این مسیر اجابت دعای مادر موسی است! طوری که آزادانه در آغوش مادرش بزرگ شود.
چگونه می شود در مسیر اجابت برنگشت و تا آخر رفت؟ تا بهترین تقدیر ؟